فلسفه زیارت مراقد انبیا و اولیای الهی
پرسش از فلسفه زیارت مراقد انبیا و اولیا، پرسشی جدید است و سبب آن، به ظن قوی سیطره جریان سلفی بر جهان اسلام است و این سیطره بیش از آنکه برخاسته از احتجاج نظری باشد، به مدد برخورداری مادی و همراهی قدرتهای جهانی با حکومتهای اقتدارگرای سلفیمآب تحقق یافته است.
وارث: حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن طارمی؛
پرسش از فلسفه زیارت مراقد انبیا و اولیا، پرسشی جدید است و سبب آن، به ظن قوی سیطره جریان سلفی بر جهان اسلام است و این سیطره بیش از آنکه برخاسته از احتجاج نظری باشد، به مدد برخورداری مادی و همراهی قدرتهای جهانی با حکومتهای اقتدارگرای سلفیمآب تحقق یافته است.
پیش از ظهور جریان سلفیه در مصر و گونه تخریبگر و خشن و منطقگریز آن، یعنی طرفداران محمد بن عبدالوهاب، کمتر گزارشی از مواجهه سلبی با عمل زیارت در میان مسلمانان ثبت شده است.
آنچه در نمونههای تاریخی دیده میشود، نه اعتراض به زیارت، بلکه تقابل بخشهایی از جامعه بزرگ اسلامی یا حاکمان سرزمین اسلام با گروههایی از همین جامعه و غالباً با هدف آسیبرسانی به این گروهها بوده است؛ برای مثال، اگر در آغاز قرن چهارم هجری، حنابله بغداد به تحریک و قیادت حسن بن علی بربهاری ـ واعظ پرطرفدار حنبلیان ـ قصد حمله به کاروان زیارتی سالار شهیدان(ع) را داشتند، این اقدام واکنشی به حضور کنشگرانه در حال گسترش شیعیان بغداد بود، نه اعتراض به عمل زیارت؛ یا اگر به فرمان متوکل عباسی در آغاز قرن سوم حرم آن امام همام با جاری کردن آب دستخوش ویرانی و آسیب اساسی قرار گرفت، انگیزه خلیفه خاموش کردن یاد و نام اهل بیت رسولالله(ص) بود.
حتی در رفتار حرمتشکنانه جریان اموی مروانی حاکم بر مدینه در نیمه دوم قرن اول با مرقد پیامبر گرامی(ص)، کمترین اشارهای به منع شرعی زیارت نبوی نشد، بلکه این رفتار در مجموعه اعمال قدرتجویان حاکم اموی تفسیر شد که از روزگار حاکمیت معاویه قصد از میان بردن اسلام و نام پیامبر(ص) را داشتند و معاویه خطمشی خود را با تعبیر «دفناً دفناً» به صراحت به این و آن اعلام کرده بود.
سلفی نجدی
باری، پیوند صحرانشینان نجد که روزگار را به قتل و غارت میگذراندند، با محمد بن عبدالوهاب ـ داعیهدار اصلاح دینی به سبک سلفی نجدی ـ و متعاقب آن به چنگآوردن ثروتی کلان از درآمد نفت، این سرنوشت نامیمون را برای جهان اسلام رقم زد که در روزگار نوین، در هنگامهای که حتی فرودستترین و دورافتادهترین جوامع انسانی از کاروان تمدن جدید، حفظ میراث فرهنگی و تمدنی خود را وجهه همت قرار دادهاند، در این سوی عالم، جمعی به عنوان مسلمان با ویرانکردن یادمانهای تاریخی و نمادهای هویتی و تمدنی خود، فروماندگیشان در همراهی با رهیافت نوین انسانی را فرا نمایند و سپس ثروت هنگفت خدادادی ناشی از درآمدهای نفتی را نیز به خدمت گیرند و جمعی مرتزق یا محروم از دانش دینی را با خود همنوا سازند و اینان چنان بر طبل فرهنگستیزی بکوبند که در هنگامه پاسداشت فرهنگهای متعالی معنوی، هر روز خبر از تخریب اثری دینی یا فرهنگی به دست علاقهمندان احیای خلافت با پوشش گسترده رسانهای به گوش مردمان برسد، و چهرهای کریه و دروغین از دین قوامیافته بر ارزشهای انسانی ترسیم شود.
بگذریم و درد این قصه پر غصه را که تاریخی به درازای تاریخ اسلام دارد، بیش از این باز نگوییم.
نکته بنیادین
در بیان فلسفه زیارت از دو نکته بنیادین آغاز میکنیم:
۱٫ دلالت واژه
۲٫ رکن مقوم زیارت
واژه زیارت از ریشه «ز٫و.ر» به معنای گرایش به چیزیرجایی و فاصله گرفتن از چیزیرجایی است، که با رفتن به یک مکان (مزار) یا حضور نزدیک شخص (مزور) تحقق مییابد. در واقع دلالت و نتیجه این عمل حضور، عدول از دیگری است که البته شرطش بزرگداشت آن شخص یا آن مکان منتسب به یک امر مقدس است.
سنت زیارت مدفن انبیا، بزرگان و اولیا با التفات به این دلالت شکل گرفته است و بیش از آنکه مبتنی بر یک توصیه تأسیسی دینی باشد، برخاسته از رفتار عقلانی افراد بشر بوده و تعلیم دین، صرفاً حاوی تصحیح روشها و پیشگیری از کژروی در این کنش عقلانی بوده است. در عین حال، برخی آیات قرآن گواه بر درستی این سنخ از رفتارهای انسانی نیز نمونه صریح، آیه ۶۴ سوره نساست که درباره کسانی که بر خود ستم روا داشته و مرتکب نافرمانی خدا شدهاند، توصیه شده است تا نزد پیامبر(ص) بروند و در حضور او از خدا آمرزش بطلبند و رسول نیز برایشان درخواست آمرزش کند، با این بشارت که خدا توبهپذیر و مهربان است. طبق این آیه، خداست که گناهکاران را میآمرزد و توبه آنان را میپذیرد و از آنجا که مهربان است و پیامبر فقط برای این افراد که نزد او آمدهاند، از خدا آمرزش میخواهد؛ اما رفتن آنان نزد پیامبر در وقوع این آمرزش ـ که کُنهِ آن تقرّب به خداست ـ موضوعیت دارد.
حال، اگر رفتن به نزد رسولالله(ص) برای گناهکاران فرصت و راهی برای تقرّب به حق متعال باشد، به طریق اولی برای دیگران نیز این کار پسندیده و مطلوب و موجب تقرّب خواهد بود؛ یعنی نمیتوان گفت رفتن نزد پیامبر به قصد تقرّب به خدا در صورتی جایز است که انسان مرتکب گناه شود. چنین اظهار نظری از سنخ اعتقاد به ترجیح از مرجوح است، که بی تأمل عقلانی نیست.
از طرفی، بنا بر احادیث متعدد، وفات پیامبر اکرم(ص) صرفاً به منزله قطع گسست جسمانی او با دنیاست، و آن حضرت در حیات برزخی خود پیوندی مستمر با عالم زندگان دارد و شاهدی بر مؤمنان است. تلقی عمومی مسلمانان نیز همین بوده و گزارشهای نه چندان اندک از حضور صحابیان و مردم عادی در کنار مرقد آن حضرت به قصد برخورداری معنوی و برکتجویی و سخن گفتن روحانی با ایشان در منابع آمده است.
پرسش از فلسفه زیارت مراقد انبیا و اولیا، پرسشی جدید است و سبب آن، به ظن قوی سیطره جریان سلفی بر جهان اسلام است و این سیطره بیش از آنکه برخاسته از احتجاج نظری باشد، به مدد برخورداری مادی و همراهی قدرتهای جهانی با حکومتهای اقتدارگرای سلفیمآب تحقق یافته است.
پیش از ظهور جریان سلفیه در مصر و گونه تخریبگر و خشن و منطقگریز آن، یعنی طرفداران محمد بن عبدالوهاب، کمتر گزارشی از مواجهه سلبی با عمل زیارت در میان مسلمانان ثبت شده است.
آنچه در نمونههای تاریخی دیده میشود، نه اعتراض به زیارت، بلکه تقابل بخشهایی از جامعه بزرگ اسلامی یا حاکمان سرزمین اسلام با گروههایی از همین جامعه و غالباً با هدف آسیبرسانی به این گروهها بوده است؛ برای مثال، اگر در آغاز قرن چهارم هجری، حنابله بغداد به تحریک و قیادت حسن بن علی بربهاری ـ واعظ پرطرفدار حنبلیان ـ قصد حمله به کاروان زیارتی سالار شهیدان(ع) را داشتند، این اقدام واکنشی به حضور کنشگرانه در حال گسترش شیعیان بغداد بود، نه اعتراض به عمل زیارت؛ یا اگر به فرمان متوکل عباسی در آغاز قرن سوم حرم آن امام همام با جاری کردن آب دستخوش ویرانی و آسیب اساسی قرار گرفت، انگیزه خلیفه خاموش کردن یاد و نام اهل بیت رسولالله(ص) بود.
حتی در رفتار حرمتشکنانه جریان اموی مروانی حاکم بر مدینه در نیمه دوم قرن اول با مرقد پیامبر گرامی(ص)، کمترین اشارهای به منع شرعی زیارت نبوی نشد، بلکه این رفتار در مجموعه اعمال قدرتجویان حاکم اموی تفسیر شد که از روزگار حاکمیت معاویه قصد از میان بردن اسلام و نام پیامبر(ص) را داشتند و معاویه خطمشی خود را با تعبیر «دفناً دفناً» به صراحت به این و آن اعلام کرده بود.
سلفی نجدی
باری، پیوند صحرانشینان نجد که روزگار را به قتل و غارت میگذراندند، با محمد بن عبدالوهاب ـ داعیهدار اصلاح دینی به سبک سلفی نجدی ـ و متعاقب آن به چنگآوردن ثروتی کلان از درآمد نفت، این سرنوشت نامیمون را برای جهان اسلام رقم زد که در روزگار نوین، در هنگامهای که حتی فرودستترین و دورافتادهترین جوامع انسانی از کاروان تمدن جدید، حفظ میراث فرهنگی و تمدنی خود را وجهه همت قرار دادهاند، در این سوی عالم، جمعی به عنوان مسلمان با ویرانکردن یادمانهای تاریخی و نمادهای هویتی و تمدنی خود، فروماندگیشان در همراهی با رهیافت نوین انسانی را فرا نمایند و سپس ثروت هنگفت خدادادی ناشی از درآمدهای نفتی را نیز به خدمت گیرند و جمعی مرتزق یا محروم از دانش دینی را با خود همنوا سازند و اینان چنان بر طبل فرهنگستیزی بکوبند که در هنگامه پاسداشت فرهنگهای متعالی معنوی، هر روز خبر از تخریب اثری دینی یا فرهنگی به دست علاقهمندان احیای خلافت با پوشش گسترده رسانهای به گوش مردمان برسد، و چهرهای کریه و دروغین از دین قوامیافته بر ارزشهای انسانی ترسیم شود.
بگذریم و درد این قصه پر غصه را که تاریخی به درازای تاریخ اسلام دارد، بیش از این باز نگوییم.
نکته بنیادین
در بیان فلسفه زیارت از دو نکته بنیادین آغاز میکنیم:
۱٫ دلالت واژه
۲٫ رکن مقوم زیارت
واژه زیارت از ریشه «ز٫و.ر» به معنای گرایش به چیزیرجایی و فاصله گرفتن از چیزیرجایی است، که با رفتن به یک مکان (مزار) یا حضور نزدیک شخص (مزور) تحقق مییابد. در واقع دلالت و نتیجه این عمل حضور، عدول از دیگری است که البته شرطش بزرگداشت آن شخص یا آن مکان منتسب به یک امر مقدس است.
سنت زیارت مدفن انبیا، بزرگان و اولیا با التفات به این دلالت شکل گرفته است و بیش از آنکه مبتنی بر یک توصیه تأسیسی دینی باشد، برخاسته از رفتار عقلانی افراد بشر بوده و تعلیم دین، صرفاً حاوی تصحیح روشها و پیشگیری از کژروی در این کنش عقلانی بوده است. در عین حال، برخی آیات قرآن گواه بر درستی این سنخ از رفتارهای انسانی نیز نمونه صریح، آیه ۶۴ سوره نساست که درباره کسانی که بر خود ستم روا داشته و مرتکب نافرمانی خدا شدهاند، توصیه شده است تا نزد پیامبر(ص) بروند و در حضور او از خدا آمرزش بطلبند و رسول نیز برایشان درخواست آمرزش کند، با این بشارت که خدا توبهپذیر و مهربان است. طبق این آیه، خداست که گناهکاران را میآمرزد و توبه آنان را میپذیرد و از آنجا که مهربان است و پیامبر فقط برای این افراد که نزد او آمدهاند، از خدا آمرزش میخواهد؛ اما رفتن آنان نزد پیامبر در وقوع این آمرزش ـ که کُنهِ آن تقرّب به خداست ـ موضوعیت دارد.
حال، اگر رفتن به نزد رسولالله(ص) برای گناهکاران فرصت و راهی برای تقرّب به حق متعال باشد، به طریق اولی برای دیگران نیز این کار پسندیده و مطلوب و موجب تقرّب خواهد بود؛ یعنی نمیتوان گفت رفتن نزد پیامبر به قصد تقرّب به خدا در صورتی جایز است که انسان مرتکب گناه شود. چنین اظهار نظری از سنخ اعتقاد به ترجیح از مرجوح است، که بی تأمل عقلانی نیست.
از طرفی، بنا بر احادیث متعدد، وفات پیامبر اکرم(ص) صرفاً به منزله قطع گسست جسمانی او با دنیاست، و آن حضرت در حیات برزخی خود پیوندی مستمر با عالم زندگان دارد و شاهدی بر مؤمنان است. تلقی عمومی مسلمانان نیز همین بوده و گزارشهای نه چندان اندک از حضور صحابیان و مردم عادی در کنار مرقد آن حضرت به قصد برخورداری معنوی و برکتجویی و سخن گفتن روحانی با ایشان در منابع آمده است.
از آن گذشته در منابع حدیثی اهل سنت، و با بسامدی درخور دقت در منابع حدیثی شیعه، سخنانی در سفارش مسلمانان به زیارت مرقد رسول اکرم(ص)، هم از شخص ایشان و هم از امامان معصوم (علیهمالسلام) روایت شده است. مضمون اصلی احادیث نبوی اهل سنت این است:
ـ هر کس بعد از مرگ من مرقد مرا زیارت کند، در شمار کسانی خواهد بود که به سوی من هجرت کردند (و به مؤمنان پیوستند). حتی اگر کسی توان آمدن به زیارت مرا ندارد، بر من درود فرستد، چراکه این درود به من میرسد.
در احادیث شیعه، اهمیت زیارت مرقد رسول اکرم(ص) از منظری دیگر بیان شده است. از امیر مؤمنان(ع) روایت شده که:
ـ حجگزاران برای کاملشدن حج خود راهی زیارت مرقد رسول اکرم(ص) شوند. مؤمنان بدین کار امر شدهاند و اگر چنین نکنند، حق آن رسول مهربانی را به جا نیاوردهاند و به ایشان جفا کردهاند!
این سخن به صراحت نشان میدهد که زیارت مرقد رسولالله(ص)، گذشته از بهرهمندی معنوی به ساحت ربوبی، نماد حفظ حرمت آن حضرت است و با جایگاه حقیقی و نقش بیبدیل ایشان، یعنی نعمت مسلمانی برای یکایک مؤمنان به دین حنیف، نسبت مستقیم دارد. هیچ کس نمیتواند داعیه مسلمانی داشته باشد و خود را مرهون پیامبر عظیمالشأن(ص) بداند، اما از زیارت مرقد پاک آن حضرت سر باز زند یا مطلوبیت زیارت ایشان را انکار کند. از این رو، غالب مذاهب فقهی اهل سنت به استحباب زیارت حرم نبوی فتوا دادهاند و برخی چون مالکیان، قائل به وجوب شدهاند.
بهانههای واهی
و شگفتا از کسانی که بر انکار زیارت مرقد رسولالله(ص)، به بهانههای واهی، تا آنجا پای فشردهاند که پیامبرستیزی و اسلامگریزی خلیفگان اموی را در بیحرمتی به خاکجای پیامبر خدا مستند قرار داده و نوشته و گفتهاند که مسلمانان تا پایان قرن نخست، نه اعتباری برای حرم نبوی قائل بودهاند و اهتمامی برای حضور در آن مضجع شریف داشتند و نه حتی از بنای آن مراقبت میکردند!
این جماعت، گویی از یاد بردهاند که حرمت این مکان نزد مسلمانان چنان بود که برخی اشخاص افتخار خود را خاکسپاری در کنار مرقد ایشان میدانستند. مگر نه آنکه به نوشته مورخان، امام حسین(ع) در پی الزام والی اموی به ایشان برای بیعت با یزید، هنگامی که ناگزیر از ترک شهر مدینه میشد، پیش از حرکت به زیارت مرقد جد خویش رفت و با آن حضرت سخن گفت و مظالم کسانی را برشمرد که پیشتر در رؤیای رسولالله(ص) از تکیه زدن آنان بر منبر نبوی خبر داده شده بود.
زیارت و شرک
بر این اساس سخن از شرکآلود بودن زیارت، نه حجت عقلی دارد و نه نقل آن را برمیتابد. شرک استثنابردار نیست و نمیتوان گفت زیارت رسولالله(ص) بیمانع است و زیارت مرقد دیگران شرک است! بلی، شاید ادعا شود که زیارت سایر مراقد به عنوان عمل دینی، از مقوله بدعت است، زیرا مستند دینی ندارد.
در این باب نیز باید توجه کرد که اولا موارد متعددی در سنت نبوی گزارش شده است که آن حضرت به زیارت قبور برخی درگذشتگان میرفتند و آنچه در رفتار آن حضرت بروز میکرد، نشان از مطلوبیت این عمل داشت. به این معنی که میتوان به انگیزه تأسی به آن حضرت، آن رفتار را توسعه بخشید؛ بهویژه آنکه از منظر عالمان اهل سنت تعمیم کارهای خوب حتی با عنوان شرعی، نه تنها ناپسند نیست، بلکه «بدعت نیکو» به شمار میآید و بنابر این مطلوب است.
بگذریم که در تعالیم امامان شیعه تأکیدات اکید بر زیارت مرقد امامان بهویژه حضرت سیدالشهدا(ع) و امام رضا(ع) وارد شده است و اساساً شبهه بدعت در این خصوص از نگاه مذهب شیعه جایی برای مطرح شدن ندارد. از مواردی که در سنت نبوی نقل شده است، یکی عزیمت پیامبر اکرم(ص) به منطقه ابوا و زیارت قبر مادرشان آمنه بنت وهب است. بنا بر گزارش مورخان، ایشان با جمعی از همراهان در ابوا کنار خاکجای مادر خود نشست، خاک آن را مرتب کرد، لختی درنگ کرد و گریست و همراهان گریستند؛ سپس فرمود: «یاد مهربانیهای او مرا گریاند.»
دیگری زیارت هر سالة آن حضرت از قبور شهدای اُحد است. ایشان با حرمتگذاری به کنار مزار شهدا میرفتند و چنین میخواندند: «السلام علیکم بما صبرتُم فنعم عُقبی الدار». همچنین در برخی شبها به قبرستان بقیع میرفتند و برای درگذشتگان دعا میکردند و با آنان سخن میگفتند و به مؤمنان سلام میدادند. بدین ترتیب به نظر میرسد مواجهه منفی با عمل زیارت قبور امامان(ع) پیش از آنکه به پیراستن رفتار دینی مسلمانان از شرک و بدعت بازگردد، همراهی با حاکمان است که از زنده بودن نام و یاد اولیای خدا در هراس بودهاند.
نکته دیگر آنکه عمل زیارت قبور در دو سطح باید بررسی شود: زیارت قبور درگذشتگان به صورت عام و زیارت قبور اولیا و انبیا به صورت خاص. درباره نوع اول پارهای توصیههای دینی وجود دارد که بر حسب مورد باید ارزیابی شود؛ اما این توجیه را نباید برای گروه دوم تعمیم داد؛ مثلا در منابع اهل سنت آمده است که پیامبر(ص) زنان را از زیارت قبور بازمیداشتند و کسانی را که اهل زیارت قبور بودند، سخت نکوهش میکردند.
این روایت که خود نیازمند فهم دقیق و ناظر به برخی آسیبهای اجتماعی رفتن به زیارت قبور است، نمیتواند مستند نقد و نفی زیارت مراقد اولیا شود. در احتجاج بر این سخن کافی است به سیره دختر پیامبر اکرم(ص) توجه کنیم. طبق گزارشهای مورخان، حضرت زهرا(س) هر جمعه به زیارت مرقد حمزه سیدالشهدا میرفت و حتی گاهی آن را ترمیم میکرد.
کارکرد زیارت
فرجام سخن، تحلیلی فهرستوار از کارکرد زیارت است. عمل زیارت از منظر ۱ـ رفتار عبادی دینی، ۲ـ کارکرد فردی، ۳ـ کارکرد اجتماعی، ۴ـ کارکرد هویتی درخور ارزیابی است.
در «رفتار عبادی دینی»، شخص زائر به امید ثواب و پاداشهای مقرر آخرتی، مثل همنشینی با رسولالله(ص) اقدام به زیارت میکند.
از بُعد «کارکرد فردی»، زائر با این کنش آشکار وابستگی تبارگرایانة معنوی خود را بازمیگوید، در فضایی قدسی حضور مییابد و منظومه اعتقادی معرفتی خود را بازخوانی میکند.
از «بعد اجتماعی»، زائر رفتار اجتماعی عرفی خود را تعالی میبخشد و با همکیشان و افراد همسو با خود دیدارهایی دارد و پیوندهای دینی خود را استوارتر میسازد.
و نهایتاً در «بعد هویتی»، نهادها و سازمانهای مرتبط با مزار و مزور شکل میگیرد. نام و یاد مزور از فراموشی و تخریب مصون میماند و با محوریت مکان زیارت و شخص مزور آثار هنری و معماری خلق میشود. تفصیل این فهرست را باید به فرصتی دیگر موکول کرد.
منبع: خبر آنلاین
/1102101305
ـ هر کس بعد از مرگ من مرقد مرا زیارت کند، در شمار کسانی خواهد بود که به سوی من هجرت کردند (و به مؤمنان پیوستند). حتی اگر کسی توان آمدن به زیارت مرا ندارد، بر من درود فرستد، چراکه این درود به من میرسد.
در احادیث شیعه، اهمیت زیارت مرقد رسول اکرم(ص) از منظری دیگر بیان شده است. از امیر مؤمنان(ع) روایت شده که:
ـ حجگزاران برای کاملشدن حج خود راهی زیارت مرقد رسول اکرم(ص) شوند. مؤمنان بدین کار امر شدهاند و اگر چنین نکنند، حق آن رسول مهربانی را به جا نیاوردهاند و به ایشان جفا کردهاند!
این سخن به صراحت نشان میدهد که زیارت مرقد رسولالله(ص)، گذشته از بهرهمندی معنوی به ساحت ربوبی، نماد حفظ حرمت آن حضرت است و با جایگاه حقیقی و نقش بیبدیل ایشان، یعنی نعمت مسلمانی برای یکایک مؤمنان به دین حنیف، نسبت مستقیم دارد. هیچ کس نمیتواند داعیه مسلمانی داشته باشد و خود را مرهون پیامبر عظیمالشأن(ص) بداند، اما از زیارت مرقد پاک آن حضرت سر باز زند یا مطلوبیت زیارت ایشان را انکار کند. از این رو، غالب مذاهب فقهی اهل سنت به استحباب زیارت حرم نبوی فتوا دادهاند و برخی چون مالکیان، قائل به وجوب شدهاند.
بهانههای واهی
و شگفتا از کسانی که بر انکار زیارت مرقد رسولالله(ص)، به بهانههای واهی، تا آنجا پای فشردهاند که پیامبرستیزی و اسلامگریزی خلیفگان اموی را در بیحرمتی به خاکجای پیامبر خدا مستند قرار داده و نوشته و گفتهاند که مسلمانان تا پایان قرن نخست، نه اعتباری برای حرم نبوی قائل بودهاند و اهتمامی برای حضور در آن مضجع شریف داشتند و نه حتی از بنای آن مراقبت میکردند!
این جماعت، گویی از یاد بردهاند که حرمت این مکان نزد مسلمانان چنان بود که برخی اشخاص افتخار خود را خاکسپاری در کنار مرقد ایشان میدانستند. مگر نه آنکه به نوشته مورخان، امام حسین(ع) در پی الزام والی اموی به ایشان برای بیعت با یزید، هنگامی که ناگزیر از ترک شهر مدینه میشد، پیش از حرکت به زیارت مرقد جد خویش رفت و با آن حضرت سخن گفت و مظالم کسانی را برشمرد که پیشتر در رؤیای رسولالله(ص) از تکیه زدن آنان بر منبر نبوی خبر داده شده بود.
زیارت و شرک
بر این اساس سخن از شرکآلود بودن زیارت، نه حجت عقلی دارد و نه نقل آن را برمیتابد. شرک استثنابردار نیست و نمیتوان گفت زیارت رسولالله(ص) بیمانع است و زیارت مرقد دیگران شرک است! بلی، شاید ادعا شود که زیارت سایر مراقد به عنوان عمل دینی، از مقوله بدعت است، زیرا مستند دینی ندارد.
در این باب نیز باید توجه کرد که اولا موارد متعددی در سنت نبوی گزارش شده است که آن حضرت به زیارت قبور برخی درگذشتگان میرفتند و آنچه در رفتار آن حضرت بروز میکرد، نشان از مطلوبیت این عمل داشت. به این معنی که میتوان به انگیزه تأسی به آن حضرت، آن رفتار را توسعه بخشید؛ بهویژه آنکه از منظر عالمان اهل سنت تعمیم کارهای خوب حتی با عنوان شرعی، نه تنها ناپسند نیست، بلکه «بدعت نیکو» به شمار میآید و بنابر این مطلوب است.
بگذریم که در تعالیم امامان شیعه تأکیدات اکید بر زیارت مرقد امامان بهویژه حضرت سیدالشهدا(ع) و امام رضا(ع) وارد شده است و اساساً شبهه بدعت در این خصوص از نگاه مذهب شیعه جایی برای مطرح شدن ندارد. از مواردی که در سنت نبوی نقل شده است، یکی عزیمت پیامبر اکرم(ص) به منطقه ابوا و زیارت قبر مادرشان آمنه بنت وهب است. بنا بر گزارش مورخان، ایشان با جمعی از همراهان در ابوا کنار خاکجای مادر خود نشست، خاک آن را مرتب کرد، لختی درنگ کرد و گریست و همراهان گریستند؛ سپس فرمود: «یاد مهربانیهای او مرا گریاند.»
دیگری زیارت هر سالة آن حضرت از قبور شهدای اُحد است. ایشان با حرمتگذاری به کنار مزار شهدا میرفتند و چنین میخواندند: «السلام علیکم بما صبرتُم فنعم عُقبی الدار». همچنین در برخی شبها به قبرستان بقیع میرفتند و برای درگذشتگان دعا میکردند و با آنان سخن میگفتند و به مؤمنان سلام میدادند. بدین ترتیب به نظر میرسد مواجهه منفی با عمل زیارت قبور امامان(ع) پیش از آنکه به پیراستن رفتار دینی مسلمانان از شرک و بدعت بازگردد، همراهی با حاکمان است که از زنده بودن نام و یاد اولیای خدا در هراس بودهاند.
نکته دیگر آنکه عمل زیارت قبور در دو سطح باید بررسی شود: زیارت قبور درگذشتگان به صورت عام و زیارت قبور اولیا و انبیا به صورت خاص. درباره نوع اول پارهای توصیههای دینی وجود دارد که بر حسب مورد باید ارزیابی شود؛ اما این توجیه را نباید برای گروه دوم تعمیم داد؛ مثلا در منابع اهل سنت آمده است که پیامبر(ص) زنان را از زیارت قبور بازمیداشتند و کسانی را که اهل زیارت قبور بودند، سخت نکوهش میکردند.
این روایت که خود نیازمند فهم دقیق و ناظر به برخی آسیبهای اجتماعی رفتن به زیارت قبور است، نمیتواند مستند نقد و نفی زیارت مراقد اولیا شود. در احتجاج بر این سخن کافی است به سیره دختر پیامبر اکرم(ص) توجه کنیم. طبق گزارشهای مورخان، حضرت زهرا(س) هر جمعه به زیارت مرقد حمزه سیدالشهدا میرفت و حتی گاهی آن را ترمیم میکرد.
کارکرد زیارت
فرجام سخن، تحلیلی فهرستوار از کارکرد زیارت است. عمل زیارت از منظر ۱ـ رفتار عبادی دینی، ۲ـ کارکرد فردی، ۳ـ کارکرد اجتماعی، ۴ـ کارکرد هویتی درخور ارزیابی است.
در «رفتار عبادی دینی»، شخص زائر به امید ثواب و پاداشهای مقرر آخرتی، مثل همنشینی با رسولالله(ص) اقدام به زیارت میکند.
از بُعد «کارکرد فردی»، زائر با این کنش آشکار وابستگی تبارگرایانة معنوی خود را بازمیگوید، در فضایی قدسی حضور مییابد و منظومه اعتقادی معرفتی خود را بازخوانی میکند.
از «بعد اجتماعی»، زائر رفتار اجتماعی عرفی خود را تعالی میبخشد و با همکیشان و افراد همسو با خود دیدارهایی دارد و پیوندهای دینی خود را استوارتر میسازد.
و نهایتاً در «بعد هویتی»، نهادها و سازمانهای مرتبط با مزار و مزور شکل میگیرد. نام و یاد مزور از فراموشی و تخریب مصون میماند و با محوریت مکان زیارت و شخص مزور آثار هنری و معماری خلق میشود. تفصیل این فهرست را باید به فرصتی دیگر موکول کرد.
منبع: خبر آنلاین
/1102101305