نقش مناظرات امام صادق (ع) در حفظ شیعه
وارث: امام صادق (ع) همچون سایر ائمه، به مبارزه با ستم گران و هدایت یاران حق و دین می پرداخت و تا حد امکان، در آن دورانِ محدودیت ها و مراقبت های بنی امیّه، اسلام راستین را عرضه می داشت.
آن امام معصوم، با سلاحِ نفوذِ کلام و قدرت بیان و گسترش نهضت علمی - مذهبی خود توانست به احیای دین و تجدید احکام شرع بپردازد. مالک بن انس گوید: «او مظهر تقوا و پارسایی و مجسمه زهد و پرهیزکاری و دریای علم و حکمت و دارای نفوذ کلام و قدرت بیان بود که همه را مجذوب کلام خود می ساخت... .»(1)
البته انتخاب روش مبارزه با ستم گران از سوی ائمه، بستگی به عوامل مختلف از جمله شرایط حاکم در آن زمان دارد. «تنها روش صحیح و عاقلانه همان بود که حضرت صادق (ع) اتخاذ فرموده و مأموریت وی نیز از جانب خداوند جز این نبوده است که در مدت 34 سال دوران امامت خود، به تجدید احکام شرعِ انور پرداخته و حقایق دین را از زوال و اضمحلال نجات بخشید و مکتب جعفری را برای همیشه پدید آورد.»(2)
مولای مکرّم، با تابش نور احیاگر علوم خود، اسلام را زنده گردانید، به طوری که فوران انوار معرفت، بر نسل های بعدی نیز مؤثّر بود.
«ما جعفری مذهبیم و به این نسبت افتخار می کنیم، چرا که اگر اسلام، اسلام محمد (ص) است، پیام آن را در خون حسین (ع) و بیان آن را در آموزش جعفر صادق (ع) باید دید... .»(3)
سفره گسترده فیض امام، چنان همه گیر و عام بود که نه تنها پیروان که حتی مخالفان نیز از آن بهره مند گردیدند. در مکتب صادق آل محمد (ص) مردان نام آوری در علوم گوناگون تربیت شدند که هر یک در تاریخ معارف اسلامی چهره ای درخشان به شمار می روند: زراره و محمد بن مسلم در فقه، هشام و مؤمن الطاق در فلسفه و کلام، مفضّل و صفوان در معارف و عرفان، جابر بن حیان در ریاضی و علوم تجربی... و بسیاری مردان افتخار آفرین دیگر که هر یک از پایه گذاران علوم و فنون اسلامی به شمار می روند.
فیضان علوم خدایی امام صادق (ع) چنان خیره کننده و چشم گیر است که پس از سیزده قرن، دانشمندان اروپا به تفکر و تعمّق در تعلیمات علمی او پرداخته و کتاب ها نگاشته اند و اینها همه از نظر ما گوشه ای از فضایل امام است.
نمونه ای از مناظرات امام صادق (ع)
امام صادق (ع) در میدان علم و دانش، با مناظرات دقیق و علمی خود با دانشمندان گروه های مختلف، همیشه پیروزی را از آن خود کرده و در دعوت و جذب آنها به سوی تفکر شیعی موفق می شدند. نمونه ای از مناظرات ایشان به شرح زیر می باشد.
1 - مسلمان شدن عبدالله دیصانی در پرتو کلام امام
عبدالله دیصانی، از دانشمندان عصر امام صادق (ع) بود، ولی طبیعی مسلک بود و اعتقاد به وجود خدا نداشت. او نام امام صادق (ع) را شنیده بود، روزی با راهنمایی دوستانش نزد آن حضرت آمد و گفت: مرا به معبودم راهنمایی کن.
امام (ع) به جایی اشاره کرد و فرمود: در آن جا بنشین. عبدالله نشست، در همین هنگام یکی از کودکان امام که تخم مرغی در دست داشت و با آن بازی می کرد به آن جا آمد. امام فرمود: آن تخم مرغ را به من بده. کودک تخم مرغ را به امام داد. حضرت صادق (ع) آن را در دست گرفت و به عبدالله نشان داد و فرمود: «ای دیصانی! این تخم مرغ را نگاه کن که از چند لایه پوشیده است: 1 - پوست کلفت؛ 2 - پوست نازک که در زیر پوست کلفت قرار دارد؛ 3 - سفیده که زیر آن پوست نازک قرار دارد و همچون نقره، روان است؛ 4 - زرده که به صورت طلایی آب شده است، که نه با آن نقره روان بیامیزد و نه آن نقره روان با آن طلای روان مخلوط گردد، و به همین وضع باقی است؛ نه سامان دهنده ای از میان آن بیرون آمده که بگوید من آن را ساخته ام و نه تباه کننده ای از بیرون به درونش رفته که بگوید من آن را تباه کرده ام. روشن نیست که برای تولید «فرزند نر» درست شده یا برای تولید «فرزند ماده». ناگاه پس از مدتی شکافته می شود و پرنده ای مانند طاووس از آن بیرون می آید. آیا به نظر تو چنین تشکیلات ظریفی دارای تدبیر کننده ای نیست؟
عبدالله دیصانی در برابر این سؤال مدتی سر به زیر افکند، سپس در حالی که نور ایمان بر قلبش تابیده بود سر بلند کرد و گفت: گواهی می دهم که معبودی جز خدای یکتا نیست.(4)
2 - اعتراف طبیب هندی به عظمت علمی امام صادق (ع)
روزی امام صادق (ع) در مجلس منصور دوانیقی حضور یافت. در آن جا یک دانشمند هندی، کتاب های طبّ را می خواند و امام صادق (ع) گوش می داد. پس از فراغت از آن به امام صادق (ع) عرض کرد: آیا از آن چه که از علم طبّ در نزد من است می خواهی به تو بیاموزم؟ امام صادق (ع) پاسخ داد: نه، زیرا آن چه در نزد من از علم طبّ وجود دارد بهتر است از آن چه در نزد توست. او گفت: در نزد تو چیست؟ امام صادق (ع) فرمود: گرمی را با سردی، سردی را با گرمی، خشکی را با تری و تری را با خشکی، با توکل بر خداوند متعال درمان می کنم و سخن پیامبر اسلام (ص) را انجام می دهم که فرمود: معده، خانه درد است و مراقبت و پرهیز در غذا خوردن، همان دواست، و با بدن بر اساس عادتش رفتار می نمایم.
دانشمند هندی گفت: آیا علم طبّ، غیر از این است؟ سپس امام صادق (ع) سؤال های طبّی از او کرد و او از پاسخ آنها درمانده شد. اما آن حضرت به تمام پرسش های او پاسخ داد.
در پایان، دانشمند هندی که تحت تأثیر شدید بیانات طبّی امام قرار گرفته بود، عرض کرد: این علم را از کجا فرا گرفته ای؟ امام صادق (ع) فرمود: از پدرانم و آنها از رسول خدا (ص) و او از جبرئیل و او از ذات پاک خدای متعال.
دانشمند هندی همان دم به حقانیت اسلام پی برد و گواهی به یکتایی خدا و رسالت پیامبر اسلام داد. سپس به امام صادق (ع) عرض کرد: همانا تو آگاه ترین مردم زمانت هستی.(5)
شیوه های ناب در حیات امام صادق (ع)
باطل کردن مدعای فرد با استفاده از کلام خصم
ابوشاکر دیصانی، از دانشمندان معروف عصر امام صادق (ع) و بنیان گذار مکتب دیصانیّه بود. وی در صف منکران توحید قرار داشت و معتقد به خدای نور و ظلمت بود و همواره می کوشید تا با بحث های کلامی، عقیده خود را ثابت کند و اسلام را نقض نماید.
از هشام بن حکم روایت شده که گفت: ابوشاکر دیصانی گفت: در قرآن آیه ای است که دیدگاه ما را تقویت می کند. گفتم: کدام آیه؟ گفت: آیه ای که می گوید: «و او کسی است که در آسمان الله است و در زمین الله است».(6) بنابر این، آسمان معبودی دارد و زمین هم معبودی.
من پاسخش را ندانستم تا به حج رفتم و امام صادق (ع) را از آن آگاه ساختم و امام فرمود: این سخن زندیقیِ خبیث است! هر گاه به سوی او بازگشتی به او بگو: نام تو در کوفه چیست؟ او می گوید: فلان. بگو نام تو در بصره چیست؟ او می گوید: فلان. آن گاه بگو: پروردگار ما نیز به این گونه است، هم در آسمان الله نامیده می شود و هم در زمین و هم در دریا. او در همه مکان ها الله نامیده می شود.
هشام گوید: بازگشتم و نزد ابوشاکر رفتم و آگاهش ساختم و او گفت: این پاسخ از حجاز به این جا رسیده است.(7)
قرار گرفتن در مقام پرسش گر
امام صادق (ع) در برابر شبهاتی که زنادقه ایجاد می کردند، به جای بحث و استدلال های پیچیده، با طرح سؤالاتی ساده و بیدار کننده، مخاطب را به عجز می کشاند و این همان چیزی است که در شیوه مناظرات حضرت ابراهیم (ع) در برخورد با نمرود مشاهده می شود.
گاهی خود حضرت به سؤال کردن از افراد، ابتدا می کرد. هر کس ادعاهایی داشت، با سؤالاتی که از او می پرسید آنها را متقاعد کرده و به جهل خودشان آگاه می نمود و آنان را آماده شنیدن حقیقت می کرد؛ یعنی آنها را از مرحله انکار به مرحله شک می رساند و در این زمان آماده شنیدن حقایق می شدند.
گاهی حضرت در مورد مسئولیت هایی که بر عهده افراد بود، سؤال می کردند تا خود افراد متوجه شوند که طبق سنّت و کتاب و سیره ائمه عمل نمی کنند؛ مثلاً برخورد با ابن ابی لیلی که از زنادقه متکلم بود و سمت قضاوت را در حکومت بنی عباس بر عهده داشت.
پاسخ های کوبنده
از حفص بن غیاث روایت شده که روزی به مسجد الحرام وارد شدم. در آن اثنا دیدم که ابن ابی العوجا از امام صادق (ع) در مورد قول خداوند تعالی سؤال کرد که فرمود: «کلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب؛(8) هر چه پوست هایشان پخته شود، به جای آنها پوست های دیگر آوریم تا عذاب را بچشند»؛ پوست جدید چه گناهی دارد که خداوند آن را عذاب می نماید؟ حضرت در پاسخ به او می گوید: «ویحک؛ وای بر تو». این پوست همان پوست اول است که چون پوست اولی سوزانده شده، خداوند لایه دوم پوست را بر او می پوشاند.
از حسن بن محبوب روایت شده که از سماعه شنیدم ابوحنیفه به خدمت امام صادق (ع) رسید و پرسید: مسافت میان شرق و غرب چه مقدار است؟ حضرت پاسخ دادند: مسافت میان مشرق و مغرب، سیر یک روز آفتاب است، بلکه کمتر از آن. وی گفت: این امری بس عظیم و عجیب است. حضرت فرمودند: ای عاجز، این آفتاب از مشرق طالع گردد و در مغرب غروب کند.
احمد بن عمرو بن المقدام الرازی می گوید: مگسی بر منصور نشست، منصور آن را پراند، مگس مجدداً بر منصور نشست و او دوباره آن را پراند تا این که به تنگ آمد. ناگهان امام صادق (ع) وارد مجلس شد، منصور از امام سؤال کرد: خداوند مگس را برای چه خلق کرده است؟ امام پاسخ داد: تا ستم گران را ذلیل کند.
رد قیاس و رأی با استناد به آیه قرآن و احادیث
پس از آن که اسلام گسترش یافت، گروه های مختلف در مواجه با افکار و پیچیدگی هایی که در اذهان به وجود می آمد و از نصوص رسیده راه حلی برای آن وجود نداشت، به ناچار به دلایل و وسایل دیگر از قبیل: استحسان و قیاس و انواع ادله اجتهادی رجوع می کردند. این امر باعث شد که ذوق و اخلاقیات شخصی نیز وارد قانون گذاری شود. از این رو در عصر امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) فعالیت هایی آغاز شد و مدارسی توسعه و گسترش یافت که به «رأی» و گاهی «قیاس و استحسان» تکیه داشتند. اما اهل بیت (علیهم السلام) با پاسخ گویی به کژی های فکری، خصوصیات و ویژگی های مذهب آنان را باطل می کردند.
ابوحنیفه و پیروان مکتب او چندین قاعده به نام های قیاس، استحسان و مصالح مرسله، برای استخراج احکام تعیین نمودند که حقیقت آنها عمل کردن به رأی انسان بود. آنان این قاعده ها را مانند کتاب خدا و سنّت پیامبر (ص)، مدرک احکام قرار می دادند و آن کس که احکام را استخراج می کرد «مجتهد» و کار او را «اجتهاد» می نامیدند.
امام صادق (ع) در مقام مقابله با آنها و عقایدشان، از کتاب و سنّت کمک می گرفت و آنان را شکست می داد. داستان زیر یک نمونه از این مناظرات است.
ابن جمع می گوید: به جعفر بن محمد وارد شده، ابن ابی لیلی و ابوحنیفه نیز با من بودند. حضرت به ابن ابی لیلی گفت: این مرد کیست؟ جواب داد: او مردی است که در دین، بینا و با نفوذ است. امام (ع) فرمود: شاید به رأی خود قیاس می کند؟ سپس رو به ابوحنیفه کرد و فرمود: ای نعمان، پدرم از جدم روایت کرد که رسول خدا (ص) فرمود: «نخستین کسی که امر دین را به رأی خود قیاس کرد، ابلیس بود و خداوند متعال هر کسی را که به رأی خود، در دین قیاس کند، در روز قیامت با ابلیس قرین خواهد کرد، زیرا شیطان به قیاس عمل نمود.»
سپس امام جعفر صادق (ع) از ابوحنیفه می پرسد: می توانی بدنت را قیاس کنی؟ ابوحنیفه گفت: نه. حضرت فرمودند: پس می دانی که چرا خداوند شوری را در دو چشم، تلخی را در گوش ها، خنکی را در بینی و گوارایی را در لب ها قرار داده است؟
ابوحنیفه گفت: نه، نمی دانم. امام صادق (ع) فرمودند: خداوند متعال به لطف و فضل خودش بر فرزندان آدم (ع) چشم ها را به صورت پیه آفریده و نمک و شوری را در آن دو قرار داد تا پیه، دیده را نبندد، و تلخی را در گوش ها قرار داده تا این که حشرات و حیوانات در گوش نروند که از مغز آن بخورند، و آب را در بینی قرار داده تا این که نفس را بالا و پایین ببرد و رایحه نیکو را بیابد، و گوارایی را در لب ها گذاشته تا این که انسان، لذت طعام و نوشیدنی اش را درک کند.
سپس از ابوحنیفه در مورد کلمه ای پرسید که اولش شرک و آخرش ایمان است و او در پاسخ گفت: نمی دانم. حضرت فرمود: «لا اله الا اللّه».
سپس فرمود: کدام یک نزد خداوند تعالی عظیم تر است: قتل یا زنا؟ ابوحنیفه پاسخ داد: قتل نفس. امام (ع) فرمود: خداوند متعال در مورد قتل دو شاهد قرار داد و در زنا جز به چهار شاهد، راضی نمی شود.
در ادامه این مناظره، امام صادق (ع) سؤالات دیگری در مورد احکام از ابوحنیفه پرسیدند که وی آنها را به مانند سؤالات قبل با رأی و قیاس پاسخ داد.(9)
محسوس نمودن امور معقول
«جعد بن درهم» در عصر امام صادق (ع) به بدعت گذاری و مخالفت با اسلام پرداخت و جمعی نیز طرف دار پیدا کرد و سرانجام در روز عید قربان، اعدام شد.
او روزی مقداری خاک و آب در داخل شیشه ای ریخت و پس از چند روز، حشرات و کرم هایی در داخل آن، تولید شدند. آن گاه به میان مردم آمد و چنین ادعا کرد: من این حشرات و کرم ها را آفریدم، زیرا سبب پیدایش آنها شدم، بنابر این آفریدگار آنها من هستم.
گروهی از مسلمانان این موضوع را به امام صادق (ع) خبر دادند، آن حضرت فرمود: به او بگویید: تعداد حشرات داخل شیشه چقدر است؟ تعداد نر و ماده آنها چقدر است؟ وزن آنها چه مقدار است؟ سپس از او بخواهید که آنها را به شکل دیگری تغییر دهد، زیرا کسی که خالق آنهاست توانایی تغییر آنها را نیز خواهد داشت.
آن گروه با طرح همین پرسش ها با جعد بن درهم مناظره کردند، او از پاسخ در ماند و به این ترتیب نقشه اش نقش بر آب گردید.(10)
مورد خطاب قرار دادن افراد با صفات نیکو و رعایت ادب
حضرت امام صادق (ع) در خلال گفت و گوهایش با گروه های مختلف، از واژه های مؤدّبانه و احترام آمیز استفاده می کرد؛ مثلاً هنگامی که زندیقی از مصر برای مناظره با حضرت به مدینه و بعد از آن به مکه آمده بود، حضرت او را چنین خطاب می کند: ای برادر مصری. نتیجه این مناظره آن بود که زندیق ایمان می آورد و امام (ع) نیز یکی از اصحاب خود به نام هشام بن حکم را مأمور تعلیم آداب و شرایع اسلام به او می نماید.(11)
نمونه ای از مناظرات امام
یکی دیگر از مناظرات امام صادق (ع)، گفت و گوی علمی او با دانشمند مصری است که پس از مناظره، به دین اسلام گروید.
وی پسری داشت به اسم عبدالله که به او «ابو عبدالله» می گفتند. او منکر خدا بود و اعتقاد داشت که جهان هستی خود به خود آفریده شده است. برای اثبات سخن خود به جست و جوی امام صادق (ع) پرداخت و دانست که آن حضرت در مدینه زندگی می کند، لذا به مدینه مسافرت کرد. وقتی به مدینه رسید سراغ امام صادق (ع) را گرفت، گفتند: برای انجام مراسم حج به مکه رفته است. از این رو به مکه رهسپار شد، کنار کعبه رفت و مشاهده کرد امام صادق (ع) مشغول طواف کعبه است. وارد صفوف طواف کنندگان گردید و (از روی عناد) به امام صادق (ع) تنه زد. امام با کمال ملایمت به او فرمود: نامت چیست؟ گفت: عبدالملک (بنده سلطان). امام (ع) فرمود: کنیه تو چیست؟ گفت: ابوعبدالله (پدر بنده خدا). امام (ع) فرمود: این ملکی که تو بنده او هستی از حاکمان زمین است یا آسمان؟ و پسرت که بنده خداست آیا بنده خدای آسمان است یا خدای زمین؟ هر پاسخی بدهی محکوم می گردی، عبدالملک چیزی نگفت، و از سخن امام قیافه اش در هم شد. امام (ع) فرمود: آیا قبول داری که این زمین زیر و رو و ظاهر و باطن دارد. گفت: آری. امام (ع) فرمود: آیا زیر زمین رفته ای؟ گفت: نه. امام (ع): پس چه می دانی که در زیرزمین چه خبر است؟ گفت: چیزی از زمین نمی دانم، ولی گمان می کنم که در زیر زمین چیزی وجود ندارد. امام (ع) فرمود: گمان و شک، یک نوع درماندگی است. آن گاه امام به او فرمود: آیا به آسمان بالا رفته ای؟ گفت: نه. امام (ع): عجبا! تو که نه به مشرق رفته ای و نه به مغرب، نه به داخل زمین فرو رفته ای و نه به آسمان بالا رفته ای، با آن همه جهل و ناآگاهی، باز منکر خدایی. آیا شخص عاقل چیزی را که نمی داند انکار می کند؟! گفت: تاکنون هیچ کس با من این گونه سخن نگفته (و مرا چنین در تنگنای سخن قرار نداده است).
امام (ع) فرمود: بنابر این تو شک داری که شاید چیزهایی در بالای آسمان و درون زمین باشد یا نباشد؟ گفت: آری، شاید چنین باشد (به این ترتیب منکر خدا از مرحله انکار به مرحله شک و تردید رسید). امام (ع) فرمود: کسی که آگاهی ندارد، بر کسی که آگاهی دارد، نمی تواند برهان و دلیل بیاورد.
ای برادر مصری! مگر تو خورشید و ماه و شب و روز را نمی بینی که در صفحه افق آشکار می شوند و به ناچار در مسیر تعیین شده خود گردش کرده و سپس باز می گردند. اگر خورشید و ماه نیروی رفتن دارند، پس چرا بر می گردند و اگر مجبور به حرکت در مسیر خود نیستند، پس چرا شب، روز نمی شود و به عکس، روز شب نمی گردد؟
امام (ع): به خدا سوگند، آنها در حرکت و مسیر خود مجبورند و کسی که آنها را مجبور کرده از آنها فرمانرواتر و استوارتر است.
وقتی که گفتارها و استدلال های محکم امام (ع) به این جا رسید، عبدالملک از مرحله شک به مرحله ایمان رسید و در حضور امام (ع) ایمان آورد و گواهی به یکتایی خدا و حقانیت او و اسلام داد و آشکارا گفت: آن خداست که پروردگار و حکم فرمای زمین و آسمان هاست و آنها را نگه داشته است.
پی نوشت ها:
1) فضل الله کمپانی، حضرت صادق (ع)، ص 11.
2) همان، ص 28.
3) هیئت تحریریه مؤسسه اصول دین، پیشوای ششم، ص 5.
4) محمد محمدی اشتهاردی، نگاهی بر زندگی امام صادق (ع)، ص 115.
5) همان، ص 3.
6) زخرف (43) آیه 84.
7) محمد محمدی اشتهاردی، سیره چهارده معصوم، ص 578.
8) نساء (4) آیه 56.
9) همان.
10) همان.
11) محمد محمدی اشتهاردی، سیره چهارده معصوم، ص 577.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه
/1102101305