استاد انصاریان: بد فکر کردن، جای حق و باطل در درون انسان را عوض می کند / حمید برقعی شعر خواند و محمود کریمی روضه

کد خبر: 5728
مراسم شب بیست و هشتم صفر در حسینیه آیت‌الله شاهرودی با سخنرانی استاد شیخ حسین انصاریان و مدیحه‌سرایی حاج محمود کریمی برگزار شد.

به گزارش خبرنگار  وارث از مشهد، مراسم شب بیست و هشتم صفر در حسینیه آیت‌الله شاهرودی با سخنرانی استاد شیخ حسین انصاریان، شعرخوانی حمید برقعه ای و روضه خوانی و عزاداری حاج محمود کریمی برگزار شد.

استاد انصاریان در این مراسم به بحث پیرامون نگاه پیامبر به بیماری‌های روحی و فکری انسان پرداخت که چکیده‌ای از این مباحث در ادامه آمده است:

وجود مبارک رسول خدا خطاب به همه انسان‌ها فرمودند شما به منزله بیمار هستید؛ نظر پیغمبر در رابطه با بیماری انسان‌ها، بیماری جسمی نیست، بیماری‌های جسمی طبیب و دارو دارد و مردم نسبت به این بیماری‌ها اضطراب و دغدغه دارند و مردم به خصوص در این روزگار اگر درد و خلأ را حس کنند بر خود واجب می‌دانند به طبیب مراجعه کنند.

نظر ایشان به بیماری‌های فکری، قلبی، روانی و اخلاقی است که گاهی هر کدام از این بیماری‌ها، کلنگی به جان ساختمان انسانیت می زند. وقتی انسان دچار وسوسه‌ها و سفسطه‌های فکری و قلبی شود و درمان نکند، خیر دنیا و آخرت از او دور خواهد شد.

بد فکر کردن و غلط فکر کردن خطر بسیار سهمگینی است؛ در بد فکر کردن است که در درون انسان جای حق و باطل عوض می‌شود همان طور که با وجود موسی و همه معجزاتش، مردم فرعونی می‌شوند، با وجود پیغمبر و معجزاتش، ابولهبی و ابوجهلی می‌شوند و با وجود سیدالشهدا و همه ارزش‌هایی که در او جمع بود، انسان یزیدی می‌شود.

روایتی از حضرت زین‌العابدین (ع) وجود دارد که می‌فرمایند: « از مدینه تا مکه در دو طرف این جاده هرچه جمعیت زندگی می کند، 20 نفر پیدا نمی کنند که ما اهل بیت را دوست داشته باشد، همه دشمنند»؛ این بد فکری است که فکر انسان تاریک شود و علم، عبادت، حقیقت، و ارزش‌ها که همه این‌ها در اهل‌بیت (ع) جمع است را دوست نداشته باشد و به همه پستی‌هایی که در بنی‌امیه وجود دارد عشق بورزند که البته این کاری است که امروز ماهواره‌ها علیه تفکر شیعه در حال اعمال هستند.

بد فکری یک جامعه را از دین، کرامت، شخصیت و شرافت انسانی تخلیه می‌کند؛ پیامبر این بیماری‌ها را کبر، غرور، ریا، حسد، طمع، کینه‌توزی و سنگ دلی می‌خوانند که هر کدام از این بیماری‌های اخلاقی، مولد بیماری‌های سهمگینی است که خطرات آن هم در قرآن و هم درروایات آمده است.

ریا، همچون این است که تبری به دست مردم داده تا باغ درختان تنومندی که ساخته‌ای را با آن از ریشه نابود کنند. اگر مردم ایمان داشته باشند که کلید هر دو عالم دست یک نفر از اهل این عالم نیست، هیچ‌گاه دست به ریاکاری نمی زند، این هم یک نوع بد فکری است.

امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه جمله‌ای دارند که می‌فرماید: «یک عده از مردم با چهره آدمیزاد هستند ولی دل، دل انسانی نیست، دل حیوانی است»؛ این جمله را حضرت زین‌العابدین (ع) کامل می‌کنند که عده‌ای درون دلشان گرگ است، عده‌ای شیر، عده‌ای خوک و ...، یعنی کسی که دچار چنین بیماری‌هایی شده دلش را تبدیل به جنگلی پر از حیوانات وحشی کرده است. هرکس به چنین افرادی وابسته باشد، او را نیز به طرف جهنم می‌برد.

کسی که سالم باشد، خود و اطرافیانش را به طرف پروردگار عالم سوق می‌دهد، آدم صالح، تقوا و مواظبت دارد و می‌داند که دنیا خطرات فراوانی دارد پس جدای از عالم ربانی زندگی نمی‌کند.

بیماری‌های اخلاقی و روانی در کشور ما بیداد می‌کند، این که کسی در این هجوم و طوفان فساد و ماهواره‌ها که بر کشور ما حاکم است سالم بماند، کمک خداست.

دکتر شما پروردگار است، و نسخه نیز قرآن، مدیران جلسات در مقابل دعوت‌هایشان در قیامت مسئول هستند؛ اگر افراد بی‌سواد را دعوت کنند و به دین و ذهن مردم آسیب وارد کنند جوابی در محضر خدا نخواهند داشت.

پس از آن، استاد انصاریان به نوحه‌خوانی مشغول شد و اشعاری خواند:

به قلاده فقر گشتم اسیر

شدم زار و شرمنده و سربه‌زیر

تهی‌دستم و بی‌نوا و فقیر

مرا کس نخواند ذلیل و حقیر

امیری حسینی و نعم الامیر

حسین از کرم انتخابم کند

غلام غلامش خطابم کند

گدای در خود حسابم کند

چه جنت برند یا به دوزخ برند

امیری حسینی و نعم الامیر

اگر چه گنه کار و درمانده‌ام

به خاک مزارش جبین صورتم

دمی بی ولایش نیاسوده‌ام 

گرفتار و دل داده‌اش بوده‌ام

حمید برقعی از شاعران ولایی نیز اشعاری در مدح امام رضا (ع)، امیرالمؤمنین (ع)، امام حسن مجتبی (ع) و امام حسین (ع) خواند:

دارد دل ما راه نجاتی دیگر

در مشهد و قم راه نجاتی دیگر

بر بانوی باکرامت قم صلوات

بر شاه خراسان صلواتی دیگر

.....

در رثای امیرالمؤمنین (ع)؛

مولای ما نمونه‌ی دیگر نداشته است

اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

وقت طواف دور حرم، فکر می‌کنم

این خانه بی‌دلیل ترک بر نداشته است

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی

آیینه‌ای برای پیامبر نداشته است

سوگند می‌خورم که نبی شهر علم بود

شهری که جز علی در دیگر نداشته است

طوری ز چارچوب، در قلعه کنده است

انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود

یا جبرئیل واژه‌ی بهتر نداشته است

چون روز، روشن است که در جهل گم شده است

هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است

این شعر استعاره ندارد برای او

تقصیر من که نیست برابر نداشته است


در رثای امام حسین (ع)؛

به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر


بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر




فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد


که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هر جا سر




قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق


که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر




نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن


به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر




سری که گفت: «من از اشتیاق لبریزم


به سرسرای خداوند می‌روم با سر




هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم


مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر




همان سری که "یحب الجمال" محوش بود


جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر




سری که با خودش آورد بهترین‌ها را


که یک به یک، همه بودند سروران را سر




زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان


حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر




سپس به معرکه عابس، " أجنّنی"گویان


درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر




بنازم " أم وهب" را، به پاره تن گفتا


برو به معرکه با سر ولی میا با سر




خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید


گذاشت آخر سر، روی پای مولا سر




چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید


به روی چادر زهرا گذاشت سقا، سر




در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد


همان سری است که برده برای لیلا سر




همان که احمد و محمود بود سر تا پا


همان سری که خداوند بود، پا تا سر




پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد


پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر




میان خاک، کلام خدا مقطعه شد


میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر




حروف اطهر قرآن و نعل تازه‌ي اسب


چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ها سر




تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود


به هر که هرچه دلش خواست داد، حتی سر




جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است


جدا شده است و نیفتاده است از پا سر




صدای آیه کهف الرقیم می‌آید


بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر




بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام


که آفتاب درآورد از کلیسا سر




عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟


به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر




دلم هوای حرم کرده است می‌دانی


دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر

بخشی از اشعار مداحی حاج محمود کریمی:

من بی‌قرار یاد ظلم کوچه‌هایم

من یادگار مرتضایم، مجتبایم

پاره‌های قلب من می‌چکد از درد

جان سپارد گر ببندد دست خود را خواهرم زینب

می‌کشد پا بر زمین از سوز سینه

ضارب مادر شده از این قبیله، ای مدینه

ای برادر جان حسین، جانم به قربانت

قاسمم جای پدر در کربلا باشد به فرمانت


اگه بدونی که من گدای حسنم

مثه محرم برا حسن زار میزنم

میون حجره، نفس نفس من

با دست بسته، نفس نفس من

از این مصیبت ببین کبوده بدنم

مثه محرم برای تو زار می‌زنم