وقتی علی(ع) در پی کفن و دفن پیامبر بود در سقیفه چه گذشت؟

کد خبر: 5765
در سالروز وفات حضرت محمد (ص) و سالروز آغاز غصب خلافت میخواهیم گوشه از اسناد تاریخی را ورق بزنیم تا ببنیم زمانی که پیکر پیامبر بر روی زمین بود بعضی صحابه پیامبر در حال چه کاری بودند و در اجماع سخیف سقیفه چه گذشت.

وارث: رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) در بیست و هشتم صفر سال ۱۱ هجرى قمرى، وفات یافت و تمامى مورخان اتفاق دارند که روز وفات آن حضرت، روز دوشنبه بوده است و به هنگام وفات ۶۳ سال از عمر با برکتشان مى گذشته است . بعد از وفات آن حضرت وقتی هنوز پیکر مبارکش بر روی زمین بود و بنی هاشم و گروهی در در منزل ایشان مشغول غسل و کفن پیامبر (ص) بودند دو قبیله اوس و خزرج در اجماعی به نام سقیفه گرد هم آمدند تا قبل از اینکه طبق گفته پیامبر (ص) علی ابن ابی طالب (ع) جانشین آن حضرت شود یکی از میان خود را به عنوان جانشین انتخاب کنند و از مردم بیعت بگیرند . پیش از این در مقاله « اجماعی که علی (ع) را از خلافت باز داشت چگونه اجماعی بود؟ » به بررسی ویژگی های این مجلس پرداختیم.


 


وقتی دو قبیله در سقیفه جمع شدند ابوبکر و عمر در کنار پیکر پیامبر (ص) بودند اما هنگامی که از آن اجماع سخیف با خبر شدند همراه سه نفر دیگر به سقیفه رفتند. قبیله اوس به خاطر این که قبیله خزرج برنده خلافت نباشد، با ابى بکر بیعت کردند و خزرجیان نیز عکس العمل نشان دادند و گفتند: لا نبایع إلّا علیّاً، سرانجام گروه نخست با پیروزى از سقیفه بیرون آمدند، و در نیمه راه و در مسجد مردم را به بیعت دعوت کردند. در همین هنگام، گروهى در خانه على (علیه السَّلام) یا نقطه دیگر اعتصاب نموده، و همگان خواهان امامت و پیشوایى على (علیه السَّلام) بودند و از همان روز تشیع پدید آمد.


 


مسعودى در مروج الذهب مینویسد که :


 


امام على (علیه السَّلام) و گروهى از شیعیان او در منزل وى نشستند و حاضر به بیعت با ابى بکر نشده و خواهان پیشوایى على (علیه السَّلام) بودند.(۱) گروهى از صحابه وقتى از بیعت عده اى با ابى بکر مطلع شدند، زبان به اعتراض گشودند، مثلًا سلمان برخاست و گفت: به دنبال سالخوردگان رفتید، و از سرچشمه علم غافل شدید، هرگاه خلافت را در اهل بیت پیامبر (صلَّى اللّه علیه و آله و سلَّم) قرار مى دادید، حتى دو نفر هم بر سر آن اختلاف پیدا نمى کردند.(۲)


 


وقتی ابوذر که صحابه عالی قدر پیامبر (ص) بود وارد مدینه شد رو به بیعت کنندگان با ابی بکر کرد و گفت : به فرد پایین تر راضى شدید و پیوند رسول خدا (ص) را نادیده گرفتید، اگر از اهل بیت او پیروى مى کرد، دو نفر با شما اختلاف نمى کرد.(۳) .(۴)


 


سقیفه مسأله انتخاب جانشین پیامبر را دچار انحراف کرد


 


سقیفه روند انتخاب جانشین پیامبر را به طور کل تغییر داد و منحرف کرد درحالی که  انتخاب جانشین پیامبر یک امر الهی است و خدای بلند مرتبه آن را امری مهم میشمارد چنانکه در آیه ۶۷ سوره مبارکه مائده میفرماید :


 


یَا أَیُّهَا الرَّ‌سُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّ‌بِّکَ ۖ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِ‌سَالَتَهُ ۚ وَاللَّـهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِ‌ینَ


 


اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنى پیامش را نرسانده‌اى. و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‌دارد. آرى، خدا گروه کافران را هدایت نمى‌کند.


 


در نظام اجتماعى، اگر اصلى شکسته شود، یا قانونى به نفع طایفه خاصّى رقم خورد، دیگر هیچ تضمینى وجود ندارد که اصل هاى دیگر شکسته نشود. به همین دلیل پس از سقیفه، انتخاب زمامدار و خلیفه از هیچ قانون معیّنى پیروى نکرد. تکلیف مسأله اى با این اهمّیّت روزى در میان مشاجره بین انصار و تعداد انگشت شمارى از قریش رقم خورد، و روز دیگر به وصیّت خلیفه اوّل و انتخاب شخصى او و دیگر بار به شوراى شش نفره سپرده شد.


 


سقیفه خلافت را تبدیل به سلطنت کرد


 


آنقدر این مسأله دچار انحراف شد که حتی معاویه به خود جرأت داد فرد مفسدی مانند یزید خلیفه بعد از خود انتخاب کند و سبب شود امام حسین (ع) برای زنده نگه داشتن دین خدا و امر به معروف و نهی از منکر قیام کند. معاویه خطاب به مردم گفت : ” اى مردم! شما مى دانید که پیامبر(ص) از دنیا رفت و کسى را جانشین خود قرار نداد، مسلمانان خود به سراغ ابوبکر رفته و وى را انتخاب کردند. ولى ابوبکر در وقت وفاتش طبق وصیّتى خلافت را به عمر واگذار نمود. عمر هم در زمان مرگش آن را به شوراى شش نفرى محوّل کرد. پس چنان که مى بینید ابوبکر در تعیین خلیفه کارى کرد که پیامبر(صلى الله علیه وآله) آن کار را انجام نداده بود. عمر هم کارى کرد که ابوبکر نکرده بود. هر یک مصلحت مسلمانان را دیدند و عمل کردند. امروز هم من مصلحت مى بینم که براى یزید بیعت بگیرم و از اختلافات در میان امّت جلوگیرى نمایم(۵) "


 


خلافت که عهدى الهى بود، در سقیفه به زمامدارى فردى از قریش تنزّل یافت و در ادامه راه، به حکومت سلطنتى بنى امیّه در شام انجامید. حکومتى که عشرت طلبى و زراندوزى، برترین آمال او بود و حاکمیّت اسلامى را به امپراطورى و پادشاهى موروثى تبدیل کرده بود.


 


ابوسفیان  نفر اول شجره ملعونه بنی امیه خود اعتراف میکند که : «إِنَّ الْخِلافَةَ صارَتْ فِی تَیْم وَ عَدِیٍّ حَتَّى طَمِعْتُ فِیها» (خلافت از آن هنگام که به دست دو طایفه تیم و عدى (قبیله ابوبکر و عمر) افتاد من نیز در آن طمع کردم!)(۶) . وی هنگامی که پس از بازگشت به مدینه از ماجرا سقیفه آگاه شد ابتدا برای فتنه انگیزی نزد حضرت علی (ع) رفت و وقتی نتیجه حاصل نکرد به سوی ابی بکر و عمر رفت. عمر به ابوبکر گفت : ” ابوسفیان نزد ما مى آید، وى مرد خطرناکى است بهتر است زکات اموالى را که جمع آورى کرده است، به خود او ببخشى تا سکوت کند!” (۷)


 


پی نوشت :


 


[۱].  کتاب الوصیة، ص ۱۲۱


 


[۲].  شرح نهج البلاغه، ابن أبى الحدید، ج ۶، ص ۴۳٫


 


[۳]. ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، ج ۷۱ ص ۱۲٫


 


[۴]. راهنماى حقیقت، شیخ جعفر سبحانی، ص:۵۰ – ۵۲٫


 


[۵]. الامامة و السیاسة، ج ۱، ص ۲۱۱-۲۱۲


 


[۶]. الاستیعاب، ص ۶۹۰ و الاغانى، ج ۶، ص ۳۵۶٫


 


[۷]. «جاءَ أَبُوسُفْیانَ إِلى عَلِىٍّ(علیه السلام) فَقالَ: وُلِّیتُمْ عَلى هذَا الاَمْرِ أَذَلَّ بَیْت فِی قُرَیْش» شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۲، ص ۴۴٫