بیماری که در خواب از امام رضا (ع) دوای مرضش را گرفت
«معجزه» نشانی از خداوند است که بارها و بارها ائمه (ع) آن را به کار گرفتند و بسیاری در این رهگذر ایمان آوردند و از اصحاب نزدیک آنان شدند، حتی بسیاری از آنان در رکاب حضرات معصومین (ع) به شهادت نیز رسیدند که این توفیق و فیضی عظیم است و در مقابل عدهای نیز بودند که از پذیرش حق روی بر میگردانند و برای به دست آوردن دنیا و متعلقات آن دست به هر اقدامی میزدند، این در حالی است که تبعیت از ائمه (ع) هم دنیای آدمی را آباد میکند و هم آخرت را. انگار اعجاز اهلبیت (ع) بهانهای بود تا همگان در صراط مستقیم قرار گیرند.
آغاز دهۀ کرامت و ولادت امام رضا (ع) فرصتی را مهیا کرد تا کمی در افعال ائمه (ع) برای هدایت انسانها دقیق و عمیق شویم، گرچه بحر در کوزهای نگنجد، اما از پرتو توجه به معجزات حضرات معصومین (ع) میتوان معرفتمان را به انوار ملکوتی آنان بیشتر و بیشتر کرد.
عبدالله بن عبدالرحمن معروف به صفوانی میگوید: قافلهای از خراسان به طرف کرمان حرکت میکرد؛ در میانه مسیر، راهزنان راه را بر آنان گرفته و اموال آنها را اخذ کردند؛ در میان قافله مردی بود که به کثرت مال و منال شهرت داشت؛ دزدها او را گرفتند و در میان برف گذاشتند و دهانش را پر از برف کردند. در این هنگام دهان این مرد فاسد شد و زبانش از سخن گفتن باز ماند، پس از اینکه به خراسان برگشت، شنید حضرت رضا (ع) به طرف خراسان حرکت کرده و اکنون در نیشابور است.
او شبی در خواب دید که گویا مردی به او میگوید: فرزند رسول خدا (ص) اکنون وارد خراسان شده و از وی داروی شفابخشی بگیر تا از آن سود ببری. او میگوید: مثل اینکه من خدمت حضرت رسیدم و در رابطه با مرضم از وی پرسشی کردم، ایشان فرمود: مقداری کمون و سعتر و نمک بگیر و آنها را با هم مخلوط کن، سپس دو یا سه بار به دهانت بریز؛ شفا پیدا میکنی.
مرد از خواب بیدار شد اما در فکر این نبود که چنین خوابی دیده و در خواب به وی چه گفتهاند. این مرد از محل خود حرکت کرد و خود را به نیشابور رساند، هنگام ورود به او گفتند: علی بن موسی الرضا (ع) از نیشابور بیرون رفته و اکنون در «رباط سعد» تشریف دارد؛ به دلش افتاد که خوب است خدمت حضرت برسد و قضایای خودش را عرض کند. هنگامی که خدمت حضرت رضا (ع) رسید، قضیه خود را عرض کرد و گفت: اکنون قادر نیستم به راحتی حرف بزنم، حضرت فرمود: مگر من در خواب دوای این مرض را به شما نگفتم، اکنون بروید طبق دستور عمل کنید، عرض کرد: دوست دارم بار دیگر برایم بیان کنید، فرمود: مقداری کمون و سعتر و نمک بگیرید، در هم مخلوط کنید و دو یا سه بار در دهان بریزید که شفا خواهی یافت؛ گفت: من به دستور حضرت عمل کردم و خداوند مرا شفا داد. ثعالبی میگوید: من از صفوان شنیدم که میگفت من این مرد را دیدم و این داستان را از وی شنیدم».
زندگانی چهارده معصوم (ع) / ترجمه اعلام الوری، متن، ص 434
/1102101305