حجت الاسلام رضوانی:هیچ ضمانتی نیست در رکاب اهل بیت (ع) بمانیم+گزارش تصویری

کد خبر: 59031
زبیر شخصیتی است که در 16 سالگی اسلام آورد. در اکثر جنگ ها در رکاب رسول الله (ص) شمشیر زد. در جنگ خندق داوطلب شد وبا وجود خطرات زیاد از دل دشمن برای رسول الله (ص) اطلاعات جمع کرد . لقب سیف الاسلام به او دادند. پیامبر (ص) فرمود: هر پیامبر ییاران و حواریون خاص خود را دارد از یاران خاص من زبیر است. این شخصیت از لحظه اول در رکاب پیامبر (ص)بود و این سعادت کمی نیست. چه شد که عاقبت به شر شد؟

وارث: ایام شهادت امام جواد (ع) در هیئت دارالبکاء حضرت زینب (س) با سخنرانی حجت الاسلام  رضوانی و مداحی حاج احد قدمی ، کربلایی سید علی محمودی و کربلایی جواد احمدی برگزار شد.

در ادامه خبر متن سخنرانی حجت الاسلام رضوانی را می خوانید:


حجت الاسلام رضوانی:

هیچ ضمانتی نیست در رکاب اهل بیت (ع) بمانیم

مسعودی1 شخصیتی است تاریخ نویس. کتابی دارد به نام « مُروجُ الذّهَب »2 . در این کتاب حکایتی را نقل می کند: در یک ساعتی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و امیرالمومنین علیه‌السلام و زبیر زیر سایه درختی نشسته بودند که زبیر به امیرالمومنین علیه‌السلام با عشق و محبتی خاص نگاه می کرد. رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: زبیر! علی علیه‌السلام را دوست داری؟ عرضه داشت: بله یا رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله. علی علیه‌السلام امیل و قوم و خویشم است. (زبیر پسر عمه رسول الله  و علی علیه‌السلام بود. پسر صفیه3 ) آقا فرمود: اما زبیر یک زمانی به ظلم در مقابل علی علیه‌السلام می ایستی. عرض کرد: خدا نکند یا رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله . من؟ در مقابل علی علیه‌السلام می ایستم؟ خدا آن روز را نرساند.

تاریخ پر است از سرنوشت آدم هایی که در عصر خود آدم های خوبی بودند و کارنامه خوبی داشتند ولی آخر و عاقبت بدی داشتند.

هیچ ضمانتی نیست ما که در هیئت و جلسه روضه ایم عاقبت بخیر شویم و با همین ارادت از دنیا برویم. برای همین می فرمایند: از خدا بخواهید عاقبتتان را ختم به خیر کند. اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً.

آیت الله العظمی لواسانی که از دوستان امام خمینی رحمت الله علیه بود اوایل انقلاب بعد از پیروزی انقلاب خدمت امام رسید و گفت: آقا اکنون اگر ملک مقرب خدا بیایید و بگوید چه ازخدا می خواهید چه پاسخ می دهید؟ امام فرمود: اگر بیایید پیش شما و بگوید چه می خواهید چه پاسخ می دهید؟ ایت الله لواسانی گفت: من می خواهم علم اولین و آخرین را به من بدهد. امام گفت: اما من می خواهم عاقبت به خیر شوم.

زبیر شخصیتی است که در 16 سالگی اسلام آورد. در اکثر جنگ ها در رکاب رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله شمشیر زد. در جنگ خندق داوطلب شد وبا وجود خطرات زیاد از دل دشمن برای رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله اطلاعات جمع کرد . لقب سیف الاسلام به او دادند. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: هر پیامبر ییاران و حواریون خاص خود را دارد از یاران خاص من زبیر است. این شخصیت از لحظه اول در رکاب پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بود و این سعادت کمی نیست. زمان غربت امیرالمومنان علی علیه‌السلام که داشتند حضرت را دست بسته برای بیعت به مسجد می بردند زبیر رو کرد به بنی هاشم و گفت: ای بنی هاشم! غریتتان کجا رفته است که ایستاده اید و مولایتان را دست بسته می برند؟ کلوخی را به پشت او زدند و زبیر از هوش رفت. وقتی به هوش آمد دید با ریسمان دست و پایش را بستند. گریه کرد. فهمید علی علیه‌السلام را برده اند. وقتی امیرالمومنین علی علیه‌السلام خواست به وصیت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله عمل کند که حضرت فرمود: علی جان! اگر یارانت به 40 نفر رسید قیام کن اگر نرسید سکوت کن . اگر می خواهی از لسان موذن شهادت بر نبوت من را بشنوی. علی علیه‌السلام همراه حضرت صدیقه سلام‌الله‌علیها  و حسنین علیهم السلام  به در خانه تک تک مردم رفت و حقشان را یاد آور شد. برخی تا صدای علی علیه‌السلام را شنیدند در را باز نکردند. برخی از پشت در حرف زدند. برخی آمدند بیرون و صحبت کردند که از 40 نفر بیشتر بودند. آقا فرمود: هر کس با من است فردا صبح با سر تراشیده و شمشیر به میدان شهر بیاید. فردا صبح شد و 4 نفر بیشتر نیامده بودند. یکی از آنها سرش را نصفه تراشیده بود . این فرد عمار بود. آقا پرسید: چرا نصفه تراشیدی؟ گفت: آقا از حرف مردم ترسیدم. حضر فرمود: هرکس از خدا بترسد از حرف مردم نمی ترسد. بین این 4 نفر از همه آماده تر و غیرتی تر زبیر بود. چه می شود که عقبتش ختم به شر می شود؟

25 سال خانه نشینی علی علیه‌السلام شروع شد. حضرت در نهج البلاغه می فرماید: همچون خار در چشم و استخوان در گلو بود! در این 25 سال خیلی ها رنگ عوض کردند. هر کسی را با چیزی خریدند. نقطه ضعف زبیر پول و ثروت بود.

مسعودی نقل می کند: میلیون ها درهم و دینار به او دادند. هنوز خانه های زبیر هست و مردم به دیدنش می روند. زبیر قرن 1 است و مسعودی قرن 5 است.400 سال گذشته است یعنی خانه معمولی نبوده و قصر بوده است. مردم برای دیدن خانه معمولی نمی روند.

25 سال تمام شد وعثمان به درک واصل شد. فرمود: حکومت برای من اندازه آب بینی بز ارزش ندارد. 5 گفتند: ایرادی ندارد. بیا و حکومت کن و خلیفه ما باش. فرمود: اگر بیایم بیت المال را به خزانه برمی گردانم حتی اگر مهریه زنانتان هم کرده باشید. قبول کردند. گفتند: بیا و خلیفه ما باش. فرمود: دیدم حسنین علیهم السلام  زیر دست و پا هستند قبول کردم. بزرگان شهر که طلحه و زبیر و عایشه بودند فردی به نام ولید ابن عقبه6 را فرستادند نزد علی علیه‌السلام تا ببینند سهمشان در حکومت چیست؟ مقام منصبشان و منزلتشان چگونه می شود؟ به خانه حضرت رفت. آقا در را باز کرد و فومود: کارت شخصی است یا اداری؟ گفت: شخصی. آقا شمع بیت المال را خاموش کرد و شمع شخصی را روشن کرد. گفت: علی ما دلخوشی از تو نداریم و از هر خانواده چندین نفر را تو کشته ای ولی با دو شرط با تو بیعت می کنیم. 1. قاتلین عثمان را برگردان. 2. به گذشته که چه کسی خورد و چه کسی برد کاری نداشته باشی. حضرت فرمود: اینکه میگویی من خیلی از افراد خانواده های شما را کشته ام در صدر اسلام بود و باهم پدر کشتگی نداشتیم. اینکه می گویی قاتلین عثمان را بدهم مگر پیش من هستند که بدهم؟ اما اینکه می گویی گذشته را رها کن متاسفم خدا و رسولش صلی‌الله‌علیه‌وآله  دستم را بسته اند. نمی توانم. پس می گیرم و به خزانه بر می گردانم. ولید برگشت نزد عایشه و طلحه و زبیر و گفت: علی علیه‌السلام  اهل معامله نیست حتی شمع بیت المال را خاموش کرد و شمع شخصی روشن کرد. مردم دو شق شدند یک عده رفتند سر سفره معاویه در شام. یک عده هم جمل را به راه انداختند به خونخواهی عثمان.

 تاریخ نقل می کند: دولشکر هنوز خوب صف آرایی نکرده بودند امیرالمومنان علی علیه‌السلام بدون لباس نظامی رفت مقابل لشکر دشمن. خطاب به زبیر فرمود: یا ابا عبدالله7! (آقازاده ها بسیار در انحراف پدران تاثیر دارند. تاریخ هم در حال تکرار است.) خبر به عایشه رسید که علی علیه‌السلام زبیر را صدا می کند. گفت: کار زبیر تمام است. علی علیه‌السلام به دنبال او آمده است. گفتند: علی علیه‌السلام بی لباس نظامی آمده و با احترام هم او را صدا زده است. زبیر را صدا زدند و آمد. حضرت فرمود: زبیر می خواهم قصه ای را به یادت بیاورم. یادت می آید در یک ساعتی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و من و تو زیر سایه درختی نشسته بودیم که تو به من با محبتی خاص نگاه می کردی. رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: زبیر! علی علیه‌السلام را دوست داری؟ گفتی: بله یا رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله . علی علیه‌السلام فامیلم است. آقا فرمود: اما زبیر یک زمانی به ظلم در مقابل علی علیه‌السلام می ایستی. خواستم به تو بگویم. زبیر آن ساعت این ساعت است.

زبیر ناراحت شد و باز گشت و از جنگ انصراف داد. عبدالله آمد و به او توهین کرد که تو از علی علیه‌السلام ترسیدی هرکس علی علیه‌السلام را می بیند از او می ترسد. زبیر بصیرت نداشت که اگر داشت به تنهایی انصراف نمی داند و در رکاب علی علیه‌السلام می جنگید.

یکی از خوارج که بعدا در جنگ نهروان توسط علی علیه‌السلام به درک واصل شد او را در بیابان دید و برای جایزه سر او را بریدو برد خدمت امیرالمومنین علیه‌السلام . آقا فرمود: از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله شنیدم که فرمودند: « الْقَاتِلُ و الْمَقْتُولِ كِلاهُما فِی النار»8حضرت شمشیر زبیر را دید بسیار گریست. که چقدر این شمشیر هم و غم را از چهره رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله زدود. اما حیف که اکنون صاحبش در قعر آتش جهنم است.

 

شمربن ذی الجوشن9

شمر لعنت الله علیه در صفین در میمنه سپاه امیرالمومنان علی علیه‌السلام شمشیر می زد. تیر خورد به بازویش و جانباز سپاه علی علیه‌السلام شد. اگر به گردنش می خورد شهید می شد. اما همین شمر را سید ابن طاووس10 می نوسد: « وَ الشِّمرُ جالِسٍ عَلي صَدرِکَ »11

 

پیام تاریخ

پیام تاریخ این است که خیلی مراقب باشیم. ضمانتی نیست تا لحظه آخر در این مسیر باشیم. استاد ما فرمود: وای از زمانی که آدم های خوب بد شوند. خی بد بد می شوند. می خواهند لحظه هایی که خوب بودند و بدی نکردند را جبران کنند. انسان بد را می توانی دستش را بگیری به روضه ببری و قرآن بخوانی برایش.  اما آدمی که خوب بوده و بد شده را نمی توانی دستگیری کنی. در بدی با سرعت سقوط می کنند. می خواهی برایشان قرآن بخوانی از تو بهتر می خواند. می خواهی آنها را ببری روضه اهل روضه بوده اند.

نقل می کنند فردی ایام حج به خانه خدا رفته بود. می گوید عبادت می کردم. فردی نزدیک من سنی بود دیدم اوهم تند نماز می خواند. بعد از نماز فردی آمد پیشش با زبان فارسی به لهجه تهرانی حرف می زد. پرسید: تهرانی سنی هستید؟من تهرانی سنی ندیدم. گفت: بله من به دست آیت الله برقعی از فرقه ضاله تشیع نجات پیدا کردم. تعجب کردم و تحقیق کردم دیدم یک فردی به نام برقعی در همین تهران سید، محاسن دار، معمم رد می کند تشیع را و وهابی شده است.

استاد ما فرمود: انسانها دو دسته نیستند. خوب ها و بدها. 4 دسته اند:

1.    

 خوبند ولی بد، خوبی می کنند

 آیه می فرماید:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالأذَى خوبی» 12 خوبی را خراب می کنند. با منت صدقه را خرابش می کنند. با اذیت کردن خراب می کنند.

2.    

برخی بد هستند ولی بد، بدی نمی کنند

خوب بدی می کنند. مثلا برخی دزد ها کیفتان را می زنند پول را برمی دارند و مدارک را پست می کنند. بدی او بد نیست خوب است. دزد شرافتمندی است. وجدان دارند.

3.    

برخی خوب هستند و خوب، خوبی می کنند

 حکایت به نقل از دو بزرگوار است از سید مهدی قوام و یا شیخ مرتضی زاهد است. دزد به خانه شیخ مرتضی زاهد می زند. هم مکانی اشتباه می رود که به منزل زاهد برای دزدی می رود و هم زمانش را اشتباه انتخاب کرد. یک ساعت قبل نماز صبح وقت دزدی است که هیچ مخلوق و جنبنده ای بیدار نیست. اما زاهد این موقع بیدار بود. رفت و دید یک قالیچه دارد عصبی شد و قالی را جمع کرد. زاهد ناگهان دید اورا و تحویلش گرفت و گفت مهمانی و حبیب خدا. تا صبح ماند و نماز صبح را به امامتش خواند و گفت ناهار می مانی و یا اگر رفتی بازگرد. دزد هم دنبال راه فرار بود قالی هم از دستش افتاده بود. گفت: می روم جایی کار دارم. نزدیک در بود که صدایش زد: جوان! قالیچه هدیه است ببر. فقط یک جمله گفت که زندگی اورا تغییر داد و دزد مرید او شد: پاک زندگی کن.

فردی فقیر در مدینه سراغ کریم را گرفت. امام حسن مجتبی علیه‌السلام به شهادت رسیده بودند. او را به در خانه ابی عبدالله علیه‌السلام  بردند. زرنگ بود. نگفت: من فقیرم. در را که امام حسین علیه‌السلام باز کرد فرد در مورد امیرالمومنین علی علیه‌السلام و فرزندانش مدح و شعر خواند. امام حسین علیه‌السلام به داخل خانه رفتند و هرچه داشتند داخل پارچه ای نهادند و به اهل بیت علیهم السلام فرمودند: هرکس صدقه ای دارد این برادر مومن ما مستحق است. حضرت در را نیمه باز کرد و دست را از بین آن بیرون آورد و فرمود بگیر برادر عربم ببخشید اگر کم است اما بدان ما بسیار تو را دوست داریم. در را بست و دید صدای ناله او بلند شد. در را باز کردو گفت برادر عربم من که عذر خواهی کردم. گفت : آقا این چیزی که دادید بسیار بیشتر از چیزی است که من انتظار داشتم شما به من عطا کنید. حضرت فرمود: پس برای چه ناله می کنی؟ گفت: گریه ام برای این است که خدا دلش می آید این دست را لحظه ای زیر خاک نگه دارد. خدا دلش می آید تو را از ما بگیرد.

فردی سراغ امام صادق علیه‌السلام آمد و گفت فقیرم. حضرت فرمود: خیر تو ثرتمند ترینی. فرد گفت: آقا لباس ندارند خانواده ام. غذا برای خوردن نداریم. چگونه ثروتمندیم؟

حضرت فرمود: سوالی می کنم. حاضری با گنج های زیر زمین محبت اهل بیت علیهم السلام و ما را عوض کنی؟ فرد ناراحت شد و گریه کرد. گفت: آقا خودم و خانواده ام فدای شما و اهل بیت علیهم السلام . حضرت فرمود: دیدی گنجی داری که با دنیا عوض نمی کنی؟

4.    

برخی بد هستند و بد، بدی می کنند

نقل است ملعونه به امام جواد علیه‌السلام زهر داد . اما بد بدی کرد و آب را روی زمین ریخت و به حضرت نداد.

 

 حجت الاسلام رضوانی:

 

 

پی نوشت:

1.    

علی بن حسین مسعودی تاریخ نگار و جغرافی‌دان مسلمان سده چهارم هجری قمری که از او کتاب‌های مروج الذهب و التنبیه و الاشراف به یادگار مانده است. به دلیل گزارش‌های بی‌طرفانه وی از وقایع تاریخی، مذهبش به روشنی معلوم نیست با این حال از دیرباز در منابع زندگی نامه و رجال شیعه، وی را دانشمندی شیعه مذهب شناخته‌اند. امروزه نیز بسیاری از پژوهشگران وی را شیعه به شمار آورده و آثار باقی مانده از وی را حاوی شواهد کافی برای اثبات این مدعا می‌دانند.

2.    

مُروجُ الذّهَب و مَعادنُ الجَوهَر (مَرغزار طلا و معادن سنگ‌های گرانبها) کتابی است تاریخی و به زبان عربی نوشته علی بن حسین مسعودی مورخ شیعی در قرن چهارم هجری قمری. مروج الذهب تاریخی است عمومی که علاوه بر تاریخ مسلمانان، به تاریخ جهان و احوال دیگر ملل نیز پرداخته است. روش مسعودی در تاریخ نگاری، شیوه-موضوعی است، هر چند او بین روش موضوعی و سال شمار جمع کرده و هنگام پرداختن به یک موضوع ترتیب زمانی را رعایت کرده است

3.    

صَفِیَّه دختر عبدالمطلب (۵۳ قبل از هجرت - ۲۰ هجری) عمه پیامبر اسلام (ص) و مادر زبیر بن عوام که روایاتی نیز از پیامبر(ص) نقل کرده است. صفیه در برخی غزوات صدر اسلام به مجاهدان کمک می کرد و در غزوه خندق یکی از یهودیان را کشت. وی در سال ۲۰ هجری و در ایام خلافت عمر بن خطاب درگذشت و در بقیع دفن شد. بر قبر صفیه گنبد و بارگاهی در بقیع وجود داشت که به دست وهابیان ویران گشت

4.    

«فَرأیتُ اَنَّ الصَّبرَ علی هاتا أحجی، فَصَبَرتُ و فی العین قَذًی، وَ فی الحَلقِ شجاً...» فرازی از خطبه ی 3 نهج البلاغه، ص 44، ترجمه محمد دشتی

5.    

نهج البلاغه، خطبه 3

6.    

ولید بن عُقبَه بن ابی معیط یکی از صحابیون محمد و جزو تیره ابو عمرو از خاندان بنی امیه در مکه بود. وی در سال ۶۱ هجری/۶۸۰ میلادی درگذشت

7.    

 کنیه زبیر است. پسر بزرگ زبیر که در انحراف او نقش داشت.

8.    

تهذیب، شیخ طوسی، ج6، ص174

9.    

شِمر بن ذی‌الجَوْشَن(کشته شده در ۶۶ ق)، از تابعین و رؤسای قبیلۀ هوازِن. او به سبب نقش تاثیرگذار در واقعه کربلا، از چهره‌های منفور نزد شیعیان است. شمر در ابتدا از یاران امام علی (ع) بود ولی بعدها در زمرۀ دشمنان پرکینه امام و خاندانش درآمد. او در واقعه کربلا نقش مهمی داشت: زمینه سازی شهادت مسلم بن عقیل، برافروختن آتش جنگ در روز عاشورا، فرماندهی جناح چپ لشکر عمر بن سعد، به شهادت رساندن امام حسین(ع)، حمله به خیمه‌ها و تلاش برای شهید کردن امام سجاد(ع)، ... از اقدامات او در این واقعه بود.در زیارت عاشورا از شمر با لعن و نفرین یاد شده است. او در مقابل مختار ثقفی شکست خورد و سر از تنش جدا گردید.

10.

سید رضی الدین، علی بن موسی بن جعفر بن طاووس مشهور به سید بن طاووس (۵۸۹-۶۶۴ق)، از عالمان دینی شیعه و نویسنده کتاب‌هایی چون المهمات و التتمات، کشف المحجة لثمرة المهجة، مصباح الزائر و جناح المسافر، الملهوف علی قتلی الطفوف مشهور به لهوف و مهج الدعوات و منهج العبادات. او از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) و امام سجاد(ع) و استاد بزرگانی چون علامه حلی و شیخ یوسف سدیدالدین، پدر علامه حلی است. آثار سید بن طاووس تاثیر مهمی در فرهنگ و اندیشه شیعه داشته‌اند. کتاب‌های دعا که او تالیف کرده بسیار رواج دارند و همچنین برخی از آثار تاریخی او مانند کتاب لهوف بسیار مورد مراجعه‌ هستند. سید بن طاووس در زمان خلافت عباسیان منصب نقابت را نپذیرفت اما در زمان هلاکو خان، نقیب شیعیان شد. او به سبب سجایای اخلاقی بسیار، تقوا و مراقبه فراوان، حالات عرفانی و کراماتش به جمال العارفین معروف است.

11.

زیارت ناحیه مقدسه

12.

سوره بقره آیه 264