وارث: همسر شهید سیدرضا حسینی، شهید شاخص بسیج مداحان کشور در سال 95، همزمان با آغاز هفته دفاع مقدس در گفتوگویی تفصیلی به سوالاتی در ارتباط با این شهید پاسخ داد که مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید. از ویژگیهای اخلاقی شهید حسینی برایمان بگویید. ایشان خیلی به نماز اول وقت، زیارت عاشورا و صبوری اعتقاد داشت و این صبر را از حضرت زینب (س) به ارث برده بود. بسیار مهربان، خوش برخورد و مهمان نواز بود. اهل کوهنوردی و گردش بود و هیچگاه به دلیل مذهبی بودن از این گونه امور فاصله نگرفت. اخلاص و روحیه بالای شهید حسینی زبانزد مردم بود و حتی هنوز هم هستند افرادی که از ایشان تعریف میکنند. قبل از جنگ، در مغازه صرفا زرگر نبود بلکه زرگری ایشان پایگاهی برای نشر نام و معارف اهل بیت (ع) بود. طبق گفتههای دوستانش، حاجی اولین کسی بود که اعلامیه امام را پشت شیشه زد. همیشه هم جده سادات همراهش بود؛ گاهی اوقات ایشان را آزار میدادند ولی هیچ وقت نشد که ساواک او را دستگیر کند. شهید حسینی از همان اول جنگ در جبههها حاضر و سال 64 نیز مفقود شدند. ویژگی بارز شهید در طول دوران زندگی مشترکتان چه بود؟ بسیار آرام و صبور بود. خیلی به ندرت عصانی و ناراحت میشد. صله رحم نیز یکی از بزرگ ترین خصوصیات اخلاقی شهید حسینی بود. پیامبر (ص) فرمودند «تا میتوانید با بستگان خود رفت و آمد داشته باشید». متاسفانه امروزه با ظهور فضای مجازی، رفت و آمدها به کمترین میزان خود رسیدهاند. رابطه زناشویی شما چگونه بود؟ اگر من به هیئت بروم و شما از من راضی نباشید، اهل بیت (ع) هم از من راضی نیستند همیشه سعی بر این بود که فرمایش ایشان عملی بشود. در بسیاری از موارد نیز امور را پس از مشورت با یکدیگر انجام میدادیم. گاهی اوقات بود که هیئت داشتند اما به خاطر خانواده نمیرفتند یا شخص دیگری را جایگزین خود میکرد. همیشه میگفت که اگر من به هیئت بروم و شما از من راضی نباشید، اهل بیت (ع) هم از من راضی نیستند. رابطه شهید حسینی با فرزندانش در همان مدت کم چهطور بود؟ رابطه با فرزندانش بسیار عالی بود. همیشه دخترش را در آغوش میگرفت و میگفت وقتی زینب السادات را در آغوش میگیرم، برایم نوازش حضرت رقیه (س) توسط امام حسین (ع) تداعی میشود. گاهی اوقات که از سرکار به خانه برمیگشت خیلی خسته بود اما خواسته بچهها برای تفریح را اجابت میکرد و میگفت که همگی باهم به تفریح میرویم. نه اینکه بخواهم از شهدا تعریف اغراقآمیز کنم اما این را همه میدانند که شهدا خاص بودند و هستند و مثل شهدا بودن امری دشواز است.

دیدگاه شهید در دفاع از ولایت فقیه چه بود؟ طاقت مشاهده غصه خوردن امام را نداشت وقتی غصه خوردن امام (ره) را میدید غصه میخورد. روزی او را دیدم که در حال اشک ریختن است. به او گفتم حاجی چرا اشک میریزی؟ گفت: برایم سخت است که ناراحتی امامم را ببینم، نکند این انقلاب که با خون دل به پیروزی رسیده است، به دست استکبارستیزان و نانجیبها بیفتد. زندگی با شخصی که سید و مداح بود، برایتان مشکلی نداشت؟ زندگی با سید و مداح اهل بیت (ع) برایم افتخار بزرگی محسوب میشد. سادات بودن یک لطفی دارد و آن هم این است که همیشه مادر سادات را همراه خود میبینی. گاهی اوقات در اتاق خانه مشغول تمرین کردن بودند که ما با روضههای ایشان اشک میریختیم. وقتی از اتاق بیرون میآمد و متوجه این ماجرا میشد، با خنده میگفت: اگر میدانستم این طوری است، مجلس میگرفتم و دعوتتان میکردم تا حیف نشود (با خنده). نسبت به ساحت کدامیک از حضرات ارادت بیشتری داشتند؟ بیشترین ارادت را به حضرت زینب (س) داشت و حتی اسم دخترمان را نیز زینب گذاشت. در وصیتنامهشان به مقاومت و دفاع از حرم اهل بیت (ع) نیز اشاره داشتهاند. در مجالسی که داشت، ابتدا روضه حضرت زینب (س) میخواند و حضرت را همیشه با لفظ «اربابم زینب (س)» خطاب میکرد. موضوع مداحیهایش بیشتر حول محور کدام موضوع بود؟ برای همه شهدا مداحی میکرد. همیشه حسرت شهیدان را میخورد و به حال آنها غبطه میخورد. شهید حسین شهبازی، برادر من، نیز از شهدای هشت سال دفاع مقدس هست و زودتر از همسرم به این مقام رسید. حاجی همیشه هر جا میرفت از ویژگیهای برادر شهیدم دم میزد. از فعالیتهای انقلابی همسرتان برایمان بگویید؟ ایشان از مسئولان نماز جمعه بودند و هماتن طور که عرض کردم فعالیتهای انقلابی زیادی داشتند. یکی از شاگردان حاجی تعریف میکرد که روزی خانمی 400 گرم طلا به مغازه آورد و خوست که آنها را به خاطر کهنه شدن تعویض کند. شهید حسینی هم قبول کرد و به آن خانم گفت که نیم ساعت دیگر بیا و طلاهایت را تحویل بگیر. حاجی طلاها را حسابی شست و به آن مشتری تحویل داد و گفت: این ها طلاهای خودت هستند، برو و از آنها استفاده کن. آن مشتری تعجب کرده بود که چگونه طلاهایش به این میزان تمیز شده بودند. مشوق اصلی حضور ایشان در جنگ چه کسی بود؟ پدرش، برادرم و خودم خیلی او را تشویق میکردیم چرا که شوق شهادت در چهره آقاسیدرضا نمایان بود. هر وقت که نوبت به اعزامش میرسید، همه چیز را مرور میکرد و قرضهایش را به من میگفت تا حقی از مردم بر گردنش نباشد. آیا با رفتن ایشان به جبهه مشکلی نداشتید؟ با رفتنش مقداری مشکل داشتم چرا که سرپرستی پسری 4 ساله و دختری 2 ساله داشتم بدون حضور پدر کار دشواری است. خیلی سختی کشیدم اما هنگامی که نام سیدرضا میآید من افتخار میکنم.

قبل از رفتن چه توصیهای به شما کردند؟ دوری از مجالس اهل بیت (ع)؛ تنها راه ورود بیگانگان به کشور تنها توصیه ایشان قبل از رفتن، رعایت حق الناس بود. اعتقاد داشت که تنها راه ورود بیگانگان به کشور، دوری از مجالس مذهبی و هیئات است سه آرزوی جالبی که برآورده شد یکی از آرزوهای حاجی این بود که دوست دارم یا همانند حضرت زینب (س) اسیر بشوم، یا بدنم مثل بدن سیدالشهدا (ع) روی زمین بماند و یا مزارم همانند مادرم حضرت زهرا (س) مخفی بماند. دوستانش میگفتند که او را اسیر کردند، هنگامی که در بیمارستان صحرایی بود، عراقیها همه مجروحان را به بیابان انداخته بود و مزارشان نیز همانند حضرت صدیقه طاهره (س) 27 سال مخفی بود. به شوخی به من میگفت که اگر شهید بشوم پیکرم برنمیگردد. وقتی علت را میپرسیدم میگفت: من قد بلندی دارم و در تابوت جا نمیشوم. روزی برمیگردم که در تابوت جا بشوم. همین طور هم شد و بدنی ناقص از او به میهن بازگشت. وقتی برگشت، هنوز شال سیادت بر کمر داشت و قرآنش نیز همراهش بود. چگونه از بازگشت پیکر ایشان به میهن مطلع شدید؟ سید و سالار شهدای فاو تابوتهای شهدای بسیاری را اورده بودند که یک تابوت شیشهای از سایر تابوتها متمایز بود و روی آن جمله «سید و سالار شهدای فاو» حک شده بود. ما نمیدانستیم که این پیکر برای کدام شهید است اما لحظاتی بعد با ما تماس گرفتند و اطلاع دادند که پیکر سیدرضاست. آیا از نحوه شهادت ایشان اطلاع دارید؟

سردار مظاهر مجیدی و سردار فرجی که از رفقای ایشان در عملیات والفجر 8 بودند، نقل میکنند که در آخرین لحظات همه تن به تانک شده بودند یعنی به تانکهای دشمنان نزدیک میشدند و نارنجک را به داخل آنها پرتاب میکردند که شهید حسینی هم موقع انجام این کار، گلوله میخورد و به اسارت دشمنان درمیآید. قرآنی که پس از 27 سال، سالم برگشت! زیباترین لحظات برای من این بود که قرآن حاجی سالم برگشت. خون روی کارت شناسایی ایشان هنوز تازه بود. شاید باورتان نشود اما فقط یک سوره از این قرآن قابلیت بازشدن داشت و آن هم سوره توبه بود. و سخن پایانی؟ روزی که پیکر ایشان پیدا شد، روز وفات حضرت ام البنین (س) بود. تشییع ایشان با روز شهادت حضرت زینب (س) و تدفینشان با روز شهادت امام کاظم (س) مقارن شده بود. مراسم سوم و هفتم حاجی نیز با روز ولادت امام حسین (ع) در یک روز بود.
منبع: سازمان بسیج مداحان