این دل شده هیئت اباعبدالله/ دل ز قرص قمر خویش کشیدن سخت است

کد خبر: 60836
دل ز قرص قمر خویش کشیدن سخت است ... نازها از پسر خویش کشیدن سخت است


وارث:

عطر پیغمبر چنین در کربلا پیچیده است/ یا نسیم موی اکبر در هوا پیچیده است

رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب:قرمز اُخرا


کأنّ المصطفی قد عادَ یـولَد مرّةً أخری


یـقـین روح مـحمـد رفـته در جسم علی اکبر


اگـر مـا می پذیرفـتیم مفهوم تناسخ را


هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می شود مجنون


همینکه زادۀ لیلا هویدا می کند رخ را


سپاه شـمرِکافرکیش، مات جلوه ی حُسنش


سوار اسب خود، وقتی نمـایان می کند رخ را


به جُرم چهره اش شد کشته یا اسمش؟ نمی دانم


نمی فهمیم علت را ... نمی یابیم پاسخ را


عطش، آتش شد اما با لب بابا گلستان شد


چنانـکه آتش نمرود، ابراهیم تارخ را


محسن رضوانی




عطر پیغمبر چنین در کربلا پیچیده است


یا نسیم موی اکبر در هوا پیچیده است


چرخش شمشیر او سر می دواند مرگ را


بین دشمن ذوالفقار مرتضی پیچیده است


بر زمین انگار ثارالله را پاشیده اند


بس که در هر گوشه ای بوی خدا پیچیده است


از تنش هر نیزه مقداری تبرک برده است


یا که بر هر نیزه قرآنی جدا پیچیده است


اسب او از بین دشمن سر درآورد و تنش


در قنوت نیزه ها چون ربنا پیچیده است


قد یک صحرا قد او قد کشیده ست و پدر


قسمتی از پیکرش را در عبا پیچیده است


هر که از خیمه رسیده سخت سردرگم شده


بس که ابعاد غم این ماجرا پیچیده است


محمد بختیاری