حجت الاسلام دارستانی: نگاه نیک به والدین، ثواب یک حج مقبول دارد+گزارش تصویری
درد هایی که بر سرمان ریخته است از طرف خداوند است یا از خودمان؟
داستان رجبعلی خیاط
شخصی رسید خدمت ایشان و گفت: تمام کاسبی ام بهم ریخته است، طلبکار ها پولشان را می خواهند و حکم جلب مرا گرفتند چه کار کنم؟ آبرویم دارد می رود یه کاری برایم بکنید. آقا نگاهی به صورت شخص کرد و گفت: مادرت از شما ناراحت است. گفتم: نه اینطور نیست، ما باهم زندگی می کنیم، آمد خانه و از مادرش پرسید: شما از من ناراحتی؟ مادر پاسخ داد: بله کی از من ناراحت شدی؟ یک ماهه پیش. (دقیقأ همان روز که کاسه ی من دیگر نچرخید). گفتم چرا؟ گفت: یادت است جلوی عروسم آمدی سینی را از دستش گرفتی و داد بر سرم زدی که چرا مادر مگر کلفت گرفتی که نشستی زن من کار کند؟
این چهره که زرد و استخوانی ست / ته مانده ی دوره ی جوانیست
پسرم، من جوانی ام را دادم تا تو بزرگ شدی و من پیر شدم تا تو جوان شدی، حالا که پیر شدم و کمر درد و پا درد دارم جلوی عروسم حرمت مرا می شکنی؟ می گوید: دست مادرم را بوسیدم و سه روزه وضع مالی ام برگشت و درست شد.
داستان فضل بن یحیی
فضل بن یحیی می گوید: زمانی بیماری پیسی گرفتم و به سینه ام زد به طوریکه حمام می رفتم از نگاه مردم خجالت می کشیدم. هر طبیبی برایم آوردند إفاقه نکرد تا اینکه یک طبیب آمد که مسیحی بود، به طبیب نگفتم مشکلم چیست، فقط علائم دردم را گفتم. دو ماه از داروهای او استفاده کردم تا اینکه رسید روزی که طبیب را دیدم و به او گفتم: پس تأثیر داروها چه شد؟ طبیب به من نگاهی کرد و گفت: مشکل از من نیست، پدرت از تو ناراحت است که داروها اثر نکرده است. دیدم درست می گوید من به خدمت پدرم رفتم و دست او را بوسیدم، دارویی که دو ماه اثر نکرده بود سه روزه مرا خوب کرد.
هر چی پول بدی آش می خوری
علمای بزرگ قدم از قدم بر نداشتند مگر به اندازه ای که در مقابل پدر و مادر کمر خم کردند، هر چه بیشتر کمر خم کردند بیشتر آسمانی شدند. از بین هزار هزار طلبه یکی می شود مرحوم آقای بهجت، از بین هزار دانشجو یکی می شود دکتر حسابی. چرا بقیه نمی شویم؟ علت دارد، باید ببینیم در زندگی خود چه کردیم.
داستان آیت الله مرعشی نجفی
در قدیم خادمان حدود یک ساعت مانده به نماز صبح درِ حرم را باز می کردند، آیت الله مرعشی قبل از اینکه خادم ها بیایند، در آن یک ساعت زمستان و تابستان پشت در می نشستند و ذکر می گفتند تا ساعت مقرر برسد، ایشان شصت سال این کار را تکرار کردند. روزی رئیس دفترشان به ایشان گفت: اجازه می دهید امروز زودتر بروم می خواهم پدرم را ببینم، ایشان وقتی اسم پدر را از زبانم شنیدند غبطه خورند و گفتند: اول داستان من و پدرم را بشنو بعد برو.
ما در نجف زندگی می کردیم حدود ده یازده ساله بودم ، روزی مادرم گفت: پسرم برو بالا پدرت را صدا کن برای ناهار. من رفتم اتاق بالا و دیدم پدرم روی کتاب ها خوابش برده است، ایشان بین دو معادله گیر کردند که جبر آن از حل معادلات دیگر سخت تر بود. اگر امر مادرم را اطاعت کنم و پدرم را بیدار کنم و ناراحت شود که چرا بیدارش کردم چه کنم؟ هیچ فکری به ذهنم نرسید جز اینکه کاری کنم که اگر پدرم بیدار شد شیرین تر از این برایش نباشد. زانو زدم و چند بوسه بر پاهای پدرم زدم و ایشان بیدار شد و این صحنه را دید اشک از چشمانش سرازیر شد و دست به آسمان کرد و چند دعا کرد لذا ایشان می گوید: مرعشی نجفی هر چه دارد برای آن دعا هاست.
ما وقتی بحث پدر و مادر می کنیم دو اتفاق بد می افتد، یکی در میان جوانان و دیگری در میان پیر ها:
در میان جوان ها
جوان ها می گویند: همش که از پدرومادر می گویید پس حق ما چه می شود؟ قدیم ها که چک در بازار اعتبار داشت چک سه ساله دست به دست می شد که می گفتند: صاحب چک معتبر است و چک او در بازار، پول است.
1- خدایی که به ما می گوید: در مقابل پدرو مادرت کمر خم کن، همین خدا در آینده به فرزندت می گوید در مقابل تو کمر خم کند.
2- خداوند قالب انسان را که بست، به دل پدر و مادر بست. خدا قالب آدم را که سفت کرد به دعا و آه پدر و مادر گره زد. دلشان بشکند، زمین می خوریم و دلشان باز شود سرفراز می شویم، این رسم دنیاست اما در قیامت خداوند انقدر پدر و مادر را با صورت به جهنم می اندازد به خاطر اینکه اسم خوب روی فرزندشان نگذاشته است چرا که این حق فرزند بر گردن پدر و مادرش است.
در میان پیر ها
ببینید برای پدر و مادرتان چه کار کردید. چطور بفهیم این بلا ها از طرف خداست یا از خودمان؟ ببینید اطرافیانتان در آرامش هستند و به فرزند و همسر و خواهر و برادر و... خود ظلم نکردید و همگی از شما راضی هستند به خصوص پدر و مادر.
اما مهم تر از آن این نکته ایست که می گویم: آن هایی که در دنیا نامی ازشان مانده است، به اندازه ایست که در مقابل پدر و مادرشان کمر خم کردند. اما آن هایی که در دنیا حرمت پدر و مادرشان و نیز حرمت پیغمبر صلی الله علیه و آله و آل پیغمبر را به عنوان پدر معنوی خود نگه داشتند هم نامشان در دنیا می درخشد هم در قیامت.
داستان ادیسون
ادیسون در وصیت نامه ی خود نوشته است: من از طفولیت دانستم که مادر چه چیز خوبیست روزی که معلمم مرا کودن خواند، مادرم از من دفاع کرد و من جدأ تصمیم گرفتم که کاری کنم تا مادرم باور کند در تصمیمی که گرفت،خطا نکرده است. همه مدیون من هستند و من مدیون مادرم، امروز همه از آنِ اوست.
داستان لویی پاستور
لویی پاستور پدر علم شیمی جهان که دولت فرانسه گفت: تا لویی از دنیا نرفته است برایش بزرگداشتی بگیریم چرا که مایه ی فخر جهان است. می گویند: لویی پنجاه سال در آزمایشگاه بوده است. ایشان در مراسم بزرگداشت خود نُه خط مقاله خوانده است به این شرح: ای مادر، ای گمشده ی دلبند که سالیان دراز با من در این خانه به سر بردی تویی که اکنون همه چیز را از تو می بینم، مادر شجاع و دلدارم تمام حس فداکاری و شور و هیجانی که در راه علم و بزرگی میهنم به کار بستم و ازین پس نیز به کار خواهم بست تو به من آموخته ای و در وجودم رسوخ داده ای. چگونه؟ کار پر مشقتی که تو در خانه و کارگاه کوچکمان پیش گرفته بودی به من درس صبر و حوصله در تحقیقات علمی آینده ام را داد. اکنون مادرم از تو اجازه می خواهم تمام سرافرازی که میهنم در جشن امروز به من اعطا می کند به پیشگاه با عظمتت تقدیم کنم. مادر بدان با همه ی این افتخارات خود را بدون تو باز هم تنها و بی پناه می دانم.
بوسیدن کف پای پدر و مادر ثوابش عین بوسیدن تربت سید الشهداست. هر چه داریم به دعای اوست که باورش نداریم.
از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است: ما من ولد بارّ ینظر الی والدیه نظر رحمة الاّ کان له بکلّ نظرة حجّة مبرورة؛ فقالوا: یا رسول الله! و ان نظر فی کلّ یوم مأة» قال: نعم، الله أکبر و أطیب 1
هر فرزندی که از روی رحمت و نیکی به پدر و مادر نگاه کند، به هر نگاهش [ثواب] یک حجّ قبول شده، داده می شود. عرضه داشتند: ای رسول خدا! اگر در هر روز صد بار نگاه کند آیا آن ثواب افزایش می یابد؟