امام حسین(ع) نه اهل سکوت بود نه اهل جنگ

کد خبر: 62427
آیت الله محمد عندلیب همدانی ضمن رد نگاه سلیقه‌ای به آیین‌های عزاداری بر این نکته تاکید داشت که آنچه در این میان مهم است پرهیز از افراط و تفریط و انجام کارهایی است که با فتوای فقها سازگاری نداشته باشد.
وارث: برای بررسی و تبیین ویژگی‌های عاشورای سال 61 هجری و پیام‌ها و مفاهیم و کلمات کلیدی نهفته در بطن آن به سراغ آیت الله محمد عندلیب همدانی استاد حوزه علمیه قم و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم رفتیم. وی در این گفتگو ضمن رد نگاه سلیقه‌ای به آیین‌های عزاداری بر این نکته تاکید داشت که آنچه در این میان مهم است پرهیز از افراط و تفریط و انجام کارهایی است که با فتوای فقها سازگاری نداشته باشد. آیت الله عندلیب همدانی از مهمترین آسیب این روزهای مراسم‌ عزاداری امام حسین (ع) هم گفت که درد امروز وی شده است: کم رنگ شدن منابر و خطابه‌های حسینی است که می‌تواند ما را از پیام‌های عاشورای سال 61 هجری دور کند.



♦ عاشورایی که در سال 61 هجری اتفاق افتاد از نظر شما چه ویژگی‌هایی داشت؟
عاشورای سال 61 هجری سکه‌ای است که دو رو دارد. یک روی آن تماماً زیبایی، قابل تحسین، قابل الگو گرفتن، و آن جهتی است که منتسب به حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه است و روی دوم که سراسر زشتی است از آن جهت که منتسب به دشمن است. این درسی است که از زینب کبری سلام الله علیها در کوفه و شام  می‌گیریم. ایشان خطاب  به ابن زیاد چنان که می‌دانید، فرمود: «ما رأیت الا جمیلا » هر چه دیدم زیبایی بود. حضرت زینب
(س) در خطبه هایی که در کوفه و شام ایراد کردند، مخصوصاً در خطبه کوفه زشتی‌ها و سیاهی‌هایی را که در کربلا بود به رخ مردم می کشد. خب هم زیباست هم زشت، از آن جهت که انتساب به امام و پروردگار متعال دارد و قربة الی الله صورت گرفته زیباست. از آن جهت که دشمن کاری را انجام داده زشت است. این تقابل بین زیبایی و زشتی، بین حق و باطل از ابتدای خلقت انسان تا زمان حاضر بوده و خواهد بود. عاشورای سال 61 یک جلوه ویژه از تقابل تمام زیبایی ها و تمام زشتی هاست.


♦ چه مفاهیم و کلمات کلیدی در بطن واقعه عاشورا نهفته  است؟
آنچه در سال 61 هجری صورت گرفت با این واژه‌ها قابل تحلیل و بررسی است:
 دعوت :« ادعو الی السبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه.» دعوت به سوی خدا به وسیله حکمت و موعظه زیبا. تبلیغ: «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احداً الا الله » مبارزه و قیام و مقابله با طاغوت: «اذهب الی فرعون اِنّه طغی.»
نصیحت: «ابلغکم رسالات ربی و انا لکم ناصح امین.» و صبر و استقامت. این‌ها واژه‌هایی است که حقیقت حادثه عاشورا را از آن جهت که به امام منتسب است، نشان می‌دهد. از زمان پیغمبر اکرم
” اصلی‌ترین شعائر حسینی، منبر و خطابه است. درد من این است که منبر رفتن در حال کم رنگ شدن است و خیلی از جاها جای خودش را بر مدیحه سرایی و سوگواری توسط برادران مداح داده است "
(ص) کسانی بودند که در پی بازگشت جاهلیت بودند. بعد از ارتحال حضرت رسول (ص) اینها زمان را مغتنم شمردند. «وما محمد الا رسول قدخلقت من قَبله الرسل أفإن مات أو قُتِل إنقلبتم علی أعقابکم» یعنی بازگشت جاهلیت. دعوت و حرکت امام چنین است که سد راه بازگشت جاهلیت شود، مقابله با طغیان و طاغوت کند، حقایق را برای مردم تبیین کند. دین صحیح را از دینی که بنی امیه برای مردم معرفی می کردند، جدا کند. نه تنها برای آن عصر بلکه برای آینده بشریت چراغ راه باشد.


♦به نظر شما برای اینکه حقیقت این مفاهیم برای مخاطب امروز جاری و ساری بماند، ما چه وظایفی داریم؟
یکی از مهمترین آنها برپایی شعائر حسینی است. شعائر حسینی یعنی هرگونه گفتار و رفتاری که علامت و نشانه باشد برای این که بگوییم حسینی هستیم. نشان دهیم و پیام او را به مردم ابلاغ ‌کنیم. شعائر حسینی هرگونه انشاد شعر، اقامه محافل، نوشتن کتاب و سایر اموری است که اعلاء آن اهداف حسینی را در پی دارد. شعائر حسینی دو رکن دارد: اعلاء، اعلام. اعلاء یعنی بالا بردن، عظمت دادن. اعلام هم که معنایش روشن است یعنی حقایق عاشورا را برای مردم بیان کردن. بعد از شهادت حضرت، آن کاری را که اسرای آزاده کربلا، زینب کبری (س) و امام سجاد (س) انجام دادند، اقامه شعائر است. شما در سیره آنها هم حماسه سرایی می‌بینید هم سوگواری. هرگز با توجه به حماسه سرایی، سوگواری را رها نکردند. از سویی هرگز هم به سوگواری بدون خطابه و حماسه سرایی اکتفا نکردند، بلکه هر دو با هم بود. ما که ادعا داریم پیرو راه حسین بن علی (ع) هستیم، وقتی عاشورای سال 61 را زنده نگاه داشته‌ایم که آن اعلام و اعلاء در ما باشد. همان حماسه سرایی و همان سوگواری، همان بیان حقایق در قالب خطابه و در قالب سوگواری، همان تبیین مقابله بین زشتی‌ها و زیبایی‌ها در هر عصر و زمانی. آن وقت است که می‌توانیم بگوییم عاشورا ادامه پیدا کرده است. ولی اگر از یکی از این دو جهت غافل بودیم، مثلاً فقط به جنبه‌های حماسی پرداختیم و از سوگواری‌ها کم کردیم یا فقط سوگوار بودیم و از تبیین اهداف امام، از اعلام و اعلاء اهداف عاشورا غافل ماندیم عاشورای ما ادامه عاشورای سال 61 نخواهد بود.


♦در مورد اهداف عاشورا نظریه‌های مختلفی وجود دارد. شما کدام نظریه را دارای استدلال قوی می‌دانید؟
بهترین بیان برای تبیین اهداف عاشورا همان کلمه دعوت است که همه ائمه دارند. «ادعو الی سبیل ربک» همان دعوت به سوی خداست، منتهی در راه دعوت به سوی خدا اگر تبیین حقایق منجر به شهادت و اسارت هم شد باکی نیست. «ادعو الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه»


♦یکی از سوالاتی که در خصوص واقعه عاشورا مطرح می‌شود این است که گفته می‌شود امام حسین (ع) قصد شهادت نداشتند و اگر اجازه می‌دادند  که از کربلا بروند در مقابل دشمن قرار نمی‌گرفتند. نظر شما در این زمینه چیست؟
حادثه عاشورا دو بعد دارد یک بعد اختصاصی، یعنی بعد ملکوتی که با تحلیل‌های زمینی قابل فهم نیست. مثلاً این که امام فرمود هنگام وداع با مرقد پیامبر (ص)
” اگر می گویند با دستگاه امام حسین (ع) کاری نداشته باشید به این معناست که سلیقه خودت را معیار قرار نده، بگذار مردم آزاد باشند و طبق سلائق، آداب و رسوم خودشان عزاداری کنند "
در خواب جدم را دیدم که آن خواب را برای کسی نگفته و نخواهم گفت. حضرت  خواب‌های متعددی دیدند که بعضی‌هایش را تعریف کرده‌اند، ولی درباره این خواب چیزی نگفتند و این از اسرار است. هر یک از ائمه دستور خاصی دارند که آن دستور خاص قابل الگو گرفتن برای دیگران نیست. اسراری بین خودشان و خداست اما بعد دیگر حادثه عاشورا بعدی است که امام مثل هر انسان خردمند دردِ دین دار، در آن عصر اقدام می‌کند. هر انسان خردمند چه کار می‌کند؟ مشورت می‌کند، تجربه‌های دیگران را مورد نظر قرار می‌دهد. اینجا دیگر لازم نیست از آن علم الهی خودش بهره ببرد. شما در تحلیل حادثه عاشورا، جمله‌هایی که نشانگر بعد اول است و جمله‌هایی که نشانگر بعد دوم است را نباید خلط کنید. امام به نظر شیعه قطعاً عالِم به پایان کار هست. این یک مدرک و دو مدرک هم ندارد مدارک متعددی برای این هست. عالم به پایان کار است اما این علم باعث نمی‌شود در مسیر حرکت خودش مثل یک انسان خردمند، نه یک انسان معصوم و عالِم به غیب رفتار کند. چنان که پیغمبر اکرم (ص) در جنگها به علم غیب خودش عمل نمی‌کرد و لذا با اصحاب مشورت می‌کرد و تجربیات دیگران را بررسی می‌کرد. این دو جهت را نباید با هم مخلوط کرد. نکته دوم اینکه با در نظر گرفتن بعد بشری، یقیناً امام جنگ طلب نبود. چنانکه امیرالمومنین (ع) در هر سه جنگ فرمود: من شروع کننده جنگ نیستم، امام مجتبی (ع) هم همینطور. امام شهیدان هم در دو جا تصریح دارد که من شروع کننده جنگ نیستم، دعوتی دارم، اگر بگذارید این دعوت را اینجا انجام بدهم، انجام می‌دهم. نگذارید و می‌خواهید بروم، می‌روم ولی از این دعوت دست برنمی‌دارم.

من حتی معتقدم که اگر یزید از امام بیعت نمی‌خواست باز امام دعوت خودش را ادامه می‌داد. عدم پذیریش بیعت از طرف یزید جنبه دیگری بود که به قیام اضافه شد و الا اصل قیام مربوط به آن نیست. امام داعی إلی الله است باید در هر فرصتی دعوت به سوی خدا بکند نمی‌تواند این داعی الی الله ببیند بنی امیه چیز دیگری از اسلام باقی نمی‌گذارند و سکوت کند. اگر امام می‌گوید به جای دیگر می‌روم، مرا رها کنید. معنایش این نیست که می‌روم و سکوت می‌کنم. معنایش هم این نیست که می‌روم و آنجا با شما می‌جنگم. امام نه اهل سکوت است نه اهل جنگ در بین مسلمین، امام اهل دعوت است.

 
♦در واقع به اعتقاد شما اگر شرایطی که منجر به شهادت ایشان شد وجود نداشت، امام حسین (ع) مثلاً راه و شیوه امام صادق (ع) در عصر اموی را در پیش می‌گرفتند؟
امام هر کاری را که برای دعوت صلاح می‌دیدند، انجام می‌دادند. ایشان را در مخمصه قرار می‌دهند که نگذارند دعوت خودش را انجام دهد و او را در کربلا بکشند. معنای «دعونی» این نیست که مرا رها کنید تا بروم یک طرفی و کار خودم را بکنم، عبادت خودم را بکنم و کاری هم به کار یزید نداشته باشم. هرگز معنایش این نیست، نص کلام امام با این حرفها مخالف است. اما امام در عین حال جنگ طلب خصوصا بین مسلمین نیست. بنابراین تمام کوشش خودش را کرد که این جنگ صورت
” ممکن است بنده زنجیر نزنم، سلیقه‌ام است. اما نباید به کسی که زنجیر می‌زند، اهانت کنم. ممکن است من علم بر ندارم، خوشم نیاید، سلیقه‌ای است. اما حق جسارت به کسی که زیر علم می رود، ندارم "
نگیرد. حتی با عمر سعد ملاقات می‌کند، دعوت می‌کند، موعظه می‌کند. روز عاشورا می‌فرماید: شما که می‌خواهید با من بجنگید. یک لحظه حرف مرا گوش دهید بعد بجنگید، با چه کسی می‌خواهید بجنگید؟ چه می‌خواهید بکنید؟ تمام کوشش حضرت برای این بود که قطره‌ای خون ریخته نشود و اختلافی بین امت اسلام رخ ندهد. اما وقتی می‌بیند این دعوت بدون شهادت میسر نیست، تا لحظه شهادت هم به دعوت خودش ادامه می‌دهد. اساسی‌ترین عنصر عاشورا دعوت و اتمام حجت است.

 
♦با انتشار کتاب شهید جاوید و طرح مسئله تشکیل حکومت توسط امام حسین (ع) جدال‌های زیادی صورت گرفت شما این نگاه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
اولاً کتاب شهید جاوید کتابی است که آثار تتبع و دقت و جستجو در آن مشاهده می‌شود. از انصاف نباید خارج شد چرا که برای آن زحمت کشیده شده و نویسنده روی آن تتبع و فکر کرده است. نویسنده این کتاب نظریه‌ای را که بعضی از علماء گذشته مثل سید مرتضی و دیگران داشتند، با بیان دیگری تببین کرده‌است. اگر نقدی به کتاب شهید جاوید هست، نقد به روش‌ها و نتیجه‌هاست نه اینکه خدای ناکرده بخواهیم بی‌انصافی درباره این کتاب داشته باشیم. کتاب جایگاه خودش را دارد، الان هم کسی بخواهد حادثه عاشورا را تحلیل کند بلا شک و بلا تردید محتاج آن کتاب است.  سه نوع برخورد با این کتاب شد که به نظر ما بعضی از این برخوردها صحیح نبود. یک، تأیید کامل در حالیکه این کتاب اشتباهات عمده‌ای داشت. نمی‌شود همه مطالب کتاب را یکجا تأیید کرد. نویسنده بحث علم امام، را به درستی تبیین نکرده است . نکته دوم، در خصوص کسانی است که می‌گفتند اصلاً تشکیل حکومت دینی دون شأن امام است، خب اینها هم غلط است.
 

♦یعنی اگر امام ضمن دعوت زمینه را برای  تشکیل حکومت مهیا می‌دید همان کار را انجام می‌دادند؟
قطعاً، اما گروه سوم کسانی بودند که حرف‌های صحیح ایشان را می‌پذیرفتند و در عین حال نقدهایی به ایشان داشتند. کتاب چنانکه خود مولف هم تصریح کرده صرفا تحلیل قیام از دیدگاه یک شیعه نیست. بلکه طوری نوشته شده  که بتواند جواب اهل سنت را هم بدهد. لذا نمی‌تواند از آن مطالبی که خاص شیعه است، استفاده کند و بعضا برخی از قطعیات شیعه را زیر سوال می‌برد. اگر بناست ما از نگاه یک عالم سنی بحث کنیم و آن جنبه‌های مشترک را معیار قرار دهیم که هم ما قبول داریم هم اهل سنت. پس دیگر نیاییم سراغ آن چیزهایی که در شیعه اثبات شده و آنها را طرد کنیم. این مورد یکی از خلط های عجیبی است که در این کتاب صورت گرفته است. اگر بناست از دید بشری قیام را تجزیه و تحلیل کنیم، دیگر چرا با علم غیب امام جلو می‌آیید؟ اگر می‌خواهید دیدگاه شیعی و علم غیب امام را بررسی کنید دیگر چرا نگاه بشری را مطرح می‌کنید؟ این موضوعات است که در این کتاب از هم جدا نشده است، درحالیکه عرض کردم قیام سکه‌ای است که هم دارای بعد اختصاصی و هم بعد عمومی است. این تفکیک در این کتاب رعایت نشده. از دیدگاه شیعه امام می‌دانست پایان کار چیست، از دیدگاه بشری هم این طور است. چطور می‌شد فرزدق
” اگر یزید از امام بیعت نمی‌خواست باز امام دعوت خودش را ادامه می‌داد. عدم پذیریش بیعت از طرف یزید جنبه دیگری بود که به قیام اضافه شد و الا اصل قیام مربوط به آن نیست "
بداند، ابن عباس بداند، امام نداند؟ اما امام وظیفه را انجام می‌دهد که عبارت از اتمام حجت بود. امام وظیفه داشت بگوید این حکومت فاسد ، من حق امامت و حق ولایت، حق حکومت و «وأنا احق بهذا الامر» است.


♦به نظر می‌رسد در هر دوره‌ای مردم با توجه به نیاز و شرایط یک قرائتی از عاشورا دارند. چه باید کرد تا این واقعه دچار برداشت‌های سلیقه‌ای و عصری نشود؟
این مسئله از یک جهت خوب است و از یک جهت اشتباه. از این جهت خوب است  که مثل قرآن من هر جا و در هر زمانی به آن مراجعه می‌کنم، یک نکته جدیدی از قرآن استخراج می‌کنم که چه بسا در شرایط متفاوت این نکته از قرآن استخراج نمی‌شد. به این نمی گوییم برداشت سلیقه‌ای، به این می گوییم مراجعه به قرآن برای گرفتن درمان. حادثه عاشورا مثل قرآن است، چه بسا در یک زمانی بشر یک دردی نداشت که به جهت آن درد به حادثه عاشورا نگاه کند و درمانش را بگیرد لذا روی آن جهت خیلی تأکید نمی کرد. اما یک زمانی این درد هست و او با رجوع به عاشورا  درمان خودش را می‌گیرد.
اما یک جنبه منفی دارد و آن این است که بیاییم خودسرانه حرف خودمان را به قرآن تحمیل کنیم که بشود تفسیر به رأی، این قبیح است. چنانکه در حادثه عاشورا هم همین است. این غلط است که من  در تحلیل این واقعه اموری را پیش خودم مسلم بگیرم و دیدگاه مسلم خودم را بخواهم با هر زوری که شده به حادثه عاشورا متصل کنم. چنانکه در قرآن اگر دنبال پاسخ به پرسش‌هایم باشم و از قرآن بخواهم که در این عصر معضلی را پاسخگو باشد، جواب مرا می‌دهد. چون به دیده پاسخ به سوال سراغ قرآن را گرفتم. نه این که رأی خودم را بر قرآن تحمیل کنم، عاشورا هم همین است.


♦اما در عین حال می‌بینیم که طی سالهای پس از واقعه عاشورا بعضا هدف اصلی تحت الشعاع برخی حاشیه ‌ها قرار گرفت.
این مال همان است که می خواهیم سلایق را تحمیل کنیم. می ‌خواهیم با ذهن خودمان یک امام حسین (ع) بسازیم، نه آن امام حسینی را که هست. باید آن حادثه‌ای را که اتفاق افتاده تجزیه و تحلیل کنیم.


♦یکی از بحث‌هایی که امروز در جامعه دیده می‌شود بحث خرافات در آیین‌های عزاداری برای سیدالشهدا است. مرز بین خرافات و آیین‌های اصیل چیست؟ چه معیارهایی وجود دارد؟
احیای همان شعائری که عرض کردم، شعائر حسینی بر دو قسم است. شعائری که خود ائمه مستقیماً دستور دادند مانند گریه کردن، به سر و سینه زدن، لطمه به سر و سینه زدن که در خصوص آنها روایت داریم. قسم دیگر شعائر مربوط به آداب و رسوم محلی و منطقه‌ای بر می‌گردد، مثل زنجیر زدن که در روایات نیامده. اما توجه کنید زنجیر زدن قطعاً جزء شعائر حسینی است. چون منطبق با آن عناوین کلی که دست ما داده‌اند، است. لازم نیست شما در تک تک این مراسم محلی دنبال روایت بگردید، قم یک رسمی دارد تهران یک رسمی، در ایران یک رسمی هست در عراق  و پاکستان جور دیگری. این رسوم تا آنجا که با دین مخالفت نداشته باشد و فقها تجویز کنند و نگویند حرام است، اشکال ندارد. مثلاً من نمی‌توانم به اسم
” اگر فقط به جنبه‌های حماسی پرداختیم و از سوگواری‌ها کم کردیم یا فقط سوگوار بودیم و از تبیین اهداف امام، از اعلام و اعلاء اهداف عاشورا غافل ماندیم عاشورای ما ادامه عاشورای سال 61 نخواهد بود "
شعائر حسینی موسیقی‌های تند بگذارم، بگویم اقامه محفل حسینی است. ثانیاً در این رسوم آن اعلام و اعلائی که ابتدای بحث به آن اشاره شد، باشد. مرز بین خرافه و حقیقت این نیست که شما بگویید کجای روایات ما نوشته که زنجیر بزنید؟ لزومی ندارد ما روایتی در زنجیر زدن داشته باشیم. آنچه مهم است اینکه افراط و تفریط نکنیم، نه مثل بعضی‌ها هر خرافه‌ای را شعائر حسینی بدانیم نه مثل بعضی، شعائر حسینی را به نام خرافه کنار بزنیم. شعائری که منصوص به نص خاص است جای خودش را دارد. مثل گریه کردن، ندبه کردن، شعر سرودن، محفل و مجلس برقرار کردن. شعائری که روایت خاص ندارد ولی منطبق با آن روایات عمومی و عام ماست، هیچ کدام تحت عنوان خرافه نخواهد گنجید. این همان چیزی است که از یک شیعه محب امام حسین (ع) انتظار می‌رود. چنین عزاداری‌هایی نه تنها وهن تشیع نیست، بلکه عزت و کرامت و عظمت تشیع را در پی دارد.
 

♦سلیقه‌ها معیار نیستند
اصل این حرف درست است که ما باید یک مقداری با نگاه باز به عزاداری‌ها نگاه کنیم. رسوم و آداب فرق می‌کند و ممکن است در جایی بپسندند و ممکن است در جایی دیگر این شیوه را نپسندند. تا آنجا که به سلیقه‌ها بر می‌گردد، نباید دخالت کنیم. این که می‌گویند با دستگاه امام حسین (ع) کاری نداشته باشید به این معنا درست است. به سلیقه من نمی‌سازد، خب نسازد. مگر معیار سلیقه من است؟ مسئله آنجاست که با فتوای فقها سازگاری نداشت. آنجا دیگر نمی شود گفت کاری به ما نداشته باشید. هیچ کسی هم نمی‌گوید کار حرام را به اسم امام حسین (ع) مرتکب شوید. ممکن است بنده زنجیر نزنم، سلیقه‌ام است. اما نباید به کسی که زنجیر می‌زند، اهانت کنم. ممکن است من علم بر ندارم، خوشم نیاید، سلیقه‌ای است. اما حق جسارت به کسی که زیر علم می رود، ندارم. اما اگر دیدم جایی کاری صورت می‌گیرد که فقها آن را منع می‌کنند دیگر نمی‌توانم بگویم من کاره‌ای نیستم، اینجا باید تذکر بدهم. اینجا باید مرز بین خرافه و حقیقت باشد. خرافه آن چیزی است که فقها به حرمتش فتوا بدهند، ولو با سلیقه من جور باشد. چیزی که با سلیقه من جور نیست ولی فقها فتوا به بطلانش ندادند، خرافه نیست. نگوییم مرز خرافه و حقیقت سلیقه من است. اگر می گویند با دستگاه امام حسین (ع) کاری نداشته باشید به این معناست که سلیقه خودت را معیار قرار نده، بگذار مردم آزاد باشند و طبق سلائق، آداب و رسوم خودشان در هر منطقه‌ای عزاداری کنند. اما معنایش این نیست که به اسم عزاداری خلاف شرع مرتکب بشوند.

مهمترین، اصلی‌ترین و زیباترین شعائر حسینی، منبر و خطابه حسینی است. درد من این است که منبر رفتن در حال کم رنگ شدن است و خیلی از جاها جای خودش را بر مدیحه سرایی و سوگواری توسط برادران مداح داده است. البته این کار در جای خودش بسیار عالی است و هیچ مشکلی با مدیحه سرایی و عزاداری و سینه زدن نداریم، ولی کم رنگ شدن منبر یعنی کم رنگ شدن زیباترین شعائر حسینی. مردم باید در ایام عاشورا با این شعیره از شعائر، یعنی منبر ارتباط بیشتری برقرار کنند. اصل این  مسئله باشد و حواشی چیزهای دیگر. در غیر این صورت ما از عاشورای سال 61 دور شده‌ایم چون آن چیزی که عاشورای 61 را بیان می کند، این منبر است.

منبع: خیمه