حجت الاسلام عرفان: افرادی که آتش طمع را در خود خاموش نکردند یزیدی می شوند
اسارت های مادی قابل رفع است اما امیرالمومنین علی علیه السلام درباره ی طمع می فرمایند: آلطمع رقٌ موبٌد «طمعورزی ، بردگی همیشگی و ابدی است»؛ یعنی انسان طمعکار و آزمند و حریص، همیشه حالت بردگی دارد و پیوسته بنده و برده مال و اسیر و گرفتار دنیا است.
وارث: مراسم دهه سوم صفر با سخنرانی حجت الاسلام عرفان و مداحی حاج محمد نوروزی و کربلایی محمد قنبرپور در بین الحسین (ع) برگزار شد.
در ادامه ی خبر متن سخنرانی حجت الاسلام عرفان را می خوانید:

حرص و طمع
بحث ما درباره ی اسارت های معنوی بود که از اسارت های مادی شدید تر و دردناک تر و فاجعه آمیز تر است.
اسارت های مادی قابل رفع است اما امیرالمومنین علی علیه السلام درباره ی طمع می فرمایند: آلطمع رقٌ موبٌد «طمعورزی ، بردگی همیشگی و ابدی است»؛ یعنی انسان طمعکار و آزمند و حریص، همیشه حالت بردگی دارد و پیوسته بنده و برده مال و اسیر و گرفتار دنیا است.
طمع و حرص سه قلمرو دارد:
1- طمع پُست و ریاست: یک وقت هست که نجات مردم فقط به قدرت ریاست آن شخص وابسته است که در اینجا واجب عینی می شود یعنی باید آن شخص مدیر را پذیرفت. وقتی دیدند تنها کسی که می تواند ملت مصر را از قحطی نجات دهد حضرت یوسف علیه السلام است چرا که ایشان هم علم داشتند و هم تعهد و تقوا، ایشان را وزیر دارایی کردند تا از مال مردم حفاظت کنند. در آن سال که کسی نمی دانست چطور باید گندم را ذخیره کرد حضرت به خاطر علیم بودنشان پیشنهاد دادند و کشور مصر را مدیریت کردند. یک وقت مدیریت و ریاست واجب کفایی می شود یعنی پُست بر زمین مانده و کار مسلمانان مختل شده است که اگر عده ای این مدیریت را به عهده گرفتند دیگر از گردن ما ساقط می شود. یک وقت این مدیریت را کسی بهتر از ما می تواند اداره کند که در اینجا اگر ما به دنبال این پست و مقام باشیم حرام است.
فرق کهف با غار:
غارهایی که در کوه است اگر دهانه ی آن باریک باشد به آن غار می گویند و اگر دهانه ی آن بزرگ و گسترده باشد به آن کهف می گویند و از ائمه علیه السلام تعبیر به کهف حصین شد یعنی غار مستحکمی که مردم بتوانند به آن ها پناه بیاورند. اصحاب کهف در دربار آن شاه بت پرست مقام و مدیریت داشتند اما وقتی فهمیدند کارشان کمک به شاه بت پرست است پُست را رها کردند و رفتند. در شب قدر که قرآن بر سر می گیریم و خداوند را قسم می دهیم به تمام مومنانی که در قرآن آن ها را ستایش کرده است که یکی از این گروه هایی که خداوند در قرآن آن ها را ستایش کرده است، اصحاب کهف است.
امام زمان عجل الله تعالی فرجه که ظهور کنند اصحاب کهف هم زنده می شوند و در رکاب حضرت ایشان را همراهی می کنند. عجیب است که سر بریده ی امام حسین علیه السلام بالای نیزه که قرآن می خواند یکی از آیات سوره ی کهف را تلاوت کردند. علت اینکه آن ها به این مقام رسیدند آن بود که از پُست ناشایسته گریختند.
مسلمان شدن پادشاه حبشه و اتفاقات بعد از آن
وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله نامه نوشتند به نجّاشی پادشاه حبشه ایشان مسلمان شدند و یکی از بزرگترین حامیان اسلام شدند و وقتی مسیحیان دیدند پادشاهشان مسلمان شده است توطئه کردند و بعد از نجّاشی حکومت را از فرزندانش گرفتند و فرزندانش را به اسارت فروختند که یکی از آن ها ابونیزَر بود که امیر المومنین علیه السلام او را خریدند و این پسر شاه که به بردگی فروخته شده بود به امیر المومنین علیه السلام خدمت می کرد. مردم حبشه متوجه شدند که اشتباه بزرگی کردند که نگذاشتند فرزند نجاشی حکومتشان را به دست بگیرد و به دنبال او گشتند و دیدند غلام امیرالموئمنین علیه السلام شده است و از او خواستند برگردد به پُست قبلی خود اما ابونیزر گفت: نوکری امیرالمومنین علیه السلام را بر پادشاهی حبشه ترجیح میدهم.
قبر معاویه صغیره زیارت گاه شیعیان در طول تاریخ بوده و هست
معنی معاویه یعنی سگ ماده ای که او او می کند چرا که در زمان عرب جاهلی عمدتأ نام حیوانات را بر آن ها می گذاشتند. شنیده اید آن کسی که به حضرت زهرا سلام الله علیها تازیانه زد نامش قنفض بود به معنای جوجه تیغی. معاویه پسری داشت به نام یزید که یزید سیزده پسر داشت که یکی از پسرانش را به نام پدر خود گذاشته بود معاویه صغیره که بعد از حکومت سه ساله ی یزید به حکومت رسید. درود خدا بر او باد که در مسجد سخنرانی کرد و گفت: حق با پدر و پدر بزرگ من نبود، حق با اهل بیت بود، پدر و پدر بزرگ من خطا کردند و حق اهل بیت را گرفتند اما من این خطا را نمی کنم و حکومت شما را به عهده نمی گیرم چرا که این حکومت غاصبانه است. مادرش در خانه به او گفت کاش تو فلان چیز نجس بودی اما پسر من نبودی اما معاویه صغیره به مادرش جسارت نکرد و گفت: کاش فلان چیز نجس بودم و نمی دانستم که بهشت و جهنمی هست اما حال که می دانم بهشت و جهنمی هم هست نمی توانم این حکومت غاصبانه را به عهده بگیرم و کناره گیری کرد تا اینکه بنی امیه او را گرفتند و به شهادت رساندند. بعد از تحقیقات فهمیدند ایشان معلمی داشته که آن معلم این حقایق را به او فهمانده است و آن معلم را هم شهید کردند. قبر پسر یزید و نوه ی معاویه و نتیجه ی ابوسفیان در دمشق است.
چرا خواجه نصیرالدین طوسی عالم بزرگ شیعه، وزیر هولاکوخان مغول شد؟
گاهی ائمه علیه السلام و پیامبران صلاح می دیدند انسان شایسته ای در حکومت ظالم نفوذ کند و نخست وزیر شود و شیعیان را نجات بدهد و کمک مظلومان باشد. امام کاظم علیه السلام به علی بن یقطین اجازه دادند که نخست وزیر هارون الرشید شود و حدودأ به صد و پنجاه هزار نفر از شیعیان و محبین اهل بیت کمک کرد.
هولاکوخان مغول یک حیوان وحشی بود که خواجه نصیر این حیوان را کنترل کرد و از قدرت هولاکو خان، پشتوانه ی عظیمی برای تشیع ساخت و با پول دولت رصد خانه ی مراغه را ساخت، خلیفه ی عباسی را سرنگون کرد و زندانیان دانشمند سُنی را هم نجات داد.
در دوران صفویه عمده ی علمای شیعه به فکرشان رسید که اگر به دربار صفویه نفوذ کنند می توانند به نفع شیعه کارهای زیادی کنند از جمله نوشتن کتاب و تأسیس مدرسه و کتابخانه و ایجاد رشد علمی و همین کار را هم کردند و حضرت علامه ی مجلسی (ره) در دربار صفویه نفوذ کردند و بحار الانوار را نوشتند و مهم ترین دائرة المعارف شیعه که صد و ده جلد است را نوشتند که چهارده میلیون کلمه دارد.
2- طمع مادی و مال: امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: بیشترین جایی که عقل زمین گیر می شود در جایی است که طمع می درخشد. طمع مالی بر سه قسم است: طمع در تولید بیکران و بدون برنامه، طمع در مصرف، طمع در انباشتن و ذخیره کردن که هر سه نوع خطرناک است.
دروغ به خاطر طمع مال/ حدیثی از پیامبر (ص) که تبدیل به فیلم شد
محمد بن اسماعیل جلوی راه امام حسین عسگری علیه السلام را گرفت و به ایشان گفت غذا نخوردم، به من کمک کنید، حضرت فرمودند: دروغ نگو اگر می خواهی از من پول بگیری بگیر و فرمودند دویست دینار طلا زیر خاک کردی ولی به طمع پول دروغ می گویی. حضرت به خادم خود گفتند: صد درهم به او بدهد و به او گفت آن همه دیناری که در زیر خاک کردی به سود تو نخواهد بود، همین طور هم شد روزی رفت که آن ها را از ازیر خاک در بیاورد دید پسرانش جای آن را فهمیدند و آن را برداشتند.
در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند که ما از آن فیلم نساختیم و خیلی جالب است که ایتالیایی ها آن را به گونه ای دیگر در آوردند و فیلم آن را ساختند.
ایشان فرمودند: حضرت عیسی علیه السلام در حال رفتن بودند که مردی به ایشان گفت: اجازه می دهید من همراه شما بیایم؟ حضرت فرمودند بله به روستایی رسیدند و پولی به او دادند تا نانی تهیه کند برای خوردنشان. او سه نان خرید که یکی از آن ها را در راه خورد و وقتی به حضرت رسید گفت آن پولی که دادید همین دو نان شد، حضرت عیسی علیه السلام به اذن خداوند آهویی را صید کردند و آن را ذبح کردند و مقداری از گوشت آن را کباب کردند و با نان خوردند و آهو زنده شد و رفت. حضرت گفتند: به آن خدایی که به اذن او این آهو زنده شد بگو پولی که به تو دادم چند نان شد؟ گفت: دوتا. حضرت سکوت کردند و به خرابه ای رسیدند و سه خشت طلا یافتند و گفتند: یک طلا برای من یکی هم برای تو و یکی هم برای کسی که نان سوم را خورد. او گفت: به جان شما نان سوم را من خوردم حضرت گفتند: هر سه خشت طلا برای تو اما من همسفر دروغگو نمی خواهم، طلا ها را گرفت و خوشحال حرکت کرد تا به منزلش برسد در راه سه نفر سواره او را کشتند و طلاها را بین خود تقسیم کردند، به روستایی رفتند و یکی از آن ها رفت غذایی تهیه کند تا بخوردند و به فکرش رسید که زهری را هم تهیه کند تا به دو نفر دیگر بخوراند و خودش صاحب سه خشت طلا بشود. از آن طرف آن دو نفر هم با هم نقشه کشیدند که وقتی آمد او را بکشتند و طلایش را بین خودشان تقسیم کنند. هر سه نفر تصمیمی که گرفتند به طمع مال بود، وقتی او با غذای زهر آلود آمد او را کشتند و غذا را خوردند و هر سه نفر مردند، حضرت عیسی علیه السلام آمدند و دیدند هر سه خشت طلا سالم است ولی چهار کشته داده است و فرمودند: دنیا با اهلش همین کار را می کند. همه چیز می ماند اما این اهل طمع کار و تشنه ی مال نابود می شوند.
پیامد های طمع در سرنوشت اسلام
در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله حدود هشتاد جنگ اتفاق افتاد که همه ی آن ها پیروزی بود به جز جنگ احد که مسلمانان هفتاد شهید دادند و شکست خوردند. علت شکست طمع مالی بود چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله عده ای را در گردنه گذاشتند و گفتند اینجا پشت میدان است در هیچ شرایطی گردنه را رها نکنید در اینجا تیر اندازی کنید تا کسی از پشت به جبهه ی مسلمانان ضربه نزند. وقتی مسلمانان پیروز شدند و در حال تقسیم غنائم جنگ بودند آن هایی که در گردنه بودند به طمع مال پُست خود را ترک کردند و دشمن هم متوجه این فضای خالی شد و از پشت به مسلمانان حمله کرد و شکست سختی به آن ها داد.
همیشه آن هایی که آتش طمع را در خود خاموش نکردند یزیدی می شوند.
نادرشاه سنی با دیدن کرامات امام علی (ع) شیعه شد
وقتی نادر شاه به هندوستان حمله کرد و آنجا را فتح کرد و پادشاه هندوستان تاج سلطنی خود را بر سر نادر شاه گذاشت و او هم همان پادشاه را به عنوان نماینده ی خود منصوب کرد و دختر پادشاه هندوستان را برای پسرش عقد کرد. نادرشاه ندیمی داشت به نام مهدی قلی خان که می خواست به زیارت عتبات برود. نادرشاه به او پرخاش کرد که شما شیعیان چقدر زیارت می روید؟ مهدی قلی خان به نادرشاه گفت: آن هایی که ما زیارت می کنیم صاحب کرامت هستند مث اینکه هر کس شراب وارد حرم حضرت علی علیه السلام بکند به اذن خداوند تبدیل به سرکه می شود و اینکه هیچ سگی نمی تواند وارد حرم ایشان شود. نادرشاه هم با او به سفر کربلا رفت و با شیشه ی شرابی مهر و موم شده وارد حرم شد و بعد از باز کردن در شیشه ی شراب دید بوی تند سرکه پیچید. یکی از سگ های ارتش او هم تحت هیچ شرایطی وارد حرم نشد. وقتی نادرشاه این صحنه ها را دید تاج پادشاهی را بر سر قبر حضرت علی علیه السلام گذاشتند و گفتند: این برازنده ی شماست.
یکی از کارهایی که نادرشاه بعد از مسلمان شدن اجام داد این بود که دستور داد قبر حضرت اباالفضل علیه السلام را تعمیر کردند و جزء شیفتگان حضرت اباالفضل علیه السلام شد.