پای منبر ولی/ شش تدبير حضرت امام رضا(ع)در نبرد با مأمون

کد خبر: 63429
در آستانه سالروز شهادت حضرت امام علي بن موسي الرضا عليه‌السلام بخش‌هايي از پيام حضرت آيت‌الله خامنه‌اي به كنگره‌ جهاني امام رضا عليه‌السلام قابل بازخواني است.

وارث: شش تدبير حضرت امام رضا عليه‌السلام در نبرد با مأمون را كه رهبر انقلاب اسلامي در تاريخ ۱۳۶۳/۵/۱۸ مطرح كرده‌اند به شرح زير بازنشر داد.


1 پركردن فضاي مدينه از كراهت و نارضايتي خود در هنگام دعوت ايشان از مدينه به خراسان
2 نپذيرفتن ولايت‌عهدي تا هنگام تهديد به قتل و ابراز اجباري بودن آن در هر فرصتي
3 مشروط كردن پذيرش ولايت‌عهدي به دخالت نكردن در هيچ يك از شئون حكومت
4 برملا كردن داعيه امامت شيعه در سطح عظيم اسلام و رساندن پيام تشيع به گوش همه مسلمان‌ها
5 استفاده امام از هر فرصتي براي قرارگيري در معرض ارتباط با مردم
6 حمايت امام از شورشگران و سرجنبانان تشيع

تشكيل كنگره علمي زندگي امام هشتم در جوار تربت پاك آن بزرگوار و هم‌زمان با سال‌روز ولادت آن حضرت، گام تازه‌اي در جهت روشن‌گري چهره تابناك ائمه معصومين (عليهم‌السّلام) و آشنائي با زندگي‌نامه پرحماسه و پررنج آن پيشوايان عظيم‌الشأن است. بايد اعتراف كنيم كه زندگي ائمه (عليهم‌السّلام) به درستي شناخته نشده و ارج و منزلت جهاد مرارت‌بار آنان حتي بر شيعيانشان پوشيده مانده است.

مهم‌ترين چيزي كه در زندگي ائمه به‌طور شايسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر "مبارزه حاد سياسي" است. از آغاز نيمه دوم قرن اول هجري كه خلافت اسلامي به‌طور آشكار با پيرايه‌هاي سلطنت آميخته شد و امامت اسلامي به حكومت جابرانه پادشاهي بدل گشت، ائمه اهل‌بيت (عليهم‌السّلام) مبارزه سياسي خود را به شيوه‌اي متناسب با اوضاع و شرائط، شدت بخشيدند. اين مبارزه بزرگ‌ترين هدفش تشكيل نظام اسلامي و تأسيس حكومتي بر پايه امامت بود.

تاريخ نتوانسته است ترسيم روشني از دوران ده‌ساله زندگي امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنج‌ساله جنگ‌هاي داخلي ميان خراسان و بغداد به ما ارائه كند، اما به تدبر مي‌توان فهميد كه امام هشتم در اين دوران همان مبارزه درازمدت اهل‌بيت را كه در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهت‌گيري و همان اهداف ادامه مي‌داده است.

اكنون جاي آن است كه به اختصار، حادثه وليعهدي را مورد مطالعه قرار دهيم. در اين حادثه امام هشتم علي‌بن‌موسي‌الرضا در برابر يك تجربه تاريخي عظيم قرار گرفت و در معرض يك نبرد پنهاني سياسي كه پيروزي يا ناكامي آن مي‌توانست سرنوشت تشيع را رقم بزند، واقع شد. مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقيب مي‌كرد:

اولين و مهم‌ترين آن‌ها، تبديل صحنه‌ي مبارزات حاد انقلابي شيعيان به عرصه فعاليت سياسي آرام و بي‌خطر بود. همان‌طور كه گفتم شيعيان در پوشش تقيه، مبارزاتي خستگي‌ناپذير و تمام نشدني داشتند،اين مبارزات كه با دو ويژگي همراه بود، تأثير توصيف‌ناپذيري در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ويژگي، يكي مظلوميت بود و ديگري قداست... با اين كار مأمون آن دو ويژگي مؤثر و نافذ را نيز از گروه علويان مي‌گرفت زيرا جمعي كه رهبرشان فرد ممتاز دستگاه خلافت و وليعهد پادشاه مطلق‌العنان وقت و متصرف در امور كشور است نه مظلوم است و نه آن‌چنان مقدس.

دوم: تخطئه مدعاي تشيع مبني بر غاصبانه بودن خلافت‌هاي اموي و عباسي و مشروعيت دادن به اين خلافت‌ها بود.

سوم: اين‌كه مأمون با اين كار، امام را كه همواره يك كانون معارضه و مبارزه بود، در كنترل دستگاه‌هاي خود قرار مي‌داد و به‌جز خود آن حضرت، همه سران و گردن‌كشان و سلحشوران علوي را نيز در سيطره خود در مي‌آورد.

چهارم: اين‌كه امام را كه يك عنصر مردمي و قبله اميدها و مرجع سؤال‌ها و شكوه‌ها بود در محاصره مأموران حكومت قرار مي‌داد و رفته‌رفته رنگ مردمي بودن را از او مي‌زدود و ميان او مردم و سپس ميان او و عواطف و محبت‌هاي مردم فاصله مي‌افكند.

هدف پنجم اين بود كه با اين كار براي خود وجهه و حيثيتي معنوي كسب مي‌كرد. طبيعي بود كه در دنياي آن روز همه او را بر اين‌كه فرزندي از پيغمبر و شخصيت مقدس و معنوي را به وليعهدي خود برگزيده و برادران و فرزندان خود را از اين امتياز محروم ساخته است ستايش كنند و هميشه چنين است كه نزديكي دين‌داران به دنياطلبان از آبروي دين‌داران مي‌كاهد و بر آبروي دنياطلبان مي‌افزايد.

ششم آن‌كه در پندار مأمون، امام با اين كار، به يك توجيه‌گر دستگاه خلافت بدل مي‌گشت. بديهي است شخصي در حد علمي و تقوائي امام با آن حيثيت و حرمت بي‌نظيري كه وي به‌عنوان فرزند پيامبر در چشم همگان داشت، اگر نقش توجيه حوادث را در دستگاه حكومت برعهده مي‌گرفت هيچ نغمه‌ي مخالفي نمي‌توانست خدشه‌اي بر حيثيت آن دستگاه وارد سازد. اين همان حصار منيعي بود كه مي‌توانست همه‌ي خطاها و زشتي‌هاي دستگاه خلافت را از چشم‌ها پوشيده بدارد.

اكنون به تشريح سياست‌ها و تدابير امام علي‌بن‌موسي‌الرضا در اين حادثه مي‌پردازيم:

۱- هنگامي‌كه امام را از مدينه به خراسان دعوت كردند آن حضرت فضاي مدينه را از كراهت و نارضائي خود پركرد، به‌طوري‌كه همه‌كس در پيرامون امام يقين كردند كه مأمون با نيت سوء حضرت را از وطن خود دور مي‌كند. امام بدبيني خود به مأمون را با هر زبان ممكن به همه‌ي گوش‌ها رساند. در وداع با حرم پيغمبر، در وداع با خانواده‌اش هنگام خروج از مدينه، در طواف كعبه كه براي وداع انجام مي‌داد، با گفتار و رفتار، با زبان دعا و زبان اشك، بر همه ثابت كرد كه اين سفر، سفر مرگ اوست. همه كساني كه بايد طبق انتظار مأمون نسبت به او خوش‌بين و نسبت به امام به خاطر پذيرش پيشنهاد او بدبين مي‌شدند در اولين لحظات اين سفر دل‌شان از كينه مأمون كه امام عزيزشان را اين‌طور ظالمانه از آنان جدا مي‌كرد و به قتلگاه مي‌برد لبريز شد.

۲- هنگامي‌كه در مرو پيشنهاد ولايت‌عهدي آن حضرت مطرح شد، حضرت به شدت استنكاف كردند و تا وقتي مأمون صريحاً آن حضرت را تهديد به قتل نكرد آن را نپذيرفتند. اين مطلب همه‌جا پيچيد كه علي‌بن‌موسي‌الرضا وليعهدي و پيش از آن خلافت را كه مأمون به او با اصرار پيشنهاد كرده بود نپذيرفته است. دست‌اندركاران امور كه به ظرافت تدبير مأمون واقف نبودند ناشيانه عدم قبول امام را همه‌جا منتشر كردند، حتي فضل‌بن‌سهل در جمعي از كارگزاران و مأموران حكومت گفت من هرگز خلافت را چنين خوار نديده‌ام، اميرالمؤمنين آن را به علي‌بن‌موسي‌الرضا تقديم مي‌كند و علي‌بن‌موسي دست رد به سينه‌ي او مي‌زند.

۳- با اين همه علي‌بن‌موسي‌الرضا فقط بدين شرط وليعهدي را پذيرفت كه در هيچ‌يك از شئون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبير امور نپردازد و مأمون كه فكر مي‌كرد فعلاً در شروع كار اين شرط قابل تحمل است و بعدها به تدريج مي‌توان امام را به صحنه فعاليت‌هاي خلافتي كشانيد، اين شرط را از آن حضرت قبول كرد. روشن است كه با تحقق اين شرط، نقشه‌ي مأمون نقش برآب مي‌شد و بيشترين هدف‌هاي او نابرآورده مي‌گشت.

۴- اما بهره‌برداري اصلي امام از اين ماجرا بسي از اينها مهم‌تر است: امام با قبول وليعهدي، دست به حركتي مي‌زند كه در تاريخ زندگي ائمه پس از پايان خلافت اهل بيت در سال چهلم هجري تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بي‌نظير بوده است و آن برملا كردن داعيه‌ي امامت شيعي در سطح عظيم اسلام و دريدن پرده غليظ تقيه و رساندن پيام تشيع به گوش همه مسلمان‌هاست. تريبون عظيم خلافت در اختيار امام قرار گرفت و امام در آن سخناني را كه در طول يكصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقيه و به خصيصين و ياران نزديك گفته نشده بود به صداي بلند فرياد كرد و با استفاده از امكانات معمولي آن زمان كه جز در اختيار خلفا و نزديكان درجه يك آن‌ها قرار نمي‌گرفت آن را به گوش همه رساند.

۵- درحالي‌كه مأمون امام را جدا از مردم مي‌پسنديد و اين جدائي را در نهايت وسيله‌اي براي قطع رابطه‌ي معنوي و عاطفي ميان امام و مردم مي‌خواست، امام در هر فرصتي خود را در معرض ارتباط با مردم قرار مي‌داد، با اين‌كه مأمون آگاهانه مسير حركت امام از مدينه تا مرو را به طرزي انتخاب كرده بود كه شهرهاي معروف به محبت اهل بيت مانند كوفه و قم در سر راه قرار نگيرند. امام در همان مسير تعيين شده، از هر فرصتي براي ايجاد رابطه‌ي جديدي ميان خود و مردم استفاده كرد. در اهواز آيات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دل‌هائي كه با او نامهربان بودند قرار داد، در نيشابور حديث سلسلةالذهب را براي هميشه به يادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه‌هاي معجزه‌آساي ديگري نيز آشكار ساخت و در جابه‌جاي اين سفر طولاني فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد، در مرو كه سر منزل اصلي و اقامت‌گاه خلافت بود هم هرگاه فرصتي دست داد حصارهاي دستگاه حكومت را براي حضور در انبوه جمعيت مردم شكافت.

۶- نه تنها سرجنبانان تشيع از سوي امام به سكوت و سازش تشويق نشدند بلكه قرائن حاكي از آن است كه وضع جديد امام موجب دل‌گرمي آنان شد و شورش‌گراني كه بيشترين دوران‌هاي عمر خود را در كوه‌هاي صعب‌العبور و آبادي‌هاي دوردست و با سختي و دشواري مي‌گذراندند با حمايت امام علي‌بن‌موسي‌الرضا حتي مورد احترام و تجليل كارگزاران حكومت در شهرهاي مختلف نيز قرار گرفتند.

مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شيعي خود را به خود خوشبين و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد بلكه حتي علي‌بن‌موسي مايه‌ي امان و اطمينان و تقويت روحيه آنان نيز شده است، در مدينه و مكه و ديگر اقطار مهم اسلامي نه فقط نام علي‌بن‌موسي به تهمت حرص بدنيا و عشق به مقام و منصب از رونق نيفتاده بلكه حشمت ظاهري بر عزت معنوي او افزوده شده و زبان ستايش‌گران پس از ده‌ها سال به فضل و رتبه معنوي پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است. كوتاه سخن آن‌كه مأمون در اين قمار بزرگ نه تنها چيزي بدست نياورده كه بسياري چيزها را از دست داده و در انتظار است كه بقيه را نيز از دست بدهد. اين‌جا بود كه مأمون احساس شكست و خسران كرد و در صدد بر آمد كه خطاي فاحش خود را جبران كند و خود را محتاج آن ديد كه پس از اين همه سرمايه‌گذاري سرانجام براي مقابله با دشمنان آشتي‌ناپذير دستگاه‌هاي خلافت يعني ائمه اهل‌بيت (عليهم‌السّلام) به همان شيوه‌اي متوسل شد كه هميشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند، يعني قتل.

بديهي است قتل امام هشتم پس از چنان موقعيت ممتاز به آساني ميسور نبود. قرائن نشان مي‌دهد كه مأمون پيش از اقدام قطعي خود براي به شهادت رساندن امام به كارهاي ديگري دست زده است كه شايد بتواند اين آخرين علاج را آسان‌تر به كار برد، شايعه‌پراكني و نقل سخنان دروغ از قول امام از جمله اين تدابير است، به گمان زياد اين‌كه ناگهان در مرو شايع شد كه علي‌بن‌موسي همه مردم را بردگان خود مي‌داند جز با دست‌اندركاري عمال مأمون ممكن نبود.

هنگامي‌كه ابي‌الصلت اين خبر را براي امام آورد حضرت فرمود: "بار الها، اي پديدآورنده آسمان‌ها و زمين تو شاهدي كه نه من و نه هيچ يك از پدرانم هرگز چنين سخني نگفته‌ايم و اين يكي از همان ستم‌هائي است كه از سوي اينان به ما مي‌شود."

تشكيل مجالس مناظره با هر آن كسي كه كمتر اميدي به غلبه او بر امام مي‌رفت نيز از جمله همين تدابير است. هنگامي‌كه امام، مناظره كنندگان اديان و مذاهب مختلف را در بحث عمومي خود منكوب كرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه جا پيچيد، مأمون در صدد برآمد كه هر متكلم و اهل مجادله‌اي را به مجلس مناظره با امام بكشاند، شايد يك نفر در اين بين بتواند امام را مجاب كند. البته چنان كه مي‌دانيم هر چه تشكيل مناظرات ادامه مي‌يافت قدرت علمي امام آشكارتر مي‌شد و مأمون از تأثير اين وسيله نوميدتر.

در آخر چاره‌اي جز آن نيافت كه به دست خود و بدون هيچ‌گونه واسطه‌اي امام را مسموم كند و همين كار را كرد و در ماه صفر دويست و سه هجري يعني قريب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدينه به خراسان و يك سال و اندي پس از صدور فرمان وليعهدي به نام آن حضرت دست خود را به جنايت بزرگ و فراموش نشدني قتل امام آلود.