قيام مختار در كوفه در سال ۶۶ هجرى قمرى
در آغاز قيام امام حسين (ع)، مختار از هواداران اصلى آن حضرت در كوفه به شمار مىآمد و به شدت با حكومت يزيد مخالفت مىورزيد و هنگامى كه مسلم بن عقيل، نماينده امام حسين (ع) وارد كوفه گرديد، در خانه مختار، منزل گزيد و از همن جا، قيام ضد اموى را رهبرى مىكرد ولى در روز قيام مسلم بن عقيل، كه پيش از موعد مقرر به وقوع پيوست، مختار در كوفه نبود و زمانى به كوفه برگشت كه مسلم بن عقيل، شهيد و عبيدالله بن زياد بر شهر تسلط كامل يافته بود و مختار به محض ورود به شهر دستگير و زندانى گرديد و با بزرگانى از شيعه، هم چون ميثم تمّار، عبدالله بن حارث و بسيارى از دوستداران اهلبيت (ع) در زندان، هم بند شد و روحيه رزمى تازهاى يافت.
عبدالله بن عمر، كه همسر صفيه خواهر مختار بود، از دستگيرى وى با اطلاع شد و جهت رهايى وى نامهاى به يزيد نوشت و از او تقاضاى خلاصى مختار از بند عبيدالله را نمود. يزيد درخواست وى را پذيرفت و به عبيد الله، نامهاى نوشت و دستور داد كه مختار را آزاد نمايد. عبيد الله بن زياد كه قصد اعدام مختار را داشت، به ناچار وى را آزاد كرد ولى دستور داد كه از شهر كوفه بيرون رود.
مختار، هنگامى از زندان رهايى يافت كه واقعه كربلا و قيام اباعبدالله الحسين (ع) و شهادت آن حضرت و يارانش در كربلا به پايان رسيده بود و او افسوس فراوان مىخورد كه چرا توفيق حضور در ركاب آن حضرت را نداشت. مختار از آن پس به سوى حجاز رفت و در مكه با قيام «عبدالله بن زبير» آشنا شد. وى پس از ديدارهايى با عبدالله بن زبير، وى را هم فكر و هم عقيده خويش نيافت و بدين جهت از وى جدا شد و به طائف رفت و پس از يك سال، بار ديگر به مكه رفت و با وساطت برخى از شخصيتها، دوباره با عبدالله بن زبير ديدار كرد و با او به صورت مشروط بيعت كرد و شرط او اين بود كه وى، پس از عبدالله بن زبير بالاترين پست حكومتى را داشته باشد، تا از اين طريق به هدفها و خواسته هايش برسد.
مختار در جريان هجوم «حصين بن نمير» به مكه و مقاومت سرسختانه عبدالله بن زبير، در كنار عبدالله بن زبير بود و شجاعانه با لشكريان شام به نبرد مىپرداخت. سرانجام يزيد بن معاويه در سال ۶۴ قمرى به هلاكت رسيد و رشته حكومتى امويان از هم پاشيد و عبدالله بن زبير، خود را خليفه مسلمانان ناميد و بسيارى از مناطق اسلامى، از جمله حجاز، عراق، ايران و يمن را در تصرف خويش درآورد.
پس از پيروزى عبدالله بن زبير، مختار دريافت كه وى به فكر و رأى خود عمل مىكند و تنها به پيروزى خويش مىانديشد. بدين جهت، از وى جدا شد و راه عراق را در پيش گرفت و بار ديگر در كوفه ساكن شد. وى پيش از حركت به سوى عراق، در حجاز با «محمد بن حنفيه» فرزند اميرمؤمنان (ع) تماس گرفت و هدفهاى خويش را با وى در ميان گذاشت. به همان مقدار كه وى به خاندان پيامبر (ص) علاقه نشان مىداد و براى خون خواهى شهيدان آنان قيام مىكرد، به همان اندازه عبدالله بن زبير، پس از پيروزى، با آنان دشمنى مىنمود و زمينه آزار آنان را فراهم مىكرد.
مختار پس از ورود به كوفه، شيعيان و بزرگان اين شهر را به خود دعوت كرد و از آنان درخواست نمود، كه جهت گرفتن انتقام خون شهداى كربلا، وى را يارى دهند. جنايت كاران واقعه كربلا كه در كوفه ساكن بوده و با استاندار عبدالله بن زبير، رفت و آمد داشتند، از فعاليتهاى مختار به هراس افتاده و استاندار را براى دستگيرى وى تحت فشار قرار دادند. بدين جهت، مختار بار ديگر دستگير شد.
مختار پيش از دستگيرى، با سران توابين، از جمله «سليمان بن صرد خزاعى» در مبارزه با قاتلان واقعه كربلا، همفكرى و همكارى داشت ولى با شيوه آنان موافق نبود. به هر روى، وى در زمان «قيام توابين» در زندان عبدالله بن زبير به سر مىبرد. پس از واقعه شهادت توابين و بازگشت بازماندگان آن به كوفه، مختار از زندان با آنان تماس گرفت و زمينه قيام خويش را فراهم ساخت.
عبدالله بن عمر، بار ديگر بنا به درخواست مختار، براى وى وساطت كرد و از عبدالله بن زبير تقاضا نمود، كه وى را آزاد كنند. مختار از زندان آزاد شد و به سازماندهى مجدد شيعيان و خون خواهان امام حسين (ع) پرداخت. در همين زمان، عبدالله بن زبير، طى حكمى «عبدالله بن يزيد انصارى» و خزانه دارش «ابراهيم بن محمد طلحه» را از حكومت كوفه بركنار و «عبدالله بن مطيع» كه از ياران بسيار نزديك وى بود، به اين مقام منصوب كرد. گستره دعوت مختار به بصره نيز رسيد و تعداد زيادى از شيعيان اين شهر پس از زد و خوردهاى متعدد، به كوفه وارد شده و به مختار پيوستند. برخى از بزرگان شيعه و سران قبايل، نسبت به حقانيت دعوت مختار ترديد نموده و بدين لحاظ نمايندهاى به مدينه فرستاده و از محمد بن حنفيه درباره صحت دعوت مختار استفسار نمودند.
محمد بن حنفيه در پاسخ آنان گفت: مختار، وزير و پشتيبان من است و فرستاده و دوستدار ماست. پس از اين پيام، بسيارى از سران شيعه، از جمله «ابراهيم بن مالك اشتر نخعى» به او پيوسته و از جهت نيرو و امكانات تقويتش نمودند. پس از آنكه زمينه قيام فراهم آمد، مختار و ابراهيم بن مالك و ديگر سران نهضت، تصميم گفتند كه در شب پنج شنبه، ۱۴ ربيع الاوّل سال ۶۶، قيام را آغاز كرده و حكومت كوفه را به دست گيرند. ولى با برخورد رئيس پليس كوفه با ابراهيم بن مالك اشتر و كشته شدن رئيس پليس در روز سه شنبه ۱۲ ربيع الاوّل، عملاً قيام مختار دو روز زودتر از موعد مقرر آغاز گرديد.
انقلابيون كوفه، با شعار «يالثارات الحسين» حركت خويش را گسترش داده و با نيروهاى عبدالله بن مطيع، نماينده عبدالله بن زبير به نبرد برخاستند و با شكست دشمن، حكومت كوفه را به دست گرفته و نماينده عبدالله بن زبير را اخراج كردند. ياران مختار كه عموماً از مواليان و ايرانيان مقيم عراق و شيعيان و دوستداران اهل بيت (ع) بودند، در اندك مدتى بر بخش هايى از عراق تسلط پيدا كردند. مختار پس از پيروزى، به تعقيب جنايت كاران واقعه كربلا پرداخت و بسيارى از آنان را دستگير و به سزاى كردارشان رسانيد و برخى از آنان را در ميدان جنگ به قتل آورد و برخى ديگر را در هنگام شكست، اسير و به وضع فجيعى به هلاكت رسانيد. وى با اين اقدامات خويش، قلب شيعيان و اهل بيت داغدار را شاد كرد و دعاى آنان را بدرقه خويش نمود.
مختار با سه جبهه مهم از دشمنانش روبرو بود:
۱. عبدالله بن زبير، كه برادرش مصعب بن زبير را به جنگ مختار فرستاده بود.
۲. امويان شام كه عبيدالله بن زياد را براى سركوبى مختار به سوى عراق گسيل كرده بود.
۳. ضد انقلاب داخلى و گردنكشان مخالف اهل بيت (ع) كه در كوفه و اطراف آن ساكن بوده و با قيام مختار به شدت مخالفت مىورزيدند.
سرانجام دشمنان مختار از درون و بيرون، حكومت وى را تحت فشار قرار داده و سپاهيان وى را در چند جبهه درگير كردند. مصعب بن زبير كه به كوفه هجوم آورده بود، با همكارى ضدانقلاب كوفه، سپاهيان مختار را پس از نبردى سنگين وادار به شكست كرد و در اين ميان، مختار شجاعانه به قتل رسيد.
وى در ۶۷ سالگى و در رمضان سال ۶۷ قمرى، هنگامى كه تنها يك سال و نيم از حكومت وى گذشته بود، به شهادت رسيد. پس از كشته شدن وى، حدود هفت هزار نفر از ياران وى كه در دارالاماره محاصره بودند، همگى دستگير شده و با قساوت تمام مصعب، كشته شدند. بدين ترتيب، مختار بن ابى عبيده ثقفى با قيام خونين خود، انتقام خون شهيدان كربلا را از جنايت كاران و قاتلان كربلا گرفت و افرادى چون عبيدالله بن زياد، عمر بن سعد، شمر بن ذى الجوشن، محمد بن اشعث، حصين بن نمير، شرحبيل بن ذى الكلاع و بسيارى از آنان را به سزاى كردارشان رسانيد.
/ص101