آسانترین راه برای اثبات وجود خدا
در کتب کلامى و فلسفى، براى اثبات وجود خداوند متعال، براهین و دلایل فراوانى اقامه شده است که در اینجا، سه برهان را که فهم آن آسانتر است مىآوریم:برهان فطرت ، برهان نظم ، برهان امکان.
الف) برهان فطرت
کلمه «فطرت» در لغت به معناى «سرشت» است و فطرى بودن وجود خداوند به دو معنى است:
یکى اینکه اثبات وجود او احتیاج به استدلال و اکتساب ندارد و مانند همه بدیهیّات، امرى ضرورى و بسیار روشن است. خداوند مىفرماید:
«اَفِى اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّمواتِ وَ الْاَرْض».[۱]
«آیا در وجود خدا که خالق آسمانها و زمین است تردیدى هست»؟
یعنى از تصوّر خلقت جهان هستى، تصدیق به وجود خالقى مدبّر، عالم و حکیم لازم مىآید. به تعبیر دیگر، هر گاه انسان، آفرینش جهان هستى را با این همه عظمت ویژه، در ذهن و فکر خود تصویر و تصوّر کند، بلافاصله در ذات و فطرت خود به وجود آفریدگارى دانا و تدبیر کننده و عظیم، تصدیق و گواهى خواهد دارد.
معناى دیگر فطرى بودنِ وجود خداوند این است که انسان، روحى خداجو دارد و در حقیقت خداجویى و خدایابى در عمق جان وى حاکم است و اگر حجابهاى غفلت و مادیّت از پیش چشم او برداشته شود خداوند را مىیابد همانگونه که انسان تشنه، تشنگى را در مىیابد.
مراد از فطرت در اینجا معناى دوّم است، زیرا وقتى دست انسان در بن بستهاى زندگى از همه اسباب ظاهرى کوتاه، و به تعبیر دیگر غفلتها و حجابها زایل شد خداوند را با چشم فطرت مىبیند و نا خود آگاه نجات و حاجت خود را از او مىخواهد. در این حالت، انسان خداى متعال را با علم حضورى مىیابد، مانند تشنهاى که پس از نوشیدن آب، رفع عطش را با علم حضورى در مىیابد. رسالت همه پیامبران الهى نیز این بوده است که این حالت توجّه و حضور را در انسان دائمى کنند تا انسان همیشه و در همه لحظات خداجو باشد. و خود را در محضر خداوند متعال ببیند.
ب) برهان نظم
اوّلاً شکى نیست که نظمى دقیق بر عالم وجود حکم فرماست و هیچ عاقلى نیست که در وجود نظم در موجودات مادّى – از اتم گرفته تا کهکشانها – تردید کند.
ثانیاً وجود نظم و تدبیر نیز بدون ناظم و مدبِّر ممکن نیست و هیچ عاقلى نظم را زاییده تصادف و اتّفاق نمىداند. بنابراین عقل از روى ضرورت حکم مىکند که نظم و تدبیر این جهان، گواه روشنى بر وجود مدبّرى حکیم است[۲]. خداوند مىفرماید:
«سَنُرِیهِمْ ایاتِنا فِى الْافاقِ وَ فى اَنْفُسِهِمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ».[۳]
ما آیات خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان هویدا مىکنیم تا آشکار شود که وجود خداوند حقّ است»
ج) برهان امکان
تردیدى نیست که وجود، عارض بر جهان هستى شده است و به عبارت دیگر وجود براى جهان ضرورت ندارد و به اصطلاح منطقى، عالَم »ممکن الوجود« است. پس باید کسى این وجود و هستى را به جهان، اعطاء کرده باشد. حال این کس:
۱) یا خودِ اوست یعنى عالَم به خودش، وجود داده است که در این صورت، »دور« یعنى توقّف چیزى بر خودش لازم مىآید. و در علم منطق اثبات شده است که «دور» باطل و محال است.
۲) یا چیزى غیر از عالَم، به عالَم هستى داده و خود آن هم، هستى را از عالَم گرفته است یعنى با تأثیر در یکدیگر، وجود و هستى را از همدیگر اخذ کردهاند که در این صورت هم باز«دور» لازم مىآید و در نتیجه به سوى باطل و محال مىرود.
۳) یا چیزى غیر از عالَم است که خودِ آن هم داراى علّت دیگرى است و آن علّت نیز علّت دیگرى دارد که لازمه این امر، وجودِ سلسلهاى از علل غیر متناهى (علّتهاى ناشدنى) و در نتیجه «تَسلسُل» است و در علم منطق اثبات شده است که «تسلسل» نیز باطل است، زیرا معناى آن وجود معلولهاى بدون علّت است که تصوّر آن با حکم به عدم آن همراه است و به عبارت دیگر بطلان آن بدیهى است.
۴) و یا اینکه، اعطاء کننده هستى به عالَم، «واجب الوجود» است که هستىِ آن، از خودِ اوست و همه هستیها نیز از او سرچشمه مىگیرد. در لغت فارسى به این موجود «خدا» و در لغت عربى به او «اللَّه» مىگویند. قرآن شریف این برهان را در سخنى رسا و بسیار موجز چنین بیان فرموده است:
«اَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَىءٍ اَمْ هُمْ الْخالِقُون»[۴]
»آیا خود بخود آفریده شدهاند یا خود خالق خویش هستند؟ (هر دو محال است پس خالق شما خداوند است)».
و نکتهاى که باید به آن توجّه داشته باشیم این است که: چون در این جهان هستى، حیات، قدرت، علم، شعور، اراده و مانند اینها حکم فرماست پس باید واجب الوجود که هستى بخش این جهان است نیز داراى کلّیه این فضایل باشد، زیرا:
ذات نایافته از هستى بخش
کِى تواند که شود هستى بخش؟
بنابراین، اینکه گفته شده که منشأ این جهان مادّه و انرژى است که همواره واجب الوجود است علاوه بر اینکه دلیلى ندارد و قرآن شریف نیز آن را تخیّل و گمانى بیش نمىداند[۵]، دلیل بر ردّ آن نیز وجود دارد و آن اینکه مادّه و انرژى و مانند اینها که علم، قدرت، شعور، حیات، اراده و …. ندارند چگونه مىتوانند جهانى سراسر علم، قدرت، شعور، حیات، اراده و…. خلق کنند؟
========================
پینوشتها
۱. ابراهیم/۱۰.
۲.] نقل کردهاند که /«نیوتن»، مدلى از منظومه شمسى ساخته و آن را به سقف کارگاه علمى خود آویخته بود و گاه براى رفع خستگى آن را به کار مىانداخت و از حرکت خاصّ آن لذّت مىبرد. نیوتن، دوستى داشت که منکر خداوند بود و بارها درباره وجود خداوند با او مناظره کرده بود. روزى به دیدار نیوتن آمد. نیوتن دستگاه را به کار انداخت. دوستش شگفتزده پرسید: چه کسى این را ساخته است؟ نیوتن با خونسردى گفت: سازندهاى ندارد و خود بخود به وجود آمده است. دوستش گفت: چنین چیزى ممکن نیست. بعد از گفتگوى بسیار، نیوتن گفت: چگونه این منظومه کوچک سازندهاى دارد ولى جهان گسترده هستى بدون خالق مدبّر است؟ [
۳. فصّلت/۵۳.
۴. طور/۳۵.
۵. وَ قالُوا ما هِىَ اِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا اِلّاَ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ اِنْ هُمْ اِلاّ یَظُنُّونَ »کافران گفتند: زندگى ما چیزى جز زندگى همین دنیا نیست که مىمیریم و زنده مىشویم (گروهى مىروند و گروهى مىآیند) و جز طبیعت ما را هلاک نمىکند، این سخن نه از روى علم است بلکه گمانى بیش نیست» (جاثیه / ۲۴).