آسانترین راه برای اثبات وجود خدا

کد خبر: 64004
حضرت آیت‌الله مظاهری گفتاری درباره برهان اثبات خداوند بیان کرده است.
وارث: متن گفتار مطرح شده بدین شرح است:


در کتب کلامى و فلسفى، براى اثبات وجود خداوند متعال، براهین و دلایل فراوانى اقامه شده است که در اینجا، سه برهان را که فهم آن آسانتر است مى‏آوریم:برهان فطرت ، برهان نظم ، برهان امکان.

الف) برهان فطرت

کلمه «فطرت» در لغت به معناى «سرشت» است و فطرى بودن وجود خداوند به دو معنى است:

یکى اینکه اثبات وجود او احتیاج به استدلال و اکتساب ندارد و مانند همه بدیهیّات، امرى ضرورى و بسیار روشن است. خداوند مى‏فرماید:

«اَفِى اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّمواتِ وَ الْاَرْض».[۱]

«آیا در وجود خدا که خالق آسمانها و زمین است تردیدى هست»؟ 

یعنى از تصوّر خلقت جهان هستى، تصدیق به وجود خالقى مدبّر، عالم و حکیم لازم مى‏آید. به تعبیر دیگر، هر گاه انسان، آفرینش جهان هستى را با این همه عظمت ویژه، در ذهن و فکر خود تصویر و تصوّر کند، بلافاصله در ذات و فطرت خود به وجود آفریدگارى دانا و تدبیر کننده و عظیم، تصدیق و گواهى خواهد دارد.

معناى دیگر فطرى بودنِ وجود خداوند این است که انسان، روحى خداجو دارد و در حقیقت خداجویى و خدایابى در عمق جان وى حاکم است و اگر حجابهاى غفلت و مادیّت از پیش چشم او برداشته شود خداوند را مى‏یابد همانگونه که انسان تشنه، تشنگى را در مى‏یابد.

مراد از فطرت در اینجا معناى دوّم است، زیرا وقتى دست انسان در بن بستهاى زندگى از همه اسباب ظاهرى کوتاه، و به تعبیر دیگر غفلتها و حجابها زایل شد خداوند را با چشم فطرت مى‏بیند و نا خود آگاه نجات و حاجت خود را از او مى‏خواهد. در این حالت، انسان خداى متعال را با علم حضورى مى‏یابد، مانند تشنه‏اى که پس از نوشیدن آب، رفع عطش را با علم حضورى در مى‏یابد. رسالت همه پیامبران الهى نیز این بوده است که این حالت توجّه و حضور را در انسان دائمى کنند تا انسان همیشه و در همه لحظات خداجو باشد. و خود را در محضر خداوند متعال ببیند.

ب) برهان نظم

اوّلاً شکى نیست که نظمى دقیق بر عالم وجود حکم فرماست و هیچ عاقلى نیست که در وجود نظم در موجودات مادّى – از اتم گرفته تا کهکشانها – تردید کند.

ثانیاً وجود نظم و تدبیر نیز بدون ناظم و مدبِّر ممکن نیست و هیچ عاقلى نظم را زاییده تصادف و اتّفاق نمى‏داند. بنابراین عقل از روى ضرورت حکم مى‏کند که نظم و تدبیر این جهان، گواه روشنى بر وجود مدبّرى حکیم است[۲]. خداوند مى‏فرماید:

«سَنُرِیهِمْ ایاتِنا فِى الْافاقِ وَ فى اَنْفُسِهِمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ».[۳]

ما آیات خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان هویدا مى‏کنیم تا آشکار شود که وجود خداوند حقّ است»

ج) برهان امکان

تردیدى نیست که وجود، عارض بر جهان هستى شده است و به عبارت دیگر وجود براى جهان ضرورت ندارد و به اصطلاح منطقى، عالَم »ممکن الوجود« است. پس باید کسى این وجود و هستى را به جهان، اعطاء کرده باشد. حال این کس:

۱) یا خودِ اوست یعنى عالَم به خودش، وجود داده است که در این صورت، »دور« یعنى توقّف چیزى بر خودش لازم مى‏آید. و در علم منطق اثبات شده است که «دور» باطل و محال است.

 

۲) یا چیزى غیر از عالَم، به عالَم هستى داده و خود آن هم، هستى را از عالَم گرفته است یعنى با تأثیر در یکدیگر، وجود و هستى را از همدیگر اخذ کرده‏اند که در این صورت هم باز«دور» لازم مى‏آید و در نتیجه به سوى باطل و محال مى‏رود.

 

۳) یا چیزى غیر از عالَم است که خودِ آن هم داراى علّت دیگرى است و آن علّت نیز علّت دیگرى دارد که لازمه این امر، وجودِ سلسله‏اى از علل غیر متناهى (علّتهاى ناشدنى) و در نتیجه «تَسلسُل» است و در علم منطق اثبات شده است که «تسلسل» نیز باطل است، زیرا معناى آن وجود معلولهاى بدون علّت است که تصوّر آن با حکم به عدم آن همراه است و به عبارت دیگر بطلان آن بدیهى است.

 

۴) و یا اینکه، اعطاء کننده هستى به عالَم، «واجب الوجود» است که هستىِ آن، از خودِ اوست و همه هستیها نیز از او سرچشمه مى‏گیرد. در لغت فارسى به این موجود «خدا» و در لغت عربى به او «اللَّه» مى‏گویند. قرآن شریف این برهان را در سخنى رسا و بسیار موجز چنین بیان فرموده است:

 

«اَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَى‏ءٍ اَمْ هُمْ الْخالِقُون»[۴]

»آیا خود بخود آفریده شده‏اند یا خود خالق خویش هستند؟ (هر دو محال است پس خالق شما خداوند است)».

و نکته‏اى که باید به آن توجّه داشته باشیم این است که: چون در این جهان هستى، حیات، قدرت، علم، شعور، اراده و مانند اینها حکم فرماست پس باید واجب الوجود که هستى بخش این جهان است نیز داراى کلّیه این فضایل باشد، زیرا:

ذات نایافته از هستى بخش

کِى تواند که شود هستى بخش؟

بنابراین، اینکه گفته شده که منشأ این جهان مادّه و انرژى است که همواره واجب الوجود است علاوه بر اینکه دلیلى ندارد و قرآن شریف نیز آن را تخیّل و گمانى بیش نمى‏داند[۵]، دلیل بر ردّ آن نیز وجود دارد و آن اینکه مادّه و انرژى و مانند اینها که علم، قدرت، شعور، حیات، اراده و …. ندارند چگونه مى‏توانند جهانى سراسر علم، قدرت، شعور، حیات، اراده و…. خلق کنند؟

 

========================

پی‌نوشت‌ها

۱. ابراهیم‌/‌۱۰.

۲.] نقل کرده‏اند که /«نیوتن»، مدلى از منظومه شمسى ساخته و آن را به سقف کارگاه علمى خود آویخته بود و گاه براى رفع خستگى آن را به کار مى‏انداخت و از حرکت خاصّ آن لذّت مى‏برد. نیوتن، دوستى داشت که منکر خداوند بود و بارها درباره وجود خداوند با او مناظره کرده بود. روزى به دیدار نیوتن آمد. نیوتن دستگاه را به کار انداخت. دوستش شگفت‏زده پرسید: چه کسى این را ساخته است؟ نیوتن با خونسردى گفت: سازنده‏اى ندارد و خود بخود به وجود آمده است. دوستش گفت: چنین چیزى ممکن نیست. بعد از گفتگوى بسیار، نیوتن گفت: چگونه این منظومه کوچک سازنده‏اى دارد ولى جهان گسترده هستى بدون خالق مدبّر است؟ [

۳. فصّلت‌/‌۵۳.

۴. طور‌/‌۳۵.

۵. وَ قالُوا ما هِىَ اِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا اِلّاَ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ اِنْ هُمْ اِلاّ یَظُنُّونَ »کافران گفتند: زندگى ما چیزى جز زندگى همین دنیا نیست که مى‏میریم و زنده مى‏شویم (گروهى مى‏روند و گروهى مى‏آیند) و جز طبیعت ما را هلاک نمى‏کند، این سخن نه از روى علم است بلکه گمانى بیش نیست» (جاثیه / ۲۴). ‌