اسلام فقر ندارد ما خود فقر را آورده ایم
پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بیش از صد جا در هر فرصتی میفرمودند: «إِنِّى تَارِکٌ فِیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِى أَهْلَ بَیْتِى وَ إِنَّهُمَا لَمْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهما لَنْ تَضِلُّوا»[۲]
ای مردم، قرآن و اهل بیت و اهل بیت و قرآن. جدا شدن از این دو، گمراهی و بدبختی است. اگر این دو دوش به دوش یکدیگر باشند، سعادت و هدایت است و امّا اگر بین قرآن و اهلبیت تفرقه افتاد، ضلالت است. این سال و آن سال و این قرن و آن قرن هم ندارد، بلکه همیشه چنین است تا روز قیامت که قرآن با قرآن ناطق خدمت پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بیایند. سنّیها هم میگویند که پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بیش از صد مرتبه در هر فرصتی فرموده است اگر ارتباط با اهل بیت نباشد، هرچه باشد ضلالت و بدبختی است.
بعضی اوقات میرسد به آنجا که نفهمیدگی، و بعضی اوقات میرسد به آنجا که جهل مرکّب او را از اهلبیت جدا میکند. مثل کسی است که در دریای پرتلاطم و در دریای تاریک گرفتار شده باشد. به قول قرآن: «أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ »[۳]
کسی که اهلبیت«سلاماللهعلیهم» را ندارد، مثال معقول به محسوس اینست که دریا ذاتاً ترسناک است، مخصوصاً اگر در شب باشد، دریا معمولاً موج دارد و دریا معمولاً متلاطم است، لذا تاریکی روی تاریکی است. قرآن میفرماید کسانی که دستشان از اهلبیت«سلاماللهعلیهم» کوتاه است، زندگی آنها و دنیا و آخرت اینها مثل اینست. بعد قرآن علت میآورد و میفرماید: «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»؛ اگر نور میخواهد باید تمسّک به اهلبیت داشته باشد و الاّ غیر اهلبیت به غیر ظلمت و بدبختی چیزی نیست. الحمدلله در این باره کتابهایی از سنّی و شیعه و غیرسنّی و شیعه نوشته شده است و ما کتابهای ارزندهای راجع به اهلبیت«سلاماللهعلیهم» داریم. بعضی اوقات سنّی است، اما یک کتاب نوشته به نام فصول المهمّه و دوازده فصل راجع به دوازده امام دارد. یا نصرانی است، امّا یک کتاب نوشته به نام «صوت العداله الانسانیه» و میگوید اسم علی، صدای عدالت و صدای آدمیّت است و الحمدلله نظیر اینها فراوان است. هزاران کتاب از سنّی و شیعه دربارۀ اهلبیت«سلاماللهعلیهم» نوشته شده که محتوای این کتابها اینست که اگر تمسک به اهلبیت و رابطه با اهلبیت«سلاماللهعلیهم» باشد، سعادت است و اما اگر این ارتباط قطع شد، ضلالت است. لذا ما باید علاوه بر اینکه این کتابها را مطالعه میکنیم، باید افتخار کنیم که این کتابها دربارۀ شیعه و اهلبیت«سلاماللهعلیهم» نوشته شده و این کتابها راه را نشان دادهاند و در این کتابها قصهها و تاریخها هست.
مرحوم علامه امینی نقل میکند یکی از اساتید الازهر مصر برای من و در مدح من اشعاری نوشت و این اشعار را برای من فرستاد. برای اینکه من الغدیر را نوشته بودم. الغدیر دوازده جلد است و در همۀ این دوازده جلد روایتها و تاریخها از سنّی است. بنابراین اشعاری دربارۀ من نوشته بود و اشعار خیلی پرمحتوا بود. من هم به این آقا نوشتم که تشکر میکنم از اینکه دربارۀ من شعر گفتی، اما اگر میخواهی شعر بگویی و صددرصد به جا باشد، دربارۀ امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بگو. طولی نکشید که قطعه اشعاری دربارۀ امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» برای من فرستاد و گفت تقاضا دارم به حرم مطهر بروی و این اشعار را در مقابل ضریح مطهر امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بخوانی. بعد هم گفت من حاجتی هم دارم و این حاجت را از امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» بخواه. من اولاد ندارم و فقط یک دختر دارم که فلج است. میدانم که امیرالمؤمنین میتواند و از آقا بخواه که این بچۀ من خوب شود. علامه امینی میفرماید من رفتم اشعارش را در مقابل ضریح مطهّر خواندم و حاجتش را خواستم و به خانه آمدم. چند ساعتی طول نکشید که باخوشحالی عجیبی به من تلفن کرد و گفت: بچهام خوب شد. من الان نشستهام و با بچهام غذا میخورم.
ما گنجهایی داریم و متأسّفانه همه و حتّی جوانها و حتّی دانشگاهها و حتّی اهل علم آنطور که باید روی آن کار کنیم و مطالعه کنیم و این ارتباط با اهل بیت را خیلی روشن و عالی پیاده کنیم، نمی کنیم و همه کوتاه آمدهایم. البته امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» از کسی گله نمیکنند.
عثمان بن حنیف استاندار امیرالمؤمنین است و امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» شنیدند که این استاندار به یک مهمانی رفته که همۀ اغنیا بودهاند و همۀ کسانی که به قول عوام دستشان به دهانشان میرسد. کاسۀ آبگوشتی در مقابل این استاندار گذاشتهاند که در آن استخوان و گوشت بود و استخوان را گرفت و گوشتش را خورد. عیون امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» عیون بالایی بوده است؛ در نهجالبلاغه بیست و پنج جا دارد که عین من یعنی مخبر من به من گفته است که تو چنین کردهای! امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» به عثمان بن حنیف میگویند من شنیدهام مهمانی رفتهای و اینطور ادب را مراعات نکردهای! بعد میفرمایند: من که حاکم شما هستم، در مدّت عمرم به دو قرص نان جو اکتفا کردم. اگر چیزی همراه این نان بود، معمولاً مثل ابنجوزیها و تاریخنویسان سنّی و شیعه میگویند: دوغ ترش بود. ماست را میگذاشتند تا ترش شود و مقداری آب به این ماست میزدند و نان جو خشک و دوغ میخوردند. بعد امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمایند: شما نمیتوانید و ما نمیخواهیم که مثل ما باشید؛ امّا به امیرالمؤمنین کمک کنید: «أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّهٍ وَ سَدَادٍ»[۴]؛ یعنی ای مردم این مجالس را تشکیل ندهید. این ولیمهها و این ولیمۀ عروسیها را نگیرید؛ بلکه به دیگران برسید. من نمیخواهم مثل من نان و دوغ بخورید، امّا این تجمّلگرائیها و این افراط بازیها نباشد.
نامهای از امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» هست که انسان از این نامه مات میشود که این نامه از کسی است که تقریباً دو ثلث جهان زیر سیطرۀ او بوده است. در وقتی امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» حاکم کوفه بودهاند، به غیر امریکا، دو ثلث جهان زیر سیطرۀ امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بوده است. در آن وقت به استاندارهایشان مینویسند: «أَدِقُّوا أَقْلَامَکُمْ وَ قَارِبُوا بَیْنَ سُطُورِکُمْ وَ احْذِفُوا عَنِّی فُضُولَکُمْ وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِی وَ إِیَّاکُمْ وَ الْإِکْثَارَ فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِینَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَار»[۵]
استاندار من! وقتی برای من نامه مینویسی، سر قلمت را ریز کن و درشت نباشد و بین سطرها فاصله نباشد و قلمفرسایی برای من نکن و جان کلام را بنویس. حال اگر قلم درشت باشد و قلم فرسایی کند، مقداری مرکب بیشتر مصرف میشود و امیرالمؤمنین مینویسند که بیتالمال طاقت اینگونه کارها را ندارد!
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» نمیخواهند مثل ایشان باشیم، اما گریان و ناراحتاند از این دزدیها که الان پیدا شده است. چه دزدیها و چه حیف و میلها از بیتالمال میشود. آیا میتوان به این شیعه و ارتباط با اهلبیت گفت؟! ارتباط با اهلبیت وقتی است که به جای فیلمها و عکسها و خرافتها، اینها را با آب طلا بنویسیم و در مجالس مقدّس نصب کنیم که «أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَسلاماللهعلیهکَتَبَ إِلَى عُمَّالِهِ : أَدِقُّوا أَقْلَامَکُمْ وَ قَارِبُوا بَیْنَ سُطُورِکُمْ وَ احْذِفُوا عَنِّی فُضُولَکُمْ وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِی وَ إِیَّاکُمْ وَ الْإِکْثَارَ فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِینَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَار.»
جوانها! میدانید این به کجا میرسد؟! در حالی که فقر عمومی در آن زمان حکمفرما بود و پولِ زیاد و تموّل و تجمّل کم بود، اما امیرالمؤمنین با بیتالمالِ کم در نماز جمعه در مقابل دشمن میفرمایند: ای مردم! یک نفر فقیر در حکومت من نیست. همه از نظر خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج در رفاهید. وقتی بیتالمال به جا مصرف شد، اینطور میشود.
من در وقتی قم بودم کتابی نوشتم به نام مقایسه بین سیستمهای اقتصادی و در آنجا کتاب سال شد. در آن کتاب اثبات کردم که فقر در اسلام نیست و اگر فقری در اسلام هست، ما فقر را آوردهایم. تبعیض و تجملگرایی و دزدی و حیف و میل پیدا شد و مردم به فکر خودشان رفتند و رسید به اینجا که میبینید. و الاّ اسلام فقر ندارد. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» پنج سال حکومت کرده و در این پنج سال سه جنگ خودمانی برایشان جلو آوردند که امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در نماز جمعه بلند بلند گریه میکردند. جنگ صفین و جنگ جمل و جنگ خوارج که کمر مولا امیرالمؤمنین را شکست؛ اما همین امیرالمؤمنین با این بیکسی و با این زندگی پرفقری که در حکومت داشته، فقر را برداشته است. میفرمایند: ای مردم یک نفر فقیر پیدا نمیشود. همه از نظر خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج در رفاه هستید. بعد میفرمایند: من کسی هستم که برای شما آب هم آوردم. ایشان آب آشامیدنی از فرات به کوفه آوردهاند.[۶]
ما الان در همه چیز مشکل داریم، برای اینکه ارتباط با علی«سلاماللهعلیه» کم است.
این بحث مفصل است اما هرچه در این باره صحبت کنیم کم است. یک در میلیون هم حق علی را ادا نکردهایم، لذا انشاءالله امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» کمک کند که بتوانیم در این باره مقداری بیشتر صحبت کنیم.
پ نوشت:
[۱]. النساء، ۵۹: «خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید.»
[۲]. الاحتجاج، ج ۲، ص ۴۵۰؛ جهت اطّلاع از سایر مصادر روایت ر.ک: بحار الأنوار، ج ۲۳، ص ۱۰۶تا ۱۵۲ و إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقّات آن، ج ۹، ص ۳۰۹ تا ۳۷۵ و …
[۳]. النور، ۴۰: «یا [کارهایشان] مانند تاریکیهایى است که در دریایى ژرف است که موجى آن را مىپوشاند [و] روى آن موجى [دیگر] است [و] بالاى آن ابرى است. تاریکیهایى است که بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است؛ هر گاه [غرقه] دستش را بیرون آورد، به زحمت آن را مىبیند و خدا به هر کس نورى نداده باشد او را هیچ نورى نخواهد بود.»
[۴]. نهجالبلاغه، نامه ۴۵.
[۵]. الخصال، ج ۱، ص ۳۱۰.
[۶]. بحار الانوار، ج ۴۰، ص ۳۲۷: «مَا أَصْبَحَ بِالْکُوفَهِ أَحَدٌ إِلَّا نَاعِماً إِنَّ أَدْنَاهُمْ مَنْزِلَهً لَیَأْکُلُ الْبُرَّ وَیَجْلِسُ فِی الظِّلِّ وَیَشْرَبُ مِنْ مَاءِ الْفُرَاتِ.»