امامی که مظلومیتش از خانه و همسر آغاز می شد

کد خبر: 64422
امامی که مظلومیتش از خانه و همسر آغاز می شد، در میان اصحاب ادامه پیدا می کرد و در آخر مقابل دشمن به ظاهر متدینش، به اوج می رسید.
وارث: شاید اسمی در صفحات تاریخ وجود دارد، اما دیده نمی شود. مظلوم است، اما مظلومیتش پنهان مانده. مردی که در جنگ صفین، جنگید و پس از آن قعود کرد. مظلومیتش در زمان قیام و قعود و در حالتی موج می زند.

مظلومیتی که از خانه و همسر آغاز می شد، در میان اصحاب ادامه پیدا می کرد و در آخر مقابل دشمن به ظاهر متدینش، به اوج می رسید.

اگر از مظلومیت منزلش می پرسید که باید بگویم به زهر همسرش کشته شد. اگر از مظلومیت میان اصحابش می پرسید، باید بگویم که زمان مبارزه با معاویه تعدادشان به عدد10 نرسید. اگر از مظلومیتش مقابل معاویه می پرسید، باید بگویم که او با لباس دین جلو آمد و سعی کرد آبروی امام مجتبی(ع) را ببرد. کار های غلط خود را به حضرت(ع) نسبت می داد و فعالیت های ایشان را به اسم خود می زد.

با این وجود هیچ گاه میان مردم شکوه نکردند و سعی کردند وظیفه امامت خود را کامل انجام دهند و مردم را از فساد زمانه آگاه کنند.

 دردناک تر این که مظلومیت امام حسن(ع) پس از شهادت ایشان نیز ادامه داشت، به گونه ای که از نزدیک ترین اصحاب ائمه(ع) نیز نسبت به عملکرد ایشان در مقابل معاویه انتقاد داشتند.  

شیخ صدوق(ره) در کتاب «علل الشرائع» از سدیر روایت می‌کند که همراه فرزندم نزد امام باقر (ع) بودم که ایشان فرمودند: «هر که به آن علم و دانشى که پیغمبر خدا(ص) نزد حضرت على ابن ابى طالب(ع) نهاده معتقد باشد، مؤمن و کسى که منکر آن باشد، کافر خواهد بود. بعد از على(ع) امام حسن(ع) هم همین مقام را دارد.» سدیر به حضرت(ع) عرض کرد: «امام حسن(ع) چگونه این مقام را دارد در حالی که خلافت را در اختیار معاویه نهاد؟(!) حضرت فرمودند: «سدیر آرام باش! امام مجتبی به وظایف خویش آشنا‌ تر بود و اگر چنین نمی‌کرد، سرنوشت بسیار خطرناکی (برای اسلام و مسلمین) پیش می آمد.»

روایت بالا نشان می دهد که یکی از یاران نزدیک امام باقر(ع) که با حتی ایشان رفت و آمد داشته است، به عملکرد امام حسن(ع) شک داشته و به جایی می رسد که مقام ایشان را زیر سؤال می برد. معاویه کاری کرده بود که سیره عملی امام حسن(ع)، در تمام تاریخ و حتی در میان اصحاب اهل بیت(ع) نیز مورد انتقاد قرار گرفت.

مجدد شیخ صدوق به سند خود و باز هم در کتاب «علل الشرایع» از ابى سعید عقیصا چنین روایت می‌کند که وقتی نزد امام حسن(ع) رفتم به حضرت(ع) گفتم: «آقای من چرا با اینکه می‌دانستید بر حق هستید، اما باز با معاویه‌ای که ظالم بود صلح نمودید؟»

امام(ع) فرمود: «اباسعید، آیا من حجت خدای تعالی بر مردم و امام بعد از پدرم بر آن‌ها نیستم؟ 

گفتم بلی.» فرمودند: «آیا رسول الله (ص) در حق من و برادرم نفرمود که الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا؟ (حسنین علیهم السلام هر دو امام هستند، چه قیام کنند و چه بنشینند؟)» گفتم: «چرا.» حضرت فرمود: «پس من چه قیام کنم چه سکوت و صلح امام هستم. اباسعید، دلیل صلح من همانی است که رسول الله (ص) را مجاب کرد تا با بنى ضمره و بنى اشجع و مردم مکه در بازگشت از حدیبیه صلح نمایند. آن‌ها به ظاهر قرآن و آیات الهی کفر ورزیدند و معاویه به باطن کتاب خدا؛‌ ای اباسعید، من امام از سوی پروردگارم و چه در صلح و چه در جنگ نمی‌توان بر کاری کردم ایراد گرفت ولو اینکه سرّ آن برای مردم روشن نشود.» 

حضرت(ع) در ادامه افزودند: «خضر را ندیدید که کشتی را سوراخ نمود، پسری را کشت، دیواری ساخت و موسی (ع) بر او ایراد گفت، چون سرّ کار او را نمی‌دانست، ولی وقتی مطلع شد راضی گشت. شما هم چون سرّ کار مرا نمی‌دانید، معترضید، حال آنکه اگر چنین نمی‌کردم، شیعه‌ای روی زمین باقی نمی‌ماند و همه کشته می‌شدند،

روایت مشابه دیگری نیز در کتاب احتجاج طبرسی در این زمینه نقل شده است.

برکات صلح امام مجتبی (ع) (حتی اگر عده‌ای ظاهربین نفهمند) به قدری است که قلم را توان بازگو کردن آن نیست.»

فهم و درک زمانه و تصمیم گیری متناسب با آن، موضوعی است که انجام دادنش همیشه برای عوام سخت و شاید غیری ممکن و برای معصومین(ع) روشن بوده است. بنابراین بهتر است که ما انسان های عادی که ذهن و ظرفیتمان محدود است، برای تقرب الهی و انجام وظایف شرعیمان، به امام و یا در عصر غیبت به جانشین آن تمسک بجوییم. کاری که اصحاب امام حسن(ع) انجام ندادند.
اگر ولی فقیهمان دستور به مبارزه با دشمن می دهد و مستقیم اعلام می کند که با آن با ادبیات مبارزه بایستیم، دیگر صلح و توافق معنایی ندارد. اگر این ایستادگی و فرمان برداری انجام نشود، چیزی جز شرمساری و خفت برای جامعه به همراه ندارد.