راه های شناسایی عیوب درون خود

کد خبر: 64442
وارث: فیض کاشانى(رحمة الله عليه) در این زمینه بحث مفید و راهگشایى دارد . مى گوید : براى پى بردن به عیوب خویش چهار راه است :

نخست: به سراغ استادى برود که آگاه از عیوب نفس است و بر خفایا و آفات اخلاقى آگاهى دارد ، او راحاکم بر نفس خویش سازد و از ارشادات او بهره گیرد ، و این مورد در زمان ما کم است!

دوم: دوستِ راستگوىِ آگاهِ با ایمانى جستجو کند و او را مراقب خویش سازد تا احوال و افعال او را مورد بررسى دقیق قرار دهد . هرگاه اخلاق و افعال ناپسند و عیوب پنهان و آشکارى از او ببیند به او اطلاع دهد ، همان گونه که بعضى از بزرگان دین مى فرمودند : "رَحِمَ اللّهُ امْرَءً اَهْدى اِلَىَّ عُیُوبى" (خدا رحمت کند کسى که عیوب مرا به من هدیه کند) (تحف العقول/ابن شبعه حرانی_ص366) (تعبیر به هدیه تعبیر جالبى است که دلیل بر اهمّیّت فوق العاده این مطلب است) ... ولى این گونه افراد نیز کم هستند زیرا دوستان غالباً مداهنه و مجامله مى کنند ، و بعضى بعکس به خاطر حسد ، عیوب را بیش از اندازه بزرگ مى سازند

به داوود طایی [داود بن نصير طایی را از بزرگان فقها و زهّاد و عبّاد قرن دوم هجرى شمرده اند و همطراز با ابراهيم ادهم و فضيل دانسته اند] گفتند : چرا از مردم کناره گیرى کردى و با آنها آمیزش ندارى؟

گفت : من چه کنم با کسانى که گناهان مرا از من پنهان مى کنند؟!

آرى! افراد دیندار شدیداً علاقه داشتند که با استفاده از نصیحت دیگران از عیوبشان آگاه شوند ، ولى امروز کار ما به جایى رسیده که منفورترین افراد نزد ما کسانى هستند که ما را نصیحت مى کنند و از عیوبمان آگاهمان مى سازند . نه تنها از تذکّرات آنها خوشحال نمى شویم ، بلکه به مقابله با آنان بر مى خیزیم و مى گوییم تو خود نیز داراى این عیوبى، و چنین و چنان کردى! کینه او را به دل مى گیریم ، و از نصایح او محروم مى مانیم!

طریق سوم: انسان عیوبش را از زبان دشمنانش بشنود ، چرا که دشمنان با دقّت تمام مراقب لغزشها و عیوب انسان هستند ، به همین دلیل گاهى انسان از دشمن کینه توزش بیش از دوست متملّق و چاپلوسش بهره مى گیرد

طریق چهارم: انسان با مردم معاشرت کند ، آنچه را از صفات آنها نکوهیده مى بیند در مورد خودش نیز بررسى کند که آیا او نیز داراى این صفات نکوهیده هست یا نیست؟ زیرا مومن آیینه و مرآت مومن است ، و مى تواند عیوب خویش را با مشاهده عیوب دیگران ببیند

به عیسى بن مریم(علیه السلام) گفتند : چه کسى تو را ادب آموخت؟

گفت : کسى مرا ادب نیاموخت ، ولى من جهل جاهل را دیدم و در نظرم ناپسند آمد و از آن دورى نمودم!

داستان معروف لقمان را که به او گفتند ادب را از که آموختى؟ گفت از بى ادبان! تعبیر دیگرى از این مطلب است.
(کتاب:المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء/ملا محسن فيض كاشانى_ج 5_ص 112)
(کتاب:اخلاق در قرآن/آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی_ص333)