٢٦ ربیع الاول سالروز صلح تاریخی امام مجتبی (ع) با معاویه

کد خبر: 64459
متن حاضر قسمتهایی از کتاب معلم درس محبت تالیف استاد محمد علی جاودان (حفظه الله) است که به مناسبت 26 ربیع الاول سالروز صلح تاریخی امام مجتبی علیه السلام با معاویه باز نشر می شود.

وارث: صلح امام مجتبی علیه السلام بنی هاشم و شیعیان را از قتل عام حتمی نجات داد.

معاویه در عصر خلافت و قدرت مطلقه‎اش سفری به مدینه کرد. در آنجا طبق رسم روزگار همه‎ی نام و نشان‎داران شهر، از جمله جماعتی از بنی‎هاشم به دیدن او آمدند، و درباره‎ی کارها و مشکلات خودشان با او سخن گفتند. او جواب داد: بنی‎هاشمیان! با آنکه شما عثمان را کشته‎اید، به اینکه از خون شما می‎گذریم، قانع و خشنود نیستید، و نزد من می‎آیید و این حرف‎ها را می‎زنید و این تقاضا‎ها را می‎کنید؟ به‎خدای سوگند! خون شما از هر حلالی حلال‎تر است! بعد هم سخنان سخت دیگری به این مثابه گفت. 
پس از اتمام سخن او عبدالله‎بن‎عبّاس جواب داد: هر‎چه گفتی از شرّ درونی تو سر‎چشمه گرفته و خود سزاوارتر از ما به آن بودی؛ تو خود عثمان را کشتی، و آن‎گاه به‎عنوان انتقام خون عثمان قیام کرده‎ای! معاویه شرمنده شده و جوابی نداشت... (تاریخ یعقوبی: 2/152، ترجمه‎ی دکتر محمد ابراهیم آیتی)
سخنی که حضرت‎مجتبی علیه السلام در دلیل صلح خود می‎گویند نیز همین مضمون را داراست. آن حضرت به صلح با معاویه تن در داد، تا بنی‎هاشم و شیعیان را از یک قتل‎عام حتمی نجات دهد.
ابن‎عساکر نقل می‎کند: مالک بن ضَمُرَه (نگاه کنید به: قاموس الرجال: 8/654، 655) به نزد آن حضرت آمده عرضه داشت: سلام بر تو باد ای کسی که روی مؤمنین را سیاه کرده‎ای! امام فرمود: مالک این‎چنین سخن مگو! آن هنگام که من مشاهده می‎کردم که مردم -همه- این جبهه را رها کرده و جز اندک کسانی از اهل این راه، باقی نمانده است، ترسیدم که جمع شما را از زمین ریشه‎کن کنند. می‎خواستم با ماندن شما برای دین (که به‎دست بنی‎امیّه نابود می‎شود) سوگواری‎کننده‎ای بماند.( تاریخ مدینه دمشق، الامام الحسن: 203)
و در نقلی که موّرخ شیعی ابن‎شهر آشوب می‎آورد، امام فرمود: من تنها برای حفظ خون مردم (که در اثر جنگ بر زمین ریخته می‎شود) و به خاطر ترس از جان دوستان مخلص و اهل‎بیت و خاندانم صلح کرده‎ام. (مناقب آل ابی‎طالب: 4/39 - بحارالأنوار: 44/56)
در نقل موّرخ دیگر شیعی ابوالحسن اربلی آمده است: آن حضرت در هنگام صلح با معاویه خطبه‎ای طولانی خواند، و در آن جوانب مختلفی از مسائل لازم را توضیح داده و در آخر فرمود: فکر کردم که حفظ خون مردم بهتر از ریختن آن است، و از این کار، جز صلاح و بقای شما نظری نداشتم. 
(کشف الغمه: 2/393 -بحارالأنوار: 44/66)