ماجرای هجرت آقای خوانساری به تهران

کد خبر: 65181
آقای خوانساری،آدم فوق العاده مقدسی بود. ایشان آنقدر تقدس داشت که بعد از مرحوم حاج شیخ به نمازجماعت مدرسه فیضیه می رفت و فیضیه پرمی شد.

وارث: ما تهران که بودیم، خدمت مرحوم آقای سید احمد خوانساری زیاد می رسیدیم. بعد هم که به قم آمدم، خیلی خدمت ایشان می رسیدم. یک شب که خدمت ایشان بودیم، یکی ازآقایان علما روبه ایشان پرسید: آقا شما که خودتان مرجع بودید، چطور به دستورآقای بروجردی به تهران آمدید و حوزه را رها کردید؟ چون آقای خوانساری حاشیه بر عروه داشت،مقلد داشت و بعد ازحاج شیخ، عده ای به ایشان رجوع کرده بودند.

ایشان می گفتند: آقای بروجردی من را خواست و فرمودند؛ آقای حاج آقا یحیی سجادیان که ازعلمای بزرگ تهران و در مسجد سید عزیزالله بازار بود، فوت شده است. اهالی انجا ازمن امام خواستند. من خیلی فکرکردم که چه کسی را بفرستم. مسجد سید عزیزالله قلب بازار تهران، مرکز مالی تهران است و ازاین مرکز مالی، حوزه ها دارند اداره می شوند؛ لذا جای حساسی است و کسی را که آنجا می فرستیم، باید وجاهت و عنوانی داشته باشد که بتواند این بازار را دراختیار گرفته و هدایت کند.ازطرفی تهران غیراز همه جهات آن،یک مرکز علمی است. انجا بزرگانی هستند که ما دیده بودیم:مرحوم حاج محمدتقی آملی بود که ماخدمت ایشان رسیده بودیم، شاگرد مرحوم نایینی، حاج محمدرضا تنکابنی و آقا میرزا احمدآشتیانی،درفلسفه،درمعوق،درمنقول بزرگانی بودند.آقای بروجردی فرموده بودند کسی که به آنجا می رود ،باید نسبت به علمایی که آنجاست،یا سرآمد باشد یا قابل قرارگرفتن درکنارآنها. یک آدم دون آنها که برود، کار او نمی گیرد؛ چون اوجی که آنها دارند،نمیگذارد این نفوذ کلمه پیدا کند و این معنا فقط به فقه و اصول نیست،بلکه درفلسفه هم همین طور است.

آن زمان تهران مرکز حکمت بود.ا زطرفی تهران مرکز سیاسی بود.بزرگان سیاست،دولت و شاه و تشکیلات آنجا بودند.کسی که آنجا می رود،قاعدتا با اینها سروکار دارد. اگرآدمی باشد که مقابل اینها تسلیم باشد،حوزه،مرجعیت و شیعه ضررمی کند.اگر آنجا کسی باشد که بی خودی دایم به آنها بپرد و مسئله درست کند،بازموجب ضرر می شود.باید کسی باشد که با عقل و تدبیر در عین حال که در دام انها نمی افتاد،ازآنها بهره برداری هم داشته باشد.بعد فرمودند من هرچه فکر کردم،اینها را تنها در شما دیدم.فرد دیگری که حایز این ویژگی های باشد،نیست.

مرحوم آقای بروجردی فرموده بودند من تمام اینها را در شما دیدم.آقای خوانساری می فرمود وقتی آقای بروجردی به من فرمودند من شما را درنظر گرفتم،چون این ویژگی هارا در کسی غیر شما ندیدم،به آقای بروجردی رو کردم و گفتم:آیا حضرت عالی به من امر می فرمایید که به تهران بروم؟می گفت آقای بروجردی به من فرمودند که من ازشما استدعا می کنم که تشریف ببرید.من هم قبول کردم و بلند شدم و به تهران آمدم.این ازتقوای آقای خوانساری بود.

آقای خوانساری،آدم فوق العاده مقدسی بود. ایشان آنقدر تقدس داشت که بعد از مرحوم حاج شیخ به نمازجماعت مدرسه فیضیه می رفت و فیضیه پرمی شد. یک شی ایشان نرفت.سراغ او رفتند که چرا نماز نیامدی؟ گفت:من دیگر نمی آیم. بعد آقا محمد تقی خوانساری برای نماز جای ایشان به فیضیه رفت و ایشان به مسجد ملاجعفر در بازار قم که مسجد کوچکی است،رفت و به نمازایستاد.بعدها ایشان به کسی که با ایشان مانوس بود گفته بودکه من آن شب آخر که به نماز مدرسه فیضیه آمدم و جمعیت زیاد را دیدم،دیدم دیگر آن قربتی که برای کار لازم است،ممکن است درمن نباشد،درنتیجه نیامدم.این هنری است.