دوشنبه های اخلاقی/ روش های دینی برای کنترل خشم
آدمى از هر درندهاى بدتر مىشود، اگر راه خشم حیوانى را طى کند، عاقبتش چنین است . امروز این حقیقت را باید روشن کنیم که چه قسم خش، راه حیوانى است و چه قسم آن، انسانى است، که اگر آدمى راه و روشش را طبق خشم حیوانى قرار داد، آخرش درندهاى در عالم ملکوت مىشود و اگر راه و روشش را طبق خشم انسانى قرار داد، انسان کامل ، مصدر خیرات و مورد برکات مىشود .
خشم حالتى است در انسان که در برخورد با ناملایمات برایش پیش مىآید؛ خوى از باطن به ظاهر توجه مىکند، تهییج مىشود که با آن مانع و ناملایم گلاویز شود و اگر دسترسى نداشت سعى مىکند در آینده انتقام بگیرد.
وجود خشم در انسان ضرورى است
البته آدمى بدون اینکه خشم داشته باشد نمىتواند زندگى کند، ولى به شرطى که آن را در راه صحیح به کار بیندازد. وجود خشم در انسان لازم است تا در راه انسانیت آن را به کار ببرد، آدمى بدون شهوت و غضب نمىتواند زندگى کند، باید شهوت در او باشد تا به دنبال خوراک و ازدواج برود. اگر خشم نداشته باشد، با وجود موانع چگونه به حیات خویش ادامه مىدهد؟
اما اگر این خشم را در راه حیوانى و هوا و هوس به کار برد، آنگاه موجب سقوطش از عالم انسانیت مىگردد. حال ببینیم خشم انسانى چیست و حیوانى کدام است ؟
خشم حیوانى از لحاظ کم و کیف
خشم حیوانى آنجاست که عقل و شرع آن را مجاز نمىداند، هر جا که به حکم عقل و شرع، خشم در آنجا بىمورد باشد؛ از لحاظ کیفیت و چگونگى انتقام نیز هر جا بر خلاف میزان عقل و شرع باشد آن نیز خشم حیوانى و ناپسند است. باید خشم را در راه صحیح به کار برد و آن در این است که هر جا مانع پیشرفت و کمال بود، خشم کند و هر کسى که خواست به تو ستم کند، باید خشم کنى یعنى جلو ستم او را بگیرى، نه جایى که اصلا خشمش بىمورد باشد.
ناچار با ذکر مثال ، مطلب را روشن مىکنیم .
اگر از طرف شخصى بدون قصد و عمد، صدمهاى به شما رسید و شما به زحمت افتادید، اگر بر او خشم کنید و به او دشنام دهید و گلاویز شوید، بخواهید انتقام بگیرید، این خشم حیوانى و بىمورد است ، او که عمدا این کار را نکرده و در این کار قصدى نداشته است. عمد و سهو را حیوان درک نمىکند، همین قدر که بر خلاف میلش واقع گردد در صدد انتقام بر مىآید، اما انسان که درک مىکند آیا طرف، قصد صدمه زدن به من را داشته یا نه؟
رفتار حضرت سجاد علیه السلام، در برابر غلامى که فرزند آن بزرگوار را کشت
در جلد ۱۱ بحارالانوار مروى است که حضرت سجاد علیه السلام در منزل میهمان داشتند و خادم حضرت سیخ داغ کباب را آورد و ناگهان اتفاقى رخ داد و سیخ داغ کباب بر سر بچه کوچک حضرت افتاد و خلاصه باعث مرگ او شد، فورا غلام هوشیار، آیه شریفه را خواند (… والکاظمین الغیظ)؛ ((کسانى که خشم خود را فرو مىبرند)) امام علیه السلام فرمود: «خشم خود را فرو بردم »، غلام بقیه آیه را خواند: (وَالعافین عَنِ النّاس – و کسانى که از مردمان درمىگذرند) فرمود: «از تو در گذشتم و عفو کردم ». سپس دنباله آیه را خواند: (…وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ / آلعمران، ۱۳۴)؛ (و خداوند نیکوکاران را دوست مى دارد). فرمود: «تو را آزاد کردم».
بر خلاف میل نفس عمل کن، اینجا جاى عفو است نه خشم؛ چون عمدا نکرده و قصد سوئى نداشته است .
گاهى بچه در خانه ظرفى را ندانسته مىشکند، پدر یا مادر از دست او خشمگین مىشوند و گاهى مفصل بچه را مىزنند، این کار غلط است، کار بچه، بازى است او که نمىخواست ظرف را بشکند.
اینها نمونههایى براى مطلب بود، هر کجا که طرف غرضى نداشت، خشم کردن در برابرش بىمورد است. بسیارى از موارد خشم کردن مردم، بىمورد است. برخى از مردم هستند که با شنیدن شایعهاى درباره کسى خشم مىکنند و حالت بغض و کینهاى نسبت به طرف پیدا مىکنند در حالى که بسیارى از این شایعهها بدون اساس بوده و هست .
خلاف توقع موجب خشم بیجا مىشود
منشاء بسیارى دیگر از خشمهاى ناپسند، خلاف توقعهایى است که با آن مواجه مىشویم. براى مثال عرض مىکنم : فلان شخص توقع دارد که از رفیقش هزار تومان وام بگیرد، وقتى از او مطالبه مىکند، پاسخ رد مىشنود عصبانى شده و خشمگین مىگردد، بغض او را در دل مىگیرد؛ اینجاست که انسان خطرناک مىشود.
در روایتى که از حضرت صادق علیه السلام نقل شده، حضرت به شیعیانش سفارش مىفرماید که تا مىتوانند از کسى حاجتى نطلبند، علتش هم معلوم است. وقتى از طرف چیزى خواست و به او نداد، ناراحت مىشود و حالت انفعال نفسى آن خشم، و بعد خداى نکرده بغض و کینه است. در حالى که وظیفه این است که اگر طرف به شما چیزى نداد، حمل بر صحت کنید، ممکن است نداشته باشد، شاید خودش نیاز داشته، اصلا مگر من طلبکارش بودم؛ حق واجب بر او داشتهام؟! خلاصه توقع خودش را کم نماید. شاید به من اطمینان نداشته که مالش را به من بسپارد.
ورع ، ایمان را قوى و طمع را ضعیف مىکند
از امام سجاد علیه السلام مىپرسند: چه چیز ایمان را قوى و چه چیز ایمان را ضعیف مىکند؟ حضرت مى فرماید: ((ورع ، ایمان را قوى و طمع، ایمان را ضعیف مى سازد.
آدمى پیش خودش انتظار دارد که فلان شخص باید کار مرا اصلاح کند، باید به من قرض دهد، رفع نیاز مرا بنماید و نظایرش .
از همان اول انسان موحد ،باید مشکل گشا و کارساز را خدا بداند و بس. و اسباب را تا مقدارى که خداوند ارادهاش تعلق بگیرد مؤ ثر بداند. اگر خدا نخواهد، از هیچ سببى کارى برنمىآید. "موحد”، کسى است که تمام خیرات را از خدا بداند «بِیَدهِ الخَیر – خیر به دست اوست». مخلوق را مجارى خیر خدا بداند، اگر کسى نزد مخلوقى برود و همه نظرش به او باشد که کارش را اصلاح کند، خود این حال ، شرک است. من اگر مسلمان و موحدم باید حالم این طور باشد: «خدایا! من به امید تو نزد این شخص مىروم ، اگر براى من مقدر فرموده باشى، به دست او این کار حل شود».
توقع را کم کنید تا خشمناک نشوید
نشانهاش که راستى حالش چنین مىباشد و موحد است، این است که اگر کارش انجام نشد، گله ندارد، ناراحت نیست ، مىگوید: خدا نخواست، صلاحم نبود و اگر کارش انجام شد، شکر خدا مىکند و مىگوید: پروردگارا! لطف فرمودى، کارم را به دست فلان شخص حل نمودى. البته منافاتى ندارد که از او هم سپاسگذارى کند؛ زیرا کسى که از مخلوق سپاسگذارى ننماید، از خالق نیز سپاسگذارى ننموده است.
همانطور که عرض شد، اینان مجارى لطف و خیر خداوند هستند، لذا به عنوان سببى که خدا براى اصلاح کارها فراهم فرموده، تشکر از آنان نیز لازم است، نه به عنوان مستقل که خودش را کار کن به حساب بیاورد و مشرک شود.
آدم وقتى از خلق، توقع داشت و برآورده نشد، خشم مىکند، بغض و کینه پیدا مىکند. از همان اول باید متوجه باشد که کار به دست او نبوده و نیست. اگر خدا مى خواست یعنى صلاحش بود، به دست این و آن حل مىشد، لذا با التفات به این معنا، هرگز خشم بیجا به افراد پیدا نمىکند چون توقعش را از آنها برداشته است .
خشم در برابر ستمگر و گناه آشکار
در برابر ستمگر، باید خشم کرد؛ مثلا همین صدام ملعون که به حریم مسلمین تجاوز کرده است، اگر جنایتى جز قتل مرحوم آیت الله صدر و خواهرش نداشت، کافى بود که همه مسلمین بر او خشمناک باشند تا چه رسد به اینکه دستش به خون هزاران مسلمان ایرانى و عراقى آلوده است.
همچنین متجاهرین به فسق، کسانى که آشکارا گناه مىکنند؛ مخالفت امر خدا مىنمایند.
خشم در برابر ظلم و گناه باید مقدارش نیز مناسب آن ظلم و گناه باشد. بعضى از گناهان از برخى دیگر شدیدتر و خشم در برابر آن نیز باید بیشتر باشد و انتقام از آن نیز به همین نسبت متفاوت است؛ مثلا پیدا بودن موى زن و کسى که جام شراب را آشکارا سر مىکشد، با کسى که مظلومى را مىکشد، یکنواخت نیست و به ترتیب، یکى از دیگرى شدیدتر است .
در مقام انتقام هم مثلا کسى به شما سیلى زد، نمىتوانى بیش از آن حد به او بزنى . یا مثلا یک فحش شنیدى، دو تا فحش هم به او بدهى . اگر او قذف کرد، نسبت ناشایست ناموسى به شما داد، شما حق ندارید برگردید او یا بستگانش را قذف کنید.
البته در هر حال عفو بهتر است و «در عفو لذتى است که در انتقام نیست»… .
آخرت براى کسانى است که برترى نخواهند
… "ابن فهد حلى” لطیفهاى فرموده : دو نفرى که در حال خشم هستند، اگر مىخواهى بدانى مؤمن به خدا هستند یا نه، به یکى از آنان بگو بیا براى خدا درگذر، اعتنائى نمىکند، اما سکه یا اسکناسى در کنار دستش بگذار و بگو این را بگیر و آرام باش، مى بینى آرام مىگیرد!!
آرى، اکثر مردم مصداق آیه شریفهاند که : (اخلد الى الارض)؛ – به زمین و زندگى مادى چسبیدهاند و به آخرت مایل نیستند.
به فرموده شیخ بهائى: اهل علم باید این آیه را از یاد نبرند: « تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ – این سراى آخرت را براى کسانى قرار دادیم که برترى را در زمین نخواهند و عاقبت نیک براى پرهیزگاران است / القصص، ۸۳)
دنیا نزد او مهم نباشد، کسى که ریاست دنیا نزد او مهم است، کجا به این مقامات مىرسد، بلکه نکته مهم در آیه شریفه ، جمله ” لَا یُرِیدُونَ ” مى باشد، نفرموده "لا یعلون – کسانى که در زمین برترى نجویند”؛ بلکه فعل قلبى اراده را به کار برده و فرموده است : « لَا یُرِیدُونَ»؛ اصلا برترى را نخواهند.
در سَرش علوّ در زمین را نخواهد، برترى و شهرت را نخواهد؛ زیرا کسى که برترى و مقام را خواستار شد، معلوم مىشود جاهل است و هنوز حقیقت دنیا را درنیافته و به حقانیت و پایدارى آخرت پىنبرده. بدیهى است کسى که جاهل باشد، از مقامات اخروى نیز بىبهره است ؛ زیرا: « هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ – آیا یکسانند کسانى که مىدانند و کسانى که نمىدانند، همانا تنها صاحبان خرد متذکر میشوند / الزّمر، ۹» – آرى اهل علم « أُولُو الْأَلْبَابِ » هستند، صاحبان خرد مىباشند، آنانند که در هر حال به یاد خدایند. تا کسى اهل خرد نشود، دنیا نزد او از آخرت مهمتر باشد، چه انتظارى از او دارید؟!
هر کس هستى او به اندازه ادراکش مىباشد؛ حد وجودى هر شخصى دانش کسى که از حد حیوانیت تجاوز نکرده است، چگونه به جوار رب العالمین مىرسد؟!
علاقه به آخرت ، هنگام خشم و شهوت معلوم مىشود
اینکه مىفرمایند خشمتان را منتظم کنید، به خشم حیوانى نیفتید، چون بىبند و بارى، آدمى را آخرش حیوانى (در عالم ملکوت) مىسازد.
هر کس آخرت نزد او مهم است، در خشم و شهوتش آشکار مىشود، چنانکه کسى که بى اعتنا به آخرت است، بى بند و باریش نیز در هنگام خشم و شهوت ظاهر مىشود و تمام فکرش تحصیل آبروى دنیا و مقام است، اما نسبت به امر آخرت چون نزدش مهم نیست، اعتنایى ندارد. وقت حرص و آز و شهوت مرد کو؟ …
شهید آیت الله دستغیب، اخلاق اسلامی