چرا وسایل مادی توان مقابله با مرگ را ندارند؟

کد خبر: 66897
وقتی روشن شد ماده مانع حضور مجردات نمی‌تواند باشد، دیگر انتظار نداریم كه در هنگام مرگ وسایل مادی توان مقابله با فرشته مرگ را داشته باشند.
وارث: "وقتی روشن شد ماده مانع حضور مجردات نمی‌تواند باشد، دیگر انتظار نداریم كه در هنگام مرگ وسایل مادی توان مقابله با فرشته مرگ را داشته باشند و نیز با روشن شدن این مطلب، حضور ملائكه و خداوند در كل هستی برایمان معنی پیدا می‌كند كه ما چه در درون اطاق باشیم و چه در كف دشت؛ حضور خداوند، حضوری خاص است و نمی‌توان گفت در فلان مكان، یا جای موجود مادی است و یا جای موجود مجرد، بلكه باید گفت: در عینی كه یك مكان مادی است، موجود مجرد می‌تواند در آن مكان نیز حضور كامل و تمام داشته باشد. چون ماده مانع حضور مجرد نیست. پس نباید بگوییم خداوند در ماوراء عالم ماده هست و تصور كنیم بالای عالم ماده، جایی است كه آن‌جا، جای مجردات و جای خدا است، بلكه در همه جا خداوند و ملائكه حضور دارند، بدون آن‌كه عالم ماده مانع حضور آنها باشد، همچنان‌كه نفس ما در همه جای تن ما حاضر است، بدون آن‌كه تن ما، مانع حضور نفس ما باشد."
اصغر طاهرزاده، پژوهشگر قرآنی در کتاب "ده نکته از معرفت نفس" به ده نکته مهم درباره شناخت زوایای روح و نفس انسان می پردازد، او این معرفت را بر اساس آموزه های قرآنی و دینی به ما ارائه می کند.

نكتة هشتم ـ چگونگی حضورِ مجردات در عالم

ماده مزاحم و مانع حضور مجرد در عالم ماده نیست ، مثل حضور نفس در بدن كه حضـور مـادی اعضاء، مزاحم حضور و حاكمیت آن در بدن نیست، بلكه ماده مزاحم حضور ماده در ماده است. مثل جای گرفتن یك دست در بین سلول‌های دست دیگر، كه محال است.
از مسائلی كه معرفت به نفس برای ما روشن می‌كند این است كه حكم حضور موجود مجرد در عالَم، با حكم حضور پدیده‌های مادی، در عالم فرق دارد. به طوری‌كه حضور مجردات همه جا هست بدون این‌كه آن‌جایی كه ماده هست جا برای حضور مجرد تنگ باشد. مثل حضور نفس در بدن كه اعضای مادی بدن مانع حضور نفس مجرد در جای جای بدن نیستند. چرا كه اصلاً مجرد از سنخ دیگر است و ماده است كه مزاحم حضور ماده می‌شود.
وقتی روشن شد كه ماده مانع حضور مجردات نمی‌تواند باشد، دیگر انتظار نداریم كه در هنگام مرگ وسایل مادی توان مقابله با فرشته مرگ را داشته باشند و نیز با روشن شدن این مطلب، حضور ملائكه و خداوند در كل هستی برایمان معنی پیدا می‌كند كه ما چه در درون اطاق باشیم و چه در كف دشت؛ حضور خداوند، حضوری خاص است و نمی‌توان گفت در فلان مكان، یا جای موجود مادی است و یا جای موجود مجرد، بلكه باید گفت: در عینی كه یك مكان مادی است، موجود مجرد می‌تواند در آن مكان نیز حضور كامل و تمام داشته باشد. چون ماده مانع حضور مجرد نیست. پس نباید بگوییم خداوند در ماوراء عالم ماده هست و تصور كنیم بالای عالم ماده، جایی است كه آن‌جا، جای مجردات و جای خدا است، بلكه در همه جا خداوند و ملائكه حضور دارند، بدون آن‌كه عالم ماده مانع حضور آنها باشد، همچنان‌كه نفس ما در همه جای تن ما حاضر است، بدون آن‌كه تن ما، مانع حضور نفس ما باشد.
از این نكته نیز نباید غفلت شود كه هرقدر تجرد موجود شدیدتر باشد، حضورش شدیدتر است، و لذا همان‌طور كه ماده مانع حضور مجردات – اعم از ملائكه و خداوند – در عالَم ماده نیست، وجود ملائكه در عالم، مانع حضور خداوند در همان عالم نیست، چرا كه تجرد خداوند مطلق است. پس این‌طور نیست كه در عالم ملائكه كه محل ظهور ملائكه است، خداوند حاضر نباشد، چرا كه تجرد خداوند مطلق است، پس حضور حضرت حق هم در تمام مراتب هستی مطلق است.

نكتة نهم ـ وحدتِ نفس، نمودی از وحدتِ حق

نفس چون مجرد است، جامع كمالات است و نه مجموع كمالات. یعنی «دیدن»، « شنیدن»، « دانستن» موجب كثرت ذاتی او نمی‌شود و لذا وحدت ذاتی دارد و به همین جهت هم شناخت نفس، موجب شناخت رب می‌شود . زیرا موجود مجرد در واقع هم سنخ با حق و جلوه نسبتاً كاملی از اوست.
ما در عالم ماده با مجموعه‌ها روبه‌رو هستیم، مثلاً با مجموعه صندلی‌ها، و یا با هر صندلی كه از مجموعه اجزاء تشكیل شده روبه‌روییم. ولی در عالم مجردات با جامع كمالات روبه‌رو هستیم، مثل نفس كه هم شنونده است و هم گوینده و هم تعقل‌كننده، و با این همه یكی بیش نیست. یعنی كثرتِ كمالاتش آن را از وحدت خارج نمی‌كند و معنی جامع‌بودن همین است. و این‌كه گفته می‌شود صفات خداوند مثل علیم و حیّ و سمیع‌بودن با ذاتش متحد است به همین معنی است كه صفاتش او را از وحدت خارج نمی‌كند، چرا كه او جامع كمالات و صفات است. مثل نور بی‌رنگ كه وقتی از منشور عبور می‌كند؛ به هفت نور تقسیم می‌شود و این نشان می‌دهد كه این هفت نور، در نور بی‌رنگ بود، ولی به صورت جامع. وقتی از منشور عبور كرد از هم جدا شد و به صورت مجموع در آمد، یعنی وقتی این نورها به صورت جامع بود، وحدت نور بی‌رنگ را به هم نزده‌بود. صفات نفس هم، به‌همین صورت است كه وحدت نفس را به هم نمی‌زند و صفات خداوند نیز به صورت جامع است و وحدت حق را به هم نمی‌زند.

وحدت ذاتی نفس

این‌كه نفس وحدت ذاتی دارد و در واقع كثرت كمالاتش آن را از وحدت خارج نمی‌كند موجب می‌شود كه هر چیزی را كه غیر خودش است به خوبی تحمل نكند چون ذات و حقیقتش در مقام وحدت و یگانگی است، حتی اگر ناخن شما از بدنتان تا حدی جدا شود و امید پیوستن آن به بدن از بین برود دیگر نفس نمی‌تواند وجود آن ناخن را تحمل كند و می‌خواهد آن را جدا كند، چون دوگانگی را حتی در بدنش نمی‌خواهد. در مورد پیوند اعضاء بدن انسانی به انسان دیگر همین مشكل هست كه باید نفس عضو پیوندی را مثلاً كلیه را بپذیرد و آن‌را جزء خود بداند وگرنه آن را تدبیر نمی‌كند و به‌كار نمی‌گیرد و به همین جهت هم سعی می‌شود حتی‌الامكان شباهت‌هایی بین هردو بدن باشد و بعدهم مدتی با مصرف دارو، نفس را از توجه طبیعی به بدن منصرف می‌كنند تا آهسته‌آهسته به آن عضو جدید عادت كند. با این حال ممكن است بعد از یك‌سال یك مرتبه آن را پس بزند. همه این عكس‌العمل‌ها ریشه در وحدت ذاتی نفس دارد كه حتی غیر بدن خود را نمی‌خواهد، چون در موقع استفاده از بدن، بدنی را می‌خواهد كه خودش ساخته و می‌تواند با آن تا حد ممكن اتحاد برقرار كند.