روحانيت بايد براي اين فرياد بزند!
هر روز خبرهايي از انواع بزه ها و جرم هاي پراكنده و خُرد اجتماعي نظير حمله به مردم و رهگذران با سلاح سرد، سرقت هاي پراكنده، كيف قاپي، ناهنجاري هاي اخلاقي، آزارهاي جنسي و مسايلي از اين دست منتشر مي شود يا مردم خود شاهد چنين حوادثي هستند و از نزديك فضاي ناامني و آشوب را لمس مي كنند.
آسيب هاي اجتماعي مثل خوره بي سر و صدا و به تدريج جسم و جان آرامش عمومي و اعتماد مردمي را مي خورند و به مرور ضربه اي كاري به استقرار رواني و روحي مردم مي زنند.
احساس نا امني آسيب هايي دارد كه در نگاه اول شايد به چشم نيايد ولي اندك اندك لايه هاي زيرين دلبستگي هاي مردم به خاك و باور و حس تعلق به وطن را سست مي كند و زمينه را براي ريزش ها و لغزش ها فراهم مي سازد.
عدم رضايت از زندگي خطرناك ترين حاصل اين آسيب هاست و وقتي كسي از زيستن در يك محيط احساس رضايت نكرد و از بودن در يك جمع و با يك گروه دلخوش نبود به راحتي مي تواند دچار آفت هاي بزرگي شود كه شايد روز اول حتى تصورش را نكند.
انسان تنها در صورتي براي اصلاح و بهبود جامعه و فضاي پيرامون خود انگيزه دارد و براي مقابله با تهديدها و خطرها مي كوشد كه نسبت به آن محيط دلبستگي و تعلق خاطر داشته باشد.(چه منزل مسكوني و چه محيط كار و چه در سطح بزرگتر يك كشور)
در نخستين سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي كه چنين احساس تعلق عاطفي و دلبستگي به ايران و آينده آن در ميان مردم وجود داشت، همگان نسبت به مسايل عمومي احساس تعهد و مسؤوليت داشتند و جلوه هاي افتخار آميز و درخشاني از همكاري براي كاهش مصرف سوخت و گزارش رفتار مشكوك گروهكها تا همراهي پرشور در جهاد سازندگي، بسيج و حضور حماسي در ميدان هاي جنگ تحميلي را به نمايش گذاشتند.
هرقدر اين احساس تعلق و دلبستگي كاهش يابد به همين ميزان بايد نگران آسيب ديدن آن همراهي ها و همدلي ها بود.
انسان وقتي از خانه خود در مقابل دشمن دفاع مي كند و براي سامان يافتن و زيبابودن و بهتر شدن وضع خانه اش مي كوشد كه به اهالي آن خانه دل ببندد و آن خانه را دوست داشته باشد و آينده اش را روشن ببيند و در آن خانه احساس امنيت و آرامش كند و به زندگي در آن خانه ببالد و از بودن در آن خانه احساس رضايت داشته باشد.
شما وقتي براي خانه تكاني در آستانه عيد آستين بالا مي زنيد و با شور و شوق به كار مي پردازيد كه خانه تان را دوست داريد و عوامل گوناگون باعث تقويت احساس تعلق و دلبستگي و رضايت و آرامش شما باشد، وگرنه اصلا دست به سياه و سفيد نمي زنيد و مثلا وقتي كه قرار است يكي دوماه ديگر خانه را ترك كنيد به طور طبيعي اين مدت را با ناراحتي و آزردگي تحمل مي كنيد و با لحظه شماري براي ترك آن مي گذرانيد.
اگر كسي تعلق خود را از دست داد و ريشه هاي دلبستگي و باور و رضايتمندي و افتخار او نسبت به اين خاستگاه و موطن از هم گسست، لاجرم آن بي ميلي و عدم محبت از دل به زبان مي رسد و تعابيري چون: " به من چه"؟ ، "به درك"! ، "ولش كن بابا"! و امثال اينها در گفتارش شنيده مي شود و اين احساس در رفتار او قابل مشاهده خواهد بود.
اين مرحله دقيقا همان نقطه اي است كه خطرش از هر مشكل و تهديد سياسي و اقتصادي و نظامي بيشتر و نگران كننده تر است.
روحانيت بايد بيش از هر چيز و پيش از هر موضوعي نسبت به اين تهديد احساس نگراني كند و براي آن فرياد بزند.
اگر احساس رضايتمندي از زندگي در ايران اسلامي ضعيف شود يا از بين برود ديگر هيچ تلاش و كوشش ارزشمندي براي ارتقاي فرهنگي و ديني و اجتماعي و فكري اثري نخواهد داشت.
موضوعات مختلفي از حجاب و موسيقي تا نماز و اخلاق تنها در صورتي قابل توجه و اهتمام است كه اين زمينه ابتدايي وجود داشته باشد وگرنه براي كسي كه دل از خانه بريده و هواي رفتن دارد هرچه هم از ماهي قرمز و تخم مرغ رنگي براي سفره هفت سين بگوييد يا او را براي شستن فرشها و تعويض پرده ها تشويق كنيد اثري نخواهد داشت، زيرا او ديگر دلش در هوايي ديگر است و اينجا را يك "خراب شده"! مي بيند كه بايد در اولين فرصت از آن گريخت، نه "خانه" پدري كه بخواهد عكس هاي رنگارنگ محبت مادر و برادران و خواهرانش را بر ديوارهايش قاب بگيرد.