دعا و درخواست از خدا بلا را برمیگرداند
آیت الله قرهی گفت: درخواست از خداوند و طلب از او، بلا را برمیگرداند، حتّی اگر مقدّر شده و حکم بدان باشد و فقط امضاء آن باقی مانده باشد.
وارث: متن زیر جلسه چهارم شرح و تفسیر دعای ماه رجب المرجّب «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَی غَیْرِکَ» آیت الله روح الله قرهی است که در ادامه می خوانید؛
گوشمالی خدا به انسان غافل
«خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَی غَیْرِکَ»، راجع به این موضوع صحبت میکردیم که اگر کسی غیر خدا را مدّنظر بگیرد، طبعاً خسارت دیده و باخته است.
پروردگار عالم به لسان دعا، دائم میخواهد به انسانها تذکّر بدهد که ای انسان، هر چه که هست، منم. به تعبیر عامیانه، سوراخ دعا را گم نکن و اشتباه نرو، آنچه وجود دارد، خداست. کما این که بیان شده: «هو الاوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن».
لذا پروردگار عالم، گاه و بیگاه، به این انسانی که معالأسف یکی از خصایصش، غفلت است، تذکار میدهد که همه چیز من هستم. از جمله، از طریق همین دعاها. این ادعیّه، تذکاری است که به انسان بگوید: تصوّر نکن تو خودت هستی، یا اگر به دامن این و آن پناه بردی، به جایی میرسی، آنچه که هست، خداست.
این غفلت انسان که تصوّر میکند یا خود زرنگ است و یا اگر به کسی چسبید، به جایی میرسد. لذا خدا چنین کسی را گوشمالی میدهد، ولو به این که او را دوست داشته باشد.
البته این را هم به شما بگویم که اگر خداوند کسی را دوست داشته باشد، او را گوشمالی میدهد. امّا اگر کسی واقعاً به خودش واگذار شده بود، به تعبیر قرآن حالش، حال «أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً»[۱] بود، دیگر خداوند او را رها میکند. لذا به کسی که فکرش این باشد که همه چیز از زرنگی خودم بوده، میگوید: تو تصوّر کن که از زرنگی خودت بوده و در همان حال بمان. یا شاید کسی فکر کند اگر من به فلان حزب و گروه بچسبم، بالا میروم و از این تفکّرات دنیوی داشته باشد که پروردگار عالم هم به او میگوید: تو در همین تخیّل خودت باش.
امّا یک موقع انسان به کسی میچسبد که در معنویّت، بالا برود. این مورد خوب است و اتّفاقاً روایت داریم که انسان باید به اولیاء خدا و در رأس آنها، حضرات معصومین تمسّک بجوید تا در معنویت، بالا برود. اصلاً آنها را خداوند قرار داده و فرموده: اینها هادی و هدایتگر هستند.
لذا کسی که تصوّر کند اگر به زید و عمرو، تکیه کنم، بالا میروم و یا این که با زرنگی خودم بود که توانستم دو تا را چهار تا و چهار تا را هشت تا و ... کنم، نشان از تصوّرات مادّیگرایانه و غفلت بشر دارد. اگر خداوند بندهاش را دوست داشته باشد، او را گوشمالی میدهد و کاری میکند که در همین دنیا بفهمد که انسان نباید به غیر از خدا، به هیچ قدرتی تکیه بدهد. اگر هم او را دوست نداشته باشد - هر چند که خدا تمام بندگانش را دوست دارد؛ امّا هر چه به این بنده میگوید، او فکر میکند فقط خودش هست - خداوند او را رها میکند و میگوید: این فرد، مصرّ بر نظر خودش هست.
چون شما یک فرد را میتوانید، سه بار، چهار بار نصیحت کنید، گاهی هم دو، سه مرتبه او را گوشمالی دهی تا بفهمد، امّا یک زمانی هر کاری میکنی نمیفهمد و یا این که نمیخواهد بفهمد که در این حال، شما دیگر او را رها میکنی. دلیلی ندارد بعد از چهار بار، پنج بار، ده بار باز هم او را نصیحت کنی. گاهی او حتّی اعلان میکند و میگوید: میدانم، به تو ربطی ندارد، عیسی به دین خود، موسی به دین خود، من را در قبر خودم میگذارند و شما را هم در قبر خودتان. معلوم است که چنین کسی را رها میکنی، چون زیاد نمیشود با کسی کلنجار رفت. وقتی او را دوست داشتی و چند بار نصیحتش کردی (چون خیلی از تشرها به خاطر دوست داشتن است)، امّا تأثیری نداشت، دیگر بیخیال او میشوی.
شما فرزندت را دوست داری، دو بار میگویی: نکن، بار سوم که نیمچه دادی بر سر او میزنی، برای این است که او را دوست داری و نمیخواهی به بیراهه بیفتد. لذا این داد زدن، عداوت نیست، بلکه عین دوستی است.
پروردگار عالم میفرماید - إنشاءالله روایت آن را هم بیان خواهم کرد - : گاهی ما بندگان خودمان را گوشمالی میدهیم، چون آنها را دوست داریم. گاهی آنها را در تنگنا قرار میدهیم، چون آنها را دوست داریم. این کارها برای این است که حواسشان باشد و به سمت ما بیایند و از ما بخواهند. امّا گاهی هم اینطور نیست، چون هر کاری میکند تصوّر میکند که خودش است، لذا خدا هم او را رها میکند.
حسادت خدا!!!
در این دعاها، خطاب پروردگار عالم به بندگانش این است که ای بندگان من، بدانید اگر کسی به سمت غیر از من، برود، بیچاره است.
تصوّر ما این است که بعد از این که بلا نازل شد، سراغ دعا برویم؛ در حالی که خصوصیّت دعا این است که دفع بلا میکند. چون خدا میخواهد ما با او صحبت کنیم.
اولیاء خدا میفرمایند: این مطالب نشان میدهد که پروردگار عالم نمیخواهد بندهاش جایی برود، به تعبیر عامیانه مانند کسی که حسود است، میگوید: برای همه چیز درب خانهی من بیا، تو متعلّق به من هستی، من تو را خلق کردم، کجا میخواهی بروی؟! از چه کسی تقاضا میکنی؟!
دعا، مانند فردی بانفوذ برای برگرداندن حکم الهی است!
امام موسیبنجعفر(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «عَلَیْکُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّ الدُّعَاءَ لِلَّهِ وَ الطَّلَبَ إِلَی اللَّهِ یَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ قَدْ قُدِّرَ وَ قُضِیَ وَ لَمْ یَبْقَ إِلَّا إِمْضَاؤُهُ »[۲]. بر شما باد به دعا کردن، چرا؟ پس به تحقیق، آن کسی که به درگاه پروردگار عالم دعا و مسئلت میکند و طلبش را فقط به درگاه خدا میبرد؛ بلا را برمیگرداند، هر چند که تحقیقاً آن بلا مقدّر شده و قضای آن، حتمی شده باشد.
قضا با مقدّرات، متفاوت است. قضا، نزدیک به مقدّر است، ولی هنوز مقدّر نشده است. مقدّر برتر از قضاست؛ یعنی بعد از این که گفتند این مطلب برای فلانی قرار بگیرد، قبول کردند و در دستگاه امضاء بردند. لذا مرحلهی بعدی، مرحلهی امضاء است، همانطور که حضرت در اینجا میفرمایند: « وَ قَدْ قُدِّرَ وَ قُضِیَ وَ لَمْ یَبْقَ إِلَّا إِمْضَاؤُهُ» - خداوند هم با بیان امضاء، مثالهای مادی میزند تا ما متوجّه شویم، همانطور که اولیاء خدا هم از این تعابیر استفاده میکنند تا مطلب برای ما قابل فهم باشد. چون خدا که نعوذبالله ید ندارد که امضاء کند. گرچه از طریق ملائکهی الهی، این مطالب هست -
« وَ قَدْ قُدِّرَ وَ قُضِیَ وَ لَمْ یَبْقَ إِلَّا إِمْضَاؤُهُ»؛ یعنی تمام مراحل آن، طی شده و هیچ کس دیگر نمیتواند کاری کند و فقط امضاء آن مانده است.
مثل این که میگویند: فلان حکم را نزنید و قبل از آن، مشورت کنید.
میگویند: تمام کارهایش انجام شده، مشورت هم شده، دیگر نمیشود کاری کرد، بردند که آقا امضاء کنند.
میگویند: اسم فلانی مناسب نیست، اگر در این جایگاه قرار بگیرد، خراب میکند و درست نیست.
میگویند: این مطالب برای قبل از اینهاست، چند مرحله تحقیقات و ... انجام شده، آقا هم تأیید کرده، آوردند نامه را نوشتند و فقط میخواهند امضاء کند و دیگر نمیشود کاری کرد. فقط اگر کسی خیلی ذینفوذ باشد، میتواند برود بگوید: امضاء نمیکنیم و تمام مطالبی را که همه گفتند، همان یک نفر به هم بزند.
لذا در اینجا میفرمایند: آن شخص بانفوذ در مورد شما، دعایتان هست. مانند وقتی که همه چیز تمام شده، مقدّرات و قضا و قدر الهی مشخّص شده و فقط امضاء آن مانده است، امّا میتوان با دعا، آن را تغییر داد. مانند ماه مبارک رمضان که اوّلین شب در لیالی قدر را شب تبیین بیان میکنند. شب دوم را شب تثبیت بیان میکنند. شب سوم دیگر برای امضاء میبرند. یعنی همان چیزهایی را که تثبیت شده، تمام میکنند. یعنی تمام مطالبی از جمله این که رزق هر کس چقدر باشد، فرزندش هست، نیست و ...، انجام شده و به شب سوم که شب امضاء است، رسیده است. به تعبیری آن را در کارتابل گذاشتند و فقط امضاء آن مانده است.
پس حضرت در این روایت میفرمایند: «عَلَیْکُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّ الدُّعَاءَ لِلَّهِ وَ الطَّلَبَ إِلَی اللَّهِ یَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ قَدْ قُدِّرَ وَ قُضِیَ وَ لَمْ یَبْقَ إِلَّا إِمْضَاؤُهُ»، بر شما باد به دعا کردن، چون درخواست از خداوند و طلب از او، بلا را برمیگرداند، حتّی اگر مقدّر شده و حکم بدان باشد و فقط امضاء آن باقی مانده باشد. در ادامه نیز میفرمایند: « فَإِذَا دُعِیَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُئِلَ صَرَفَ الْبَلَاءَ صَرْفَةً»، موقعی که به حقیقت دعا کند، درخواست عاجزانه از پروردگار عالم داشته باشد و بداند همه چیز تمام شده و فقط خداست؛ یکباره بلا را برمیگرداند.
مثل کسی که چند دکتر رفته و همه او را جواب کردند، دیگر عاجز شده و حالا به سراغ تربت أبیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) میآید، «جعل اللّه لتربة الحسین شفاء من کلّ داء». ما این مطلب را که خداوند در تربت أبیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) شفا قرار داده، میدانیم، شاید از آن، استفاده هم کنیم، امّا شفا نمیگیریم، چرا؟ چون یقین نداریم. امّا موقعی که از همه جا بریدیم، گرفتار شدیم و حالا به سراغ تربت و دعا و ... آمدیم، شفا را هم میبینیم که ما مواردی از این دست را بسیار دیدیم.
آیا میتوان به پیشگوییهای صحیح مرتاضها دل بست؟
پروردگار عالم هم در این فراز میخواهد همین را بفرماید که ای بندهی من، آن که به سراغ غیر رفت، محروم شد. تو میخواهی محروم نشوی، یاد من باش. لذا به لسان ما بیان میشود: «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَی غَیْرِکَ»، یعنی خداوند فرموده که شما اینگونه بگوید. این هم لطف خداست که گاهی پروردگار عالم دعاها را خودش به بندهاش یاد میدهد و میگوید: بندهی من، تو بگو: خدایا، اگر کسی درب خانهی تو نیاید و به سمت دیگری برود، محروم است.
البته همانطور که بیان کردم سراغ دیگران رفتن، فقط در معنویّت ایرادی ندارد که آن را هم خود خداوند قرار داده و فرموده: در معنویّت باید به سراغ هادیان الهی بروید. امّا این که من فکر کنم اگر به فلانی بچسبم، به فلان پست و مقام میرسم، برای من آینده دارد و ...، سبب میشود که بدبخت و گرفتار شوم.
شاید بیست سال پیش بود که یک فردی میگفت: من به همراه چند نفر در هند بودم، شنیدیم که یکی از مرتاضها بسیار قوی و عجیب و غریب است، امّا اجازه نمیداد هر کسی به سراغ او برود و سالی یکبار وقت میداد و ... . امّا ما از طریق یک مرتاض دیگری که محبّت ما در دلش افتاده بود، نزد او رفتیم. او اسم سه نفر را آورد و گفت: اینها در آینده اینطور و آنطور میشوند و به مقام فلان میرسند و ... .
من به او گفتم: فلانی، آن مرتاض به هر حال ریاضت کشیده است و پروردگار عالم هم فرموده: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی»[۳]، هر کس سعی و تلاش کند، به هر حال به یک جایی میرسد. لذا برخی از مطالب مرتاضها، حقّ است، امّا چون از راه دین نیست، بلد نیستند، میزنند خراب میکنند و باطل میشود و زود هم از بین میرود. امّا خداوند این مطلب را قرار داده که به هر حال انسانها با ریاضت، به مطالبی میرسند.
لذا به هر حال، گاهی آنها آینده را میبینند و مطالبی بیان میکنند. منتها:
۱. آیا پروردگار عالم نمیتواند اینها را برگرداند و مقدّرات را عوض کند؟ آن شخص فکری کرد و گفت: بله. گفتم: پس خداوند میتواند همین آقایانی که شما میگویی امکان دارد به این پست و مقام و جایگاه برسند، حین راه، برگرداند. چون خدا، قادر متعال است و میتواند مقدّرات را برگرداند. پس خداوند میتواند عوض کند.
۲. چه کسی این مطالب را به آنها داده که آیندهشان اینگونه میشود؟ غیر از خدا کسی میتواند بدهد؟!
۳. آن کسی که میداند خدا دارد میدهد، اگر بخواهد به این بچسبد که مثلاً به جایی برسد، حماقت کرده؛ چون اصل را رها کرده و به فرع چسبیده است! لذا این که شما اصل را که خدای متعال داده، رها کنی و به فرع بچسبی، حماقت است. پس خدا قادر است همان مادیّات را به ما هم بدهد. لذا پروردگار عالم میفرماید: هر کس به سراغ غیر، برود، محروم میشود.
۴. اتّفاقاً چون انسان تصوّر کرده این فرد کارهای است و خدا را یادش رفت و به او چسبید؛ چون رئیسجمهور، رهبر و ... میشود؛ گاهی خدای متعال کاری میکند که او محروم شود. یعنی برعکس میشود.
بعضیها میدانستند و از طریق آیتالله العظمی بهاءالدّینی فهمیده بودند که حضرت امامالمسلمین، رهبر میشوند؛ امّا اصلاً به آقا نچسبیدند تا به جایگاهی برسند و ... . البته اگر میچسبیدند هم هیچ چیزی نمیشد و تازه بدتر هم بود!
همه، خداست. پروردگار عالم میخواهد بگوید: اشتباه نکنید، «هو الاوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن». به اشتباه نروید. چقدر انسان، بدبخت و بیچاره باشد که تصوّر کند اگر من با فلانی رفیق شوم و فلان جا بروم و بیایم، کارم درست میشود و جلو میافتد! اتّفاقاً گاهی میبینیم شاید چند صباحی هم رفیق شوند و به ظاهر بالا بروند، امّا خدای متعال برای این که به این افراد گوشمالی بدهد، کاری میکند که یکباره این رفقا با هم دشمن شوند و ...؛ چون اینها برای مادیّات رفته بودند و بعد گرفتار شدند.
لذا خدای متعال اگر کسی را که به سمت غیر خدا برود، دوست داشته باشد، او را گوشمالی میدهد و آن کسی که غیر خدا را داشته باشد، محروم میشود.
پروردگارا، دائم ما را به یاد خودت قرار بده و ما را از فیوضات خودت محروم مگردان.
[۱]. طارق/ ۱۷.
[۲]. الکافی، ج۲، ص: ۴۷۰.
[۳]. نجم/ ۳۹.