حجت الاسلام بی آزارتهرانی:اگر اعتماد به خدا بود؛کسی برای کدخدا تره هم خُرد نمی کرد+گزارش تصویری
وارث: جشن میلاد سرداران کربلا با سخنرانی حجت الاسلام بی آزار تهرانی و مداحی حاج حیدر خمسه و حاج یوسف بالو و در هیئت محبان الحیدر(ع) برگزار شد.
در ادامه متن سخنرانی حجت الاسلام احسان بی آزارتهرانی را می خوانید:
اهمیت اعتماد به خدا
اهتمام به سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله به عنوان اینکه همسو و همجوار با ایشان باشیم ما را در طریق مسلمانی جلو می برد. همه ی حضرات معصومین علیه السلام هدفشان این بود که ترجمانی از سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله بشوند؛ این می شود معنای الگوپذیر از نبی خدا و اسوه بودن حضرت: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ1؛ اما حالا چه کسانی عملا می توانند این الگوپذیری را داشته باشند؟ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ2؛ کسانی که اعتماد به خدای متعال و اعتقاد به روز جزا دارند.
این دو اصل پایین مسلمانی است. ممکن است کسی یک عمر عبادت کند اما اعتماد به خداوند در صحنه ی زندگی اش مشهود نباشد، اعتماد خدا متفاوت است از اینکه فقط خدا را پرستش کنیم.
خاموش شدن آتش جهنم در شب ولادت امام حسین(ع)
امام حسین علیه السلام دردانه خلقت خداست و برای تضمین چنین مسلمانی همه ی هستی اش را می دهد و می فرماید: لامعبود سواک؛ خدا خلقتش را با امام حسین علیه السلام آغاز کرد. امام جواد علیه السلام می فرماید: لوح و قلم که آفریده شد و اولین چیزی که بر صحنه ی لوح ثابت شد این جمله بود: وترالحسین علیه السلام؛ وترالموتور که در زیارت عاشورا می خوانیم به این معنا نیست که حضرت تک و تنها در روز عاشورا به شهادت رسید بلکه یعنی آقا یکی یکدانه خلقت خداست.
یکی یکدانه بودن امام حسین علیه السلام در خیلی جاها معلوم است، هیج خاکی قابل خوردن نیست اما در تربت امام حسین علیه السلام شفاست. در شب تولد امام حسین علیه السلام اتفاقی در عالم افتاد که نه قبل از آن اتفاق افتاده بود و نه بعد از آن اتفاق خواهد افتاد الی یوم القیامة، مختص آقاست. روایت دارد به محض اینکه آقا سیدالشهدا علیه السلام در این عالم متولد شد خدا به برکت ولادت ایشان جهنم را خاموش کرد. برای هیچ کسی دیگر و در هیچ زمانی این اتفاق نیفتاد و از اختصاصات امام حسین علیه السلام است.
ببینید حافظ چقدر قشنگ می گوید:
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
لزوم ترک همه تعلقات هنگام سجده
قدح قدح معارف اهل بیت علیهم السلام نصیب کسی می شود که هنگام سجده پیاله را برگرداند. همانطور که مثلا وقتی یک پیاله شیربرنج را برمی گردانیم محتویات آن بیرون می ریزد. آنچه ما از سجده امام سجاد علیه السلام باید درس بگیریم این است که وقتی سر به سجده می گذاریم آنچه سودا در سر هست از هویتها و تعینات را بتوانید برگردانید. اگر این پیاله را برگرداندید و فقط او را دیدی ودر پیاله ی وجودت فقط او جلوه گری کرد جمال خدا را دیدی سجده حقیقی کرده ای.
اعتماد به پروردگار! ما چقدر خدا را در زندگی هایمان باور داریم؟ داعیه داران حاکمیت ما چقدر خدا را باور دارند؟ اگر اعتماد به خدا بود کسی برای کدخدا تره هم خُرد نمی کرد! آنهایی که هراس از کدخدا دارند و می هراسند برای این است که هنوز اعتماد به پروردگار عالم پیدا نکرده اند. ما باید بدانیم خدا همه کاره ی عالم است. اعتماد به پروردگار عالم یک چیز دیگر است! به فقر خودمان پی ببریم وای از آن لحظه ای که انسان چند کار خیر انجام بدهد و فکر کند خودش انجام داده است.
امیرالمومنین علیه السلام روایتی دارند که حکم نهج البلاغه است می فرماید: گناهی که باعث ورشکستگی و سرشکستگی تو درب خانه ی خدا شود بهتر است خیلی بهتر است از طاعت، عبادت، کارخیری که موجب خودبینی و خودپرستی تو شود. گناه جنسش بهتر از طاعت توام با خودپرستی است. اعتماد به خدا یعنی من خودم کنار بروم.
70 سال عبادت چطور بر باد می رود؟!
شخصی 70 سال بسیار عبادت می کرد، ملائکه می گفتند: آیا بهتر ازاین وجود دارد؟ چه حال خوبی برای عبادت دارد. خداوند فرمود: او عبادت را برای معاشش انجام می دهد، عقل معادش کار نمی کند عقل معاشش کار می کند، 70 سال است زندگی اش را روی ریل گذاشته ایم و روزی اش می آید و عبادتش را می کند. به امر الهی روز اول نانش نیامد، واجبات را خواند و نافله را رها کرد، روز دوم هم روزی اش نرسید، واجبش را مختصر کرد و به خدا گله کرد و طعنه هم زد، روز سوم سجاده را روی هم انداخت و گفت: یک عمر نماز خواندیم کجا را گرفتیم، به شهر رفت تا به اولین درب خانه ی شهر رسید و در زد. شخصی درب را باز کرد که گبر و بت پرست بود. هیچ کجای دین ترویج فقر نشده، معیشت مردم در حد ضروریات باید جلو برود اما یک وقت تقدیر خدا طوری بود که گره در کارت افتاد در اینجا باید صبر کنی.
امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: الْغِنَى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ وَ الْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَةٌ3؛ سرمایه مالی داشته باشی و جیبت پر باشد و آن طرف دنیا باشی انگار در وطن خودت هستی. اما اگر پول نداشته باشی و در خانه و در وطنت هم باشی نزد زن و بچه ات غریب هستی. ترویج فقر نمی کنیم همه باید در حد ضروریات داشته باشند اما اگر کارت گیر افتاد حواست باشد این طرف و آن طرف نزنی.
آن شخص دید صاحبخانه گبر است اما چون گرسنه بود از او درخواست نان کرد. بت پرست نان را آورد اما سگ بدهیبت خانه حمله کرد و نان را گرفت. بت پرست نان دوم را آورد و باز هم سگ گرفت. عابد عصبانی شد و به سگ گفت: ای بی حیا خجالت نمیکشی می خواهم یک لقمه نان بخورم. اما به اذن خدا سگ به سخن درآمد و گفت: من بی حیا هستم یا تو؟ این صاحب گبر مرا می بینی به من می رسد و غذا می دهد اما ممکن است یک هفته ای هم نباشد و به من غذا ندهد اما من خانه ی او را رها نمی کنم اما تو تا سه روز روزی ات نرسید درب خانه رزاق عالم را رها کردی و درب خانه ی دشمن خدا آمدی.
ربا اعلام جنگ با خداست
می گویند: حاج آقا گیر کرده بودیم و مجبور بودیم نزول بگیریم. خب شما رفتی درب خانه دشمن خدا را زدی، ربا به تعبیر قرآن اعلام جنگ با خداست و جنگ با رسول خدا صلی الله علیه و آله است. اعتماد به خدا نداری و معنای رزاقیت را نفهمیدی و ممکن است 60 سال عبادتش را کرده باشی اما در این بزنگاه ها معلوم می شود به خدا اعتماد داری یا نه، امور را به خدا تفویض کن و به خدا بسپار.
خنده، گریه و ترس عزرائیل
این که می گویم روایت نیست و شبیه این را حاج علی اکبر نهاوندی4 در "خزینه الجواهر فی زینه المنابر" دارد. یک کسی اهلیت پیدا کرده بود و به محضر عزرائیل رسید و به او گفت: تو ملک هستی و وظیفه ات تعیین شده است و جبرا مطیع خدا هستی، سرعت العملت هم بالاست جایی شد که درنگ و تامل کنی.
عزرائیل پاسخ داد: بله سه جا تغییر حال دادم: یک جا از خنده، یک جا از گریه و یک جا از ترس؛ خنده ام زمانی بود که می خواستم بنده ای را قبض روح کنم و او در کفاشی بود و فریاد می زد: تو مگر کفاش شخصی دوز من نیستی؟ گفتم دو شماره بزرگتر بدوز تا بتوانم تا دو سال بعد بپوشم، این که دوخته ای زود پاره می شود. خنده ام گرفت و گفتم امان از غفلت بچه های آدم، تو تا چند دقیقه ای دیگر زنده نیستی آن وقت برای دو سال بعدت اینطور فریاد می زنی! از غفلت بچه های آدم خنده ام گرفت.
گریه ام زمانی بود که خدا به من دستور داد جان زنی را بگیرم که باردار بود و من او را در بیابان بی آب و غذا یافتم، پس منتظر شدم تا نوزادش را بدنیا آورد و جانش را گرفتم. دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه سوخت در آن بیابان و گریه کردم.
ترسم زمانی بود که خدا امر کرد جان فقیهی را بگیرم که نوری از اتاقش می آمد، هرچه نزدیک شدم نور بیشتر شد و زمانیکه جانش را گرفتم از درخشش چهره اش ترسیدم و وحشت کردم.
خداوند به من فرمود: «می دانی آن عالم نورانی که بود؟ او همان نوزادی بود که جان مادرش را در بیابان گرفتی، من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم، هرگز گمان نکن که با وجود من موجودی در این جهان بی سرپناه و تنها خواهد بود.»
پی نوشت:
1- سوره احزاب آیه 21.
2- همان
3- حکمت 56 نهج البلاغه
4- حاج شیخ علی اكبر نهاوندی از علما و فقهای بزرگ شیعه در قرن چهاردهم هجری می زیسته است. وی صاحب تألیفات فراوانی در زمینه علوم اسلامی در فقه، اصول، ... می باشد که از آن بین می توان به "البنیان الرفیع"، "انوار المواهب" اشاره کرد.