دو صفتی که امام علی‌(ع) از نوجوانی تا شهادت با خود همراه داشت

کد خبر: 70329
امام خامنه‌ای می‌فرمایند:امیرالمومنین(ع) از اوایل نوجوانی تا هنگام مرگ، دو صفت «بصیرت» و «صبر» - بیداری و پایداری – را با خود همراه داشت. او یک لحظه دچار غفلت و کج‌فهمی و انحراف فکری و بد تشخیص دادن واقعیت‌ها نشد.

وارث:امیرالمؤمنین حضرت امام علی (ع) یکی از معدود شخصیت‌هایی است که جهانی را به حیرت واداشته است. چهارده قرن است که متفکرین و نوابغ بشری در ابعاد شخصیت مولی حیرانند، و هر چه در اقیانوس بیکران علوی فرو می‌روند و عمیق‌تر می‌شوند بر حیرتشان افزوده می‌شود.

برای آشنایی بیشتر و بهتر با شخصیت امیرالمؤمنین امام علی (ع) به سراغ یکی از شاگردان مکتب وی رفتیم که عمری را در کنار بوستان علوی خوشه‌چینی کرده است و مطالعات وسیع و پردامنه‌ای را در این زمینه داشته و در عین حال علم را با عمل تو‌ام کرده و امروزه به حق پرچم عزت و عدالت‌طلبی آن شخصیت ممتاز را در دست گرفته است.

سخنرانی‌هایی که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پیرامون شخصیت امیرالمؤمنین (ع) داشته‌اند، مجموعه‌ی با ارزشی است که به ابعاد شخصیت آن حضرت پرداخته و برای مشتاقان امیرالمؤمنین(ع) فرصتی را فراهم می‌آورد تا معرفت خویش را نسبت به آن امام بزرگ بیشتر کنند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در طی سخنرانی‌های خویش فراوان به کلمات امیرالمؤمنین (ع) استناد کرده و تا حدی که فرصت داشتند توضیحاتی پیرامون آن‌ها بیان کرده‌اند. مجموعه‌ی این مطالب که در حقیقت تفسیر فرازهایی از سخنان حضرت به شمار می‌رود به همت حجت‌الاسلام والمسلمین محمدیان در مجموعه‌ای به نام « جاودانه‌ی تاریخ»‌ گردآوری شده که گزیده‌ای از آن را می‌خوانید:

*صبر و بصیرت

امیرالمومنین(ع) در دوره‌های مختلف زندگی خود، چه در دوران نوجوانی؛ یعنی در اوایل بعثت پیامبر، چه در عنفوان جوانی؛ یعنی آن هنگامی که که هجرت به مدینه اتفاق افتاد – که در آن وقت علی(ع) جوانی بیست و چند ساله بوده است – چه در دوران بعد از رحلت پیامبر و آن محنتها و آن امتحانهای دشوار و چه در دوران آخر عمر؛ یعنی پنج سالی که در اواخر عمر امیرالمومنین(ع) حکومت و خلافت را پذیرفت و مسئولیت پیدا کرد، در تمام این تقرببا 50 سال، خصوصیات بارزی را با خود حمل می‌کرده است. همه – به خصوص جوانان – از این نقطه می‌توانند درس بگیرند.

شخصیتهای عظیم تاریخ، غالبا از جوانی، بلکه از دوران نوجوانی، برخی از خصوصیات را با خود همراه داشته‌اند و یا در خود به وجود آورده‌اند. برجستگی انسانهای برجسته و بزر گ، معمولا به یک تلاش بلندمدت متکی است و این را ما در زندگی امیرالمومنین(ع) می‌بینیم. من در جمع‌بندی این زندگی پرفراز و نشیب، این نکته را مشاهده می‌کنم و به شما عرض می‌کنم که امیرالمومنین(ع) از اوایل نوجوانی تا هنگام مرگ، دو صفت «بصیرت» و «صبر» - بیداری و پایداری – را با خود همراه داشت. او یک لحظه دچار غفلت و کج‌فهمی و انحراف فکری و بد تشخیص دادن واقعیت‌ها نشد.(1)

از همان وقتی که از غار حرا و کوه نور، پرچم اسلام به دست پیامبر برافراشته شد و کلمه‌ی «لااله‌ الاالله» بر زبان آن بزرگوار جاری شد و حرکت نبوت و رسالت آغاز گردید، این واقعیت درخشان را علی‌بن ابی‌طالب(ع)  تشخیص داد؛ پای این تشخیص هم ایستاد و با مشکلات آن هم ساخت؛ اگر تلاش لازم داشت، آن تلاش راهم انجام داد؛ اگر مبارزه لازم داشت، آن مبارزه را کرد؛ اگر جانفشانی می‌خواست جان خود را در طبق اخلاص گذاشت و به میدان برد و اگر کار سیاسی و فعالیت حکومتداری و کشورداری می‌خواست، آن را انجام داد. بصیرت و بیداری او، یک لحظه از او جدا نشد. دوم، صبر و پایداری که در این راه استوار و صراط مستقیم، استقامت ورزید. این استقامت ورزیدن، خسته نشدن، مغلوب خواسته‌ها و هواهای نفس انسانی – که انسان را به تنبلی و رها کردن کار فرا می‌خواند – نشدن، نکته‌ی مهمی است. آری؛ عصمت امیرالمومنین(ع) قابل تقلید نیست. شخصیت امیرالمومنین(ع) قابل مقایسه با هیچ کس نیست. هر کدام از انسانهای بزرگی که ما در محیط و یا در تاریخ خودمان هم مشاهده کرده‌ایم، اگر بخواهند با امیرالمومنین(ع) مقایسه شوند، مثل مقایسه‌ی ذره با آفتاب است – قابل مقایسه نیستند – اما این دو خصوصیت در امیرالمومنین(ع) قابل تقلید و قابل پیروی است. کسی نمی‌تواند بگوید که اگر امیرالمومنین(ع) صبر و بصیرت – یعنی بیداری و پایداری – داشت به خاطر این بود که امیرالمومنین بود. همه در این خصوصیت باید سعی کنند که خودشان را به امیرالمومنین(ع) نزدیک کنند؛ هر چه همت و استعدادشان باشد.(سخنرانی در روز 21 ماه رمضان 1366/2/30)

*یقین و استقامت

« وجعلنامنهم ائمة یهدون بأمرنا لما صبروا وکانوا بایاتنا یوقنون ».(2)

ویژگی مهم امامان بحق و هادیان امت در راه خدا، آگاهی و یقین و سپس صبر  واستقامت در این راه است. اگر ما زندگی سیاسی امیرالمومنین را جمع‌بندی کنیم، به همین یقین آگاهانه و صبر می‌رسیم.

... زندگی امیرالمومنین را در دوران بیست و سه ساله‌ی پیغمبر نگاه کنید. این همه حادثه چه در مکه و چه در مدینه آن همه مصیبت، آن همه تکلیف سنگین و دشوار، آن همه خطر و مهلکه، ببینید امیرالمومنین در این بیست و سه سال این راه دشوار و پرفراز و نشیب را، این راه سنگلاخ را با چه ابزاری طی کرد؛ ابزار یقین، ابزار مقاومت. فقط یک جمله از خود امیرالمومنین(ع) نقل می‌کنم که خود او از هر راوی و شاهدی صادق‌تر است، می‌فرماید: « ولقد کنّا مع رسول‌اللّه ( صلّى‌اللّه علیه وآله وسلّم ) نقتل آباءنا وأبناءنا واخواننا وأعمامنا »؛ در کنار پیغمبر، در میدانهای کارزار با پدران و برادران و فرزندان و عموهای خود روبرو می‌شدیم و بدون هیچگونه تردیدی با آنها پیکار می‌کردیم: «مایزیدنا ذلک الا ایمانا و تسلیما و مضیا علی اللقم و صبرا علی مضض الالم»؛ این صحنه‌ی دشوار که انسان با خویشاوند خود در راه خدا سینه به سینه بشود، این صحنه‌ی صبرطلب و مقاومت طلب، نه فقط دل ما را نمی‌لرزانید، نه فقط ما را در ادامه‌ی این راه مردد نمی‌کرد، بلکه ایمان ما را و تصدیق ما را و تسلیم ما در مقابل خدا را افزایش می‌داد. «ولقد کان الرجل منا والاخر من عدونا یتصاولان تصاول الفحلین یتخالسان انفسهما ایهما یسقی صاحبه کأس المنون فمرة ‌لنا من عدونا و مرة لعدونا منا»؛ در میدانهای جنگ وقتی با حریفان خود، با دشمنان خود روبرو می‌شدیم، هیچ فکری جز این نداشتیم که وظیفه‌ی خودمان را انجام بدهیم و دشمن خدا را به وادی نیستی و هلاکت بکشانیم.(3)

این خلاصه‌ی زندگی امیرالمؤمنین در آن دوران بیست‌وسه ساله است. فرزندان علی، همسر علی، همین امام حسن مجتبی که امروز به یاد او هم حرف خواهیم زد در همه‌ی دوران زندگی پدر و مرد خانواده هیچ ماهی نگذشت که او در لباس جنگ نبینند، او را در معرض خطر مشاهده نکنند. اما امیرالمومنین بر این همه صبر کرد، مقاومت کرد، راه خودش را پیمود تا این که درخت اسلام سرسبز شد و ساقه‌ی این درخت محکم شد و مصونیت پیدا کرد. بعد از دوران پیغمبر در آن دوره‌ی بیست و پنج ساله‌ای که بر امیرالمومنین گذشت، باز هم امیرالمومنین مظهر همان یقین آگاهانه و صبر و مقاومت است. در هر موقعیتی، هر چیزی را که وظیفه‌ی خود تشخیص داد و به آن یقین کرد، هیچ عاملی نتوانست او را از آن راه برگرداند. در آغاز دوران بیست و پنج ساله بعضیها آمدند نزد امیرالمومنین او را تشویق می‌کردند که قیام کند. امیرالمومنین وظیفه‌ی خودش را خوب تشخیص داده بود: « أَیُّها النَّاسُ، شُقُّوا أَمْوَاجَ الفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ، وَعَرِّجُوا عَنْ طَریقِ الـمُنَافَرَةِ، وَضَعُوا تِیجَانَ الـمُفَاخَرَةِ. »، کنار بگذارید این خودپرستیها را، جدا بشوید از این قدرت طلبیها، «هذا ماء آجن ولقمة ‌یغض بها آکلها و مجتنی الثمرة الغیر وقت ایناعها کالزارع بغیر ارضه»(4) کنار بروید، این دامی نیست که علی در آن بیفتد؛ علی می‌داند با اوضاع جهان اسلام چه باید بکند. می‌فهمد انقلاب و اسلام از او چه می‌خواهد و آن را با کمال قدرت و استقامت انجام می‌دهد؛ دست رد به سینه‌ی آنها زد. اول بیعت هم نکرد اما بعد از آنکه دید اسلام از او این را می‌خواهد «فامسکت یدی حتی اریت راجعة الناس قد رجعت ترید محق دین محمد(ص)»(5) دید فرصت‌طلبها سوء استفاده کنند، علی را در مقابل خلفا علم کنند تا اسلام علمش بخوابد، این بود که 25 سال در کنار خلفا ایستاد، مبارزه‌ی با کفر کرد، با مرتدین مبارزه کرد، با جهل مبارزه کرد، مانند یک مسلمان آگاه و مقاومت این دوران را که برای او دوران دشواری هم بود گذرانید.(6)

آن جایی که مردم به سراغ او آمدند و احساس کرد که تکلیف او است که حالا دیگر پا به میدان بگذارد، وارد شد. بیعت مردم را قبول کرد، زمامداری را به عهده گرفت(7)، حالا علی بن ابی‌طالب که یک عمر برای حکومت اسلامی شمشیر زده و سینه سپر کرده است، خود او در راس این حکومت قرار گرفته است، احساس وظیفه‌ی جدیدی می‌کند. باز هم آدمهای مختلف آمدند؛ امروز فلانی را عزل نکن. امروز در مقابل فلانیها «نه» نگو. اما امیرالمومنین آگاهانه می‌دانست که چه می‌کند. در دوران چهار سال و نه یا ده ماهه‌ی حکومت کوتاه خود، باز با همان یقین آگاهانه، با همان صبر و مقاومت حرکت کرد.

در جنگ صفین می‌فرمود: «الا ولایحمل هذاالعلم الااهل البصر و الصبر».(8) این پرچم را کسی بلند نمی‌کند. مگر آن که دارای بصیرت باشد و دارای صبر و مقاومت باشد. یعنی یقین و صبر؛ با همین دو ابزار، با همین دو بال در این دوران هم در آسمان وظیفه و در اوج این آسمان پرواز کرد. هیچ کدام از امواجی که بر علی(ع) فشار می‌آورد، نتوانست او را از راه خود که آن را تشخیص داده بود جدا بکند. یک طرف قدرت‌طلبها به او فشار می‌آورند، یک طرف مسلمانان افراطی نادان و متحجر به او فشار می‌آورند. به قول فرهنگ رائج امروز موج راست و موج چپ؛ در مقابل هیچ کدام از اینها باز امیرالمومنین تسلیم نشد.

آن روزی که خوارج این تازه مسلمانهای نو به دوران رسیده می‌خواستند به امیرالمومنینی که عمر پربرکت خودش را در راه حکومت الله گذرانده بود درس «لاحکم‌ الا‌الله» بدهند! در مقابل این شعار هم تسلیم نشد.(9) مبارزه کرد، مقاومت کرد، آن راهی را که به خیر مسلمانان و موجب بقای اسلام بود، قدرتمندانه، قاطعانه، شجاعانه، بدون تاثیرپذیری از جوسازیها حرکت کرد، تا به بزرگترین پاداش الهی یعنی شهادت رسید و این بار سنگین را سربلند برزمین گذاشت؛‌ این خلاصه‌ی زندگی امیرالمومنین است.( خطبه‌های نماز جمعه‌تهران 1364/3/17)

* یقین و شهود غیب

امیرالمومنین(ع) می‌فرماید: «لوکشف الغطاء ما ازددت یقینا»(10)؛ یعنی اگر پرده‌ی غیب برافتد و من غیب را – یعنی ذات مقدس باری‌تعالی، فرشتگان، بهشت جهنم و همه‌ی آنچه ادیان از غیب و ملکوت این عالم بیان کرده‌اند – با همین چشم ظاهر ببینم، یقین من از آنچه هست، بیشتر نخواهد شد.(11)

یعنی این یقین و ایمان، مانند یقین کسی است که با چشم سر همه چیز را دیده است.(خطبه‌های نماز جمعه تهران 1374/11/20)

پاورقی:

1-کلام امیرالمومنین(ع) است که می‌فرماید: «مَا شَکَکْتُ فِی الْحَقِّ مُذْ أُرِیتُهُ»؛ «از آن زمانی که حق به من نشان داده شد هرگز در آن شک نکردم.» نهج‌البلاغه (صبحی صالح) خطبه‌ی 4، ص 51 و قصار 184، ص 502.

2- سوره‌ی سجده آیه‌ی 24 «و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرما ما (مردم را) هدایت می‌کردند چون شکیبایی نمودند، و به آیات ما یقین داشتند».

3- نهج‌البلاغه (صبحی الصالح)، خطبه‌ی 56، ص 91.

4- ای مردم! با کشتیهای نجات دل امواج فتنه را بشکافید و از خط ست کینه‌توزی فراتر آیید و تاجهای فخرفروشی را زیر پا له کنید. پیروزی تنها نصیب و کس شود: یکی آن که یاورانی دارد و با نیروی کافی برخیزد و به پرواز درآید و دوم کسی که با مسالمت‌جویی نیروهایش را فرصت آسایش دهد.

این (ریاست و قدرتی که شما در پی آن هستید) آبی است بدبود و گندیده و لقمه‌ای است گلوگیر، و هر کس که میوه را پیش از رسیدنش بچیند همانند کشاورزی است که در زمین دیگری بذر می‌افشاند! نهج‌البلاغه (صبحی الصالح)، خطبه‌ی 5، ص 52.

5- این فراز از سخنان امیرالمومنین(ع) بخشی از نامه‌ای است که آن حضرت هنگامی که مالک اشتر را به استانداری مصر برگزیدند برای مردم مصر نوشتند و شرایط بعد از ارتحال رسول خدا(ص) را برای آنان توضیح دادند. ترجمه‌ی نامه چنین است: «اما بعد خداوند سبحان محمد(ص) را فرستاد تا بیم دهنده‌ی جهانیان و گواه و حافظ آیین انبیای او باشد. چون او – که درود بر او باد – از جهان رخت بربست. مسلمانان درباره‌ی امارت و خلافت بعد از او به منازعه برخاستند.

به خدا سوگند هرگز فکر نمی‌کردم. و به خاطرم خطور نمی‌کرد که عرب بعد از پیامبر، امر امامت و رهبری را از اهل‌بیت او بگردانند (و در جای دیگر قرار دهند و باور نمی‌کردم) آنها آن را از من دور سازند! تنها چیزی که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلان... بود که با او بیعت کنند، دست بر روی دست گذاردم تا اینکه با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می‌خواهند دین محمد(ص) را نابود سازند.

(در اینجا بود) که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من از رها ساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود چرا که این بهره‌ی دوران کوتاه زندگی دنیا است، که زایل و تمام می‌شود. همانطور که «سراب» تمام می‌شود و یا همچون ابرهایی که از هم می‌باشند. پس برای دفع این حوادث به پا خاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محکم گردید». نهج‌البلاغه، نامه‌ی 62، ص 452.

6- در کتاب نقش نگار، فصل چهارم، صص 54-56 توضیحاتی پیرامون مواضع امام(ع) در دوران بیست و پنج ساله و نحوه‌ی تعامل یا خلفا داده شده است.

7- فرازی از سخنان امیرالمومنین(ع) در خطبه‌ی شقشقیه است: «أما والذی فلق الحبة و برأ النسمة لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما أخذالله علی العلماء ألا یقاروا علی کظه ظالم ولا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکأس أولها ولالفیتم دنیاکم هذه أزهد عندی من عفطة‌ عنز»؛ «آگاه باشید به خدا سوگند، خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید. اگر نه این بود که جمعیت بسیاری گرداگردم را گرفته و به یاریم قیام کرده‌اند. و از این جهت حجت تمام شده است و اگر نبود عهد و مسئولیتی که خداوند از علماء و دانشمندان (هر جامعه) گرفته که در برابر شکم‌خواری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند. من مهار شتر خلافت را رها می‌ساختم و از آن صرفنظر می‌نمودم و آخر آن را با جام آغازش سیراب می‌کردم (آن وقت) خوب می‌فهمیدید که دنیای شما (با همه‌ی زینتهایش) در نظر من بی‌ارزشتر از آبی است که از بینی گوسفندی بیرون آید». نهج‌البلاغه (صبحی صالح)، خطبه‌ی 3، ص 50.

8-نهج‌البلاغه (سبحی صالح)، خطبه‌ی 173، ص 248.

9- امیرالمومنین(ع) در توضیح شعار «لاحکم الالله» که خوارج سر داده بودند فرمود:«کلمة حق یردا بها باطل نعم انه الا حکم الا‌لله و لکن هولاء یقولون لا امرة الا لله و انه لا بدللناس من امیر بر او فاجر یعمل فی امرته المومن و یستمتع فیها الکافر و یبلغ‌الله فیها الاجل و یجمع به القیء و یقاتل به العدو و تامن به السبیل و یوخذ به للضعیف من القوی حتی یستریح بر و یستراح من فاجر»؛ «سخن حقی است که از آن اراده‌ی باطل شده، آری درست است فرمانی جز فرمان خدا نیست،‌ ولی اینها می‌گویند: زمامداری جز برای خدا نیست، در حالی که مردم به زمامداری نیازمندند. خواه نیکوکار باشد یا بدکار، تا مومنان در سایه‌ی حکومتش به کار خویش مشغول و کافران هم بهره‌مند شوند و مردم در دوران حکومت او، زندگی را طی کنند و به وسیله‌ی او اموال بیت‌المال جمع‌آوری گردد و به کمک او با دشمنان مبارزه شود، جاده‌ها امن و امان، حق ضعیفان از نیرومندان گرفته شود، نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران، مردم در امام باشند». نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 40، ص 82.

10- غررالحکم، ص 119؛ ارشادالقلوب، ج 1، ص 124، الفضائل، ص 137؛ کشف‌الغمة، ج 1، ص 170؛ الطرائف، ج 2، ص 512؛ شرح‌نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج 7، ص 253؛ الصراط المستقیم، ج 1، ص 230؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص38؛ بحارالانوار، ج 66، ص 209.

11-کلام امیرالمومنین(ع) است که فرمود: «وانی لعلی بینة من ربی، و منهاج من نبیی، وانی لعلی الطریق الواضح ألقطه لقطا»؛ «من نشانه‌ و دلیل روشن (ابر حقانیت خود) از پروردگارم دارم و بر طریق آشکار پیامبر(ص) راه می‌روم. من در راهی روشن قرار دارم و با آگاهی در آن گام برمی‌دارم». نهج‌البلاغه (صبحی صالح9، خطبه‌ی 97، ص 43.

و فرمود: «وانی لعلی یقین من ربی، و غیر شبهة من دینی»؛ «من به پروردگار خویش یقین دارم و در دین و آیین خود گرفتار شک و تردید نیستم». نهج‌البلاغه (صبحی صالح)، خطبه‌ی 22، ص 63.

و همچنین فرمود: «ان معی البصیرتی، ما لبست علی نفسی و لا لیس علی»؛ «من آگاهی و بینش و بصیرت خود را همچنان همراه دارم، من حقیقت را بر خود مشتبه نساخته‌ام و بر من مشتبه نیز نشده است». نهج‌البلاغه (صبحی صالح)، خطبه‌ی 10، ص 54.