بسته شعری ویژه شبهای قدر و شهادت حضرت علی(ع)
وارث: ضربت خوردن امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع)یه مرد مهربون با صفائیفردا میشه تو مسجدی فدائییه مرد با صفا که خیلی پاکهبا فقرا رفیق سینه چاکههمیشه کیسه خرما روی دوشششبا صدای سائلا تو گوششیه مرد با صفا که خیلی مردهتو چشماش آفِتاب لونه کردهکسی که ذوالفقار اسیر دستشگردش روزگار اسیر دستشابر بهاری که میگن همونهاون که چشاش انگاری آسمونهمیشه خدا ! شب دیگه فردا نشه؟!لحظه ی جون دادن مولا نشهمیشه مدار زندگی نگرده؟!رد نشه از رو آفِتاب پردهمیشه ستاره ها نرن ، بمونن؟!میشه خروسا پا نشن ، نخونن؟!خدا ! نمیشه مرتضی بخوابه؟!یا برا لحظه ای قضا بخوابهنمیشه قاتلش بلا بگیره؟!پا نشه تا که نیمه شب بمیرهکوفه ! رها کن آسمون دردُورها کن آفتاب کوچه گردُوتوی مدینه بازوهاشوُ بستنپهلوی زهراشُو زدن شکستنکوچه به کوچه می کشیدن اونُومی کشیدن رو زمین آسمونُوحقّشُو بی شرافتا گرفتنخلافتش رو اون سه تا گرفتنبیعت اجباری ازش گرفتنهستیشُو انگاری ازش گرفتنهمسرشم میون خونه کشتنپیش چشاش با تازیونه کشتنکوفه ! تو دیگه پیشونیشُو نشکنابر چشا زمستونیشُو نشکنخورشیدُو پشت ابرِ خون نندازیماهُو یه وقت از آسمون نندازی ....ابراهیــــم سنائــــیناله كن اى دل به عزاى علىگريه كن اى ديده براى علىكعبه ز كف داده چو مولود خويشگشته سيه پوش عزاى علىعمر على عمرۀ مقبوله بودهر قدمش سعى و صفاى علىديدۀ زمزم كه پر از اشگ شدياد كند، زمزمههاى علىتيغ شهادت سر او را شكافتكوفه بُوَد، كوه مناى علىعالم امكان شده پر غلغلهچون شده خاموش صداى علىنيست هم آغوش صبا بعد از اينپيك ظفر بخش لواى علىمنبر و محراب كشد انتظارتا كه زند بوسه به پاى علىماه دگر در دل شب نشنودصوت مناجات و دعاى علىآه كه محروم شد امشب دگرچشم يتميان ز لقاى علىمانده تهى سفرۀ بيچارگانمنتظر نان و غذاى علىواى امير دو سرا كشته شدخانۀ غم گشته، سراى علىپيش حسين و حسن و زينبينخون چكد از فرق هماى علىخواهم اگر ملك دو عالم حساناز دل و جان باش گداى علىحبیب الله چایچیاندوش بر فرق تو شمشیر فرود آمده بودسنگ بر آینۀ اصل وجود آمده بودشب تودیع تو از جوش ملک غوغا شدوحی نازل شده و روح فرود آمده بودبه تمنّای حضور تو ز بام ملکوتپیک قدسی به سلام و به درود آمده بودآن شب از سرخی خون تو شفق رنگین شدفجر حیرت زده با روی کبود آمده بودجان ما بودی و بدرود جهان می گفتیآن شب قدر که مسجد به سجود آمده بودبه امید کرمی پیک اجل این همه راه به گدائی به در خانۀ جود آمده بودای گره خورده حیات دو جهان با نفَسَتمرگ آن شب به سراغ تو چه زود آمده بودغمت این بود که در خانۀ بی فاطمه باز محشر تازه ای آن شب به وجود آمده بودمی شنید از گل لب های تو الله اللهشاهد غیب که از بزم شهود آمده بودای نماد حرم عشق و محبّت، نجفتاز تو شعر شفق آن جا به نمود آمده بودمحمدجواد غفورزادهگره گشای دو عالم گره به ابرو داشتتمام عمر پس از فاطمه غم او داشتشبانه روز علی بود و گریه خون بودتمام عمر عزای شکسته پهلو داشتگره ز ابروی مولا فقط شبی وا شدکه تیغ، بین دو ابروی او تکاپو داشتندای قد قتل از آسمان کوفه رسیدزمین کوفه زمین لرزه و هیاهو داشتتمام کینه دشمن به فرق مولا خوردولی هنوز علی با خودش دو بازو داشتو تا حسین و حسن بازوی علی بودندبه کوفه دختر زهرا امان ز هر سو داشتامان ز بی کسی و بی برادری روزیکه کوفه قصد جسارت به معجر او داشتتقاص خطبه کوفه به شام اجرا شداگر چه قافله هشتاد و چند بانو داشتمغیره های جدید و غلافهای قدیمو دست دختر زهرا هنوز نیرو داشتپیام خطبه شامش به کاخ دشمن گفت:علی شهید عدالت، زبان حق گو داشتهمینکه رأس حسین از علی تلاوت کردشدید بر دهنش خیزران اصابت کردمحمود ژولیدهسلام ما به علی و نماز آخراوبه حال راز و نیاز و به دیدۀ تر اوسلام ما به علی و به عدل و ایمانشسلام ما به رخ غرق خون و منبراوسلام ما به سجودش که رنگ خون داردسلام ما به رخ غرق خون اطهراوسلام ما به پریشانی حسین وحسنسلام ما به دل پُر زآه دختراوسلام ما به نفس های نفس پیغمبرسلام ما به فروغ نگاه آخر اوسلام ما به غمی کز مدینه دارد اوسلام ما به ملاقات او و همسراوچوخاک اوست سزای ابوذر ومقدادفتاده است «وفائی» به خاک قنبراوسید هاشم وفائیوجودم نخل از غم بارور بودتمام حاصلم خون جگر بودز هر شاخه هزاران ميوه دادمهمانا پاسخم نيش تبر بوددلم از طفل بر پستان مادربه ديدار اجل مشتاقتر بوداگر چه شاخههايم را شکستندبه هر شاخه هزارانم ثمر بودچه باک از تيغ زهرآلود دشمنعلي يک عمر در کام خطر بودهزاران زخم در دل داشتم منکه بس کاريترِ اين زخم سر بودبه جان فاطمه آنکه مرا کشتنه تيغ ابن ملجم، ميخ در بودهزاران استخوان بودم گلوگيرهزاران نيش خارم در بصر بودبه هر آهم هزاران زخم فريادبه هر زخمم هزارن نيشتر بودتو اي قاتل مرا کشتي نگفتيعلي يک عمر غمخوار بشر بودزدي شمشير بر فرق اماميکه حتي مهربانتر از پدر بودبه اشک و خون دل بنويس "ميثم"علي از فاطمه مظلومتر بودغلامرضا سازگارگره گشای دو عالم گره به ابرو داشتتمام عمر پس از فاطمه غم او داشتشبانه روز علی بود و گریه خون بودتمام عمر عزای شکسته پهلو داشتگره ز ابروی مولا فقط شبی وا شدکه تیغ، بین دو ابروی او تکاپو داشتندای قد قتل از آسمان کوفه رسیدزمین کوفه زمین لرزه و هیاهو داشتتمام کینه دشمن به فرق مولا خوردولی هنوز علی با خودش دو بازو داشتو تا حسین و حسن بازوی علی بودندبه کوفه دختر زهرا امان ز هر سو داشتامان ز بی کسی و بی برادری روزیکه کوفه قصد جسارت به معجر او داشتتقاص خطبه کوفه به شام اجرا شداگر چه قافله هشتاد و چند بانو داشتمغیره های جدید و غلافهای قدیمو دست دختر زهرا هنوز نیرو داشتپیام خطبه شامش به کاخ دشمن گفت:علی شهید عدالت، زبان حق گو داشتهمینکه رأس حسین از علی تلاوت کردشدید بر دهنش خیزران اصابت کردژولیدههر کس برای توبه مصمم نمی شودبا صد هزار موعظه آدم نمی شودامروز اگر که فرصت توبه هدر دهیمفردا همین مجال فراهم نمی شودطاعات ما و حلقه ی پیوند با خداخالص نبوده است که محکم نمی شودنامردی است بندگی لحظه ای ماشوق گناه و نافله با هم نمی شودباید برای خشکی چشم التماس کرداین چاه خشک یک شبه زمزم نمی شودساکت نباش، حرف بزن با خدا، بگو:من آمدم کنار تو باشم، نمی شود؟شاید که از نگاه تو افتاده ام دگر وقتی دلم، شکسته و محرم نمی شوددر بین خوب ها منِ آلوده هم بخرچیزی که از کریمی تو کم نمی شودحلوا نخواستم، تو خودت را به من بدهحلوا برای غم زده مرهم نمی شودجای بهشت کرب و بلا روزی ام کنیدبی کربلا بهشت، مجسم نمی شودهرکس که آمده قدمی سمت کربلاشرمنده ی رسول مکرم نمی شودنان علی و فاطمه را سائلی که خورددیگر مقابل احدی خم نمی شود**شمشیر زهر خورده به فرق علی زدندپس مرهمی براش فراهم نمی شودجوری که آیه های سرش ریخته بهمهر کار هم کنند منظم نمی شوداین ضربه سخت بود ولی در دل علیبر دردهای کوچه مقدم نمی شودزینب... مدینه، کوفه، مدینه، زمین طَفیک زینب است و این همه ماتم؟! نمی شودشیرازیاى تيغ هميشه بى خبر مى آيىيك روز به شكل ميخ در مى آيىامروز تو شمشيرى و فردا قطعادرقالب يك تير سه پر مى آيى يك مرتبه كم شتاب باشى خوب استبا قاعده با حساب باشى خوب استفكر دل فاطمه نبودى امافكر جگر رباب باشى خوب استاى تيغ همين قَدَر نمى فهمى نهفرق پدر و پسر نمى فهمى نهآن روز چه قدر گريه كردم گفتمزن آمده پشت در،نمى فهمى نه؟ماندم كه چرا تو با غضب مى رفتىاين گونه سوى شاه عرب مى رفتىآن روز كه ميخ بودى اما اى كاشاز پشت در خانه عقب مى رفتىزمانیانكم كم شِنَوَم فاطمه جان بوي تورادر پرده ي خون مينگرم روي تو رااز ضربه ي تيغ بر سرم حس كردمدر پشت در آن ضربه ي پهلوي تو رااي تيغ نجات بخش حيدر بودياز تيغ ِ زبانِ خلق بهتر بوديهرچند شكافتي سرم را الحقصدمرتبه مهربان تر از در بوديهر غصه كه خورده اي ز غربت خوردييك ضربه نه ضربه بي نهايت خوردياين عمق شكاف را كه من ميبينمانگار كه با غلاف ضربت خوردينوحه حضرت امیر المومنین(علیه السلام)امشب شب قدر و عالم پریشان است جن و ملائک همه دیده گریان استواویلا واویلا واویلا واویلا(2)سـردار خیبر در راه دین فدا شدتَهَدَّمَت وَالله اَرکانُ الهُـدی شدواویلا واویلا واویلا واویلا(2)در ارض و در آسمان دلها غمین استامشب عزایِ امیر المومنین استواویلا واویلا واویلا واویلا(2)ذکـر ملائک شده با دیـده ی ترقَد قُتِلَ المُرتَضی ساقی کوثرواویلا واویلا واویلا واویلا(2)ای مـرد نابینا چه شد حبیب توای منبر کوفه چه شد خطیب توواویلا واویلا واویلا واویلا(2)امشب یتیمان کوفه بیقرارنددر کوچـه میگردند و بابا ندارند واویلا واویلا واویلا واویلا(2)نوحه شب نوزدهم حضرت امیر(علیه السلام)علی صورت ز خون می شوید امشباذان آخرش می گوید امشبشب قــدر و امیـر آسمـانـهـاره محرابِ خون را پوید امشب دلش از غمهـا بشکسته شده از این دنیا خسته دگـر بـارِ سفـر بسته شب قـدر و عزای حضرت مولا بسوز ای دل برای حضرت مولا آه واویلا واویلا واویلا(2) زمین و آسمـان را غم گرفته همه چرخ و فلک ماتم گرفته همه قرآن به روی سر بگیرید امیـن آسمـانهـا دم گرفته علی افتاده در خون شد عزا در کوه و هامون شد ببین سجّاده گلگـون شد عـزای اولین مظلوم عالم شد زمین و آسمانها غرق ماتم شد آه واویلا واویلا واویلا (2) بیـا ای نـازنین دُردانه ی من هزاران غم بود بر شانه ی من گواهـی می دهد شهر مدینه زدند آتش در و کاشانه ی من روم بـا قلب خونینم بیـا زینب به بالینم که لاله از رُخت چینمرسیدی شهر کوفه شور و غوغا کن بـزن سر را به محمل یاد بابا کن آواویلا واویلا واویلا(2)یوسف حق پرست (غریب)ﻳﺎﺭﺏ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺳﻴﺪ ﺑﻂﺤﺎ ﻣﺮاﺑﺒﺨﺶﺣﻖ ﻋﻠﻲ. ﻭﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮا ﻣﺮاﺑﺒﺨﺶاﻱ ﻏﺎﻓﺮاﻟﺬﻧﻮﺏ ﺩﺭاﻳﻦ ﻣﺎﻩ ﻣﻐﻔﺮﺕﺟﺰاﻳﻦ ﻧﺪاﺭﻡ اﺯﺗﻮﺗﻤﻨﺎ ﻣﺮاﺑﺒﺨﺶﻣﺎﻩ ﻧﺰﻭﻝ ﺭﺣﻤﺖ ﻭﻣﺎﻩ ﻧﺰﻭﻝ ﺫﻛﺮﻣﺎﻩ ﻧﺰﻭﻝ ﺭﻭﺡ ﺧﺪاﻳﺎ ﻣﺮاﺑﺒﺨﺶﺷﺎﺩﻡ ﻧﻤﺎ ﺑﻪ ﺷﺎﺩﻱ ﻣﻴﻼﺩ ﻣﺠﺘﺒﻲ (ع)ﺷﺎﺩﻱ ﺑﺒﺨﺶ ﻭﻟﻂﻒ ﺑﻔﺮﻣﺎ ﻣﺮاﺑﺒﺨﺶﻣﺎ ﻣﻴﻬﻤﺎﻥ ﺧﻮاﻥ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻴﻢ اﻱ ﻛﺮﻳﻢﺩﺭﻣﺎﻩ ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲ ﺩﻟﻬﺎ ﻣﺮاﺑﺒﺨﺶﻓﺰﺕ ﻭﺭﺏ ﻛﻌﺒﻪ ﺑﻔﺮﻣﻮﺩ ﻣﺮﺗﻀﻲاﻭﺭﺳﺘﮕﺎﺭﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﻣﻮﻻ ﻣﺮاﺑﺒﺨﺶﺑﺎﻓﻀﻞ ﺧﻮﻳﺶ اﺯﻣﻦ ﻏﻤﺪﻳﺪﻩ ﺩﺳﺖ ﮔﻴﺮﺷﺮﻣﻨﺪﻩ اﻡ ﻓﺘﺎﺩﻩ اﻡ اﺯﭘﺎﻣﺮاﺑﺒﺨﺶﺗﻨﻬﺎ ﻣﺮاﻣﺒﺨﺶ ﻛﻪ اﻭﺭﺩﻩ اﻡ ﺷﻔﻴﻊ ﻫﻤﺮاﻩ ﺟﺪﻭﻣﺎﺩﺭﻭﺑﺎﺑﺎ ﻣﺮاﺑﺒﺨﺶ(ﺷﻔﻴﻊ) ﺧﻤﻴﻨﻲ ﺷﻬﺮﻱعلی مولا امام متقین است نماد آیه ی حَبلُ المَتینْ است علی دست خدا روی زمین است علی دروازه ی خلد برین است دلیل آیه ی اَکمَلتُ دین است علی بهر جهان نور و نگین است پسر عم رسول راستین استولایت هم به یمن او یمین استهوای او در این عالم وزین استبه لطف حق امام اولین استدر خیبر ز رویش شرمگین استعدوش در شمار ظالّین استتمام حرف پیغمبر همین است فقط حیدر امیرالمومنین است علی مولا، علی آقا، علی شاه علی سرور، علی حیدر، علی ماه شفیق و یار پیغمبر، علی راه علی دست خدا، نَصرُ مِن اَللّٰهنرگس رسولیان«درد دل با حضرت زهرا (س)»سفره دار قديمي ام امشبشده ام ميهمان دخترمانشده سي سال كار من يادِسفره ي روزهاي آخرمانسفره دار قديمي ام سي سالتكه نان و نمك مرا بس بودجاي نان جاي آب هر افطارغصه هاي فد مرا بس بوديادِ آن روزها كه تا دم صبحچادرت عطر و نور مي آوردگرچه دستت شكسته بود امانان گرم از تنور مي آوردگندمي آرد ميشد و بعدشدسته ي آسياب خوني بودتا كه آبي به درد ميخورديلبه ي ظرفِ آب خوني بودسفره اي پهن ميشد و طفلانغيره نانِ تو را نمي خوردندبعد روزي كه پشت در مانديكودكانم غذا نميخوردندبعد روزي كه پشت در مانديميشنيدم صداي شيشه ي خُردميشد از لكه هاي پيرُهنتزخمهاي تو را نديده شمردشعله روزي كه پشت در مانديحلقه زد معجر تو را سوزاندزينبم خواست تا كه فضه شودآتشي دختر تو را سوزاندوقتِ افطار ِ من شده اماباز هم روضه خوان تو شده امبعد سي سال نانِ تازه بپزسحري ميهمان تو شده امخسته از مردمِ دنیاست ، چه تنها ماندهچند سالی است که در حادثه ای جا ماندهوقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید:روی "در" ، چند نخ از چادرِ زهرا ماندهزیرِ لب زمزمه اش ذکرِ " اَغِثْنِی یا رَب "فاطمه رفت ، خدا... حیدرش اینجا ماندهبعدِ سی سال غریبی و غمِ در به دریباز ، چشمانِ علی سوی "دری" وا ماندهاو فقط منتظرِ فاطمه ی زهرا بود...پس بدیهی است که بیگانه ز دنیا ماندهزینبش گفت: پس از حادثه ی ”سیلی” و ”در”...نه در این خانه "حسن" مانده ، نه "بابا" مانده...سحرِ نوزدهم بود... علی راهی شدمیرَوَد سوی قراری که به فردا ماندهبا چه شوقی طرفِ مسجد و محرابش رفتدر و دیوار و ستون ها به تماشا ماندهفاطمه ، منتظرِ دیدنِ روی علی و...دو سه تا چشم ، ولی در پِیِ آقا ماندهیک طرف ، زینب و کلثوم و برادرهایشیک طرف ، فاطمه و حضرتِ طاها ماندهیک طرف ، "خاک" عزادارِ غمِ بابایش...یک طرف ، منتظرش عالمِ بالا ماندهولی انگار که دلتنگِ رُخِ فاطمه استرفت مولا و... جهان ، واله و شیدا ماندهوقتِ رفتن به لبش زمزمه ای داشت علی:روی "در" چند نخ از چادرِ زهرا ماندهپوریا باقریضربت خوردن حضرت امیر (ع)می روی با فرق خونین پیش بازوی کبودشهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبودبا وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی!ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشودمسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجاضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بوددور محرابت نمیبیند ملائک را مگر؟با چه رویی دارد این شمشیر میآید فرودساقیا در سجده هم جام شهادت میزنیاولین مستی که میخوانی تشهد در سجودکینهای از ذوالفقارت داشت گویی در دلشتا چنین فرق تو را وا کرد شمشیرِ حسودرسم شد شق القمر کردن میان کوفیاناز همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عموددر وداعت با حسین اشک تو جاری میشوددیدهای گویا از اینجا خیمهها را بین دودبین فرزندانی اما این حسینت را غریبمیکشندش با لبان تشنه در بین دو رودبا یتیمان آمدم پشت سرای زینبتشیر آوردم پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟قاسم صرافانعلی حاجت روا شدکوفه غرق عزا شدصورت مولا غرق خونه ، ای وایمسجد کوفه روضه خونه ، ای وایدخترش دل پریشونه ، ای واییاعلی حیدر مظلوم ، مولا (۳)ببین که از غم زینب جونش رسیده بر لبالهی زینبت بمیره ، باباعزا برای تو نگیره ، بابادلم دیگه ز دنیا سیره، بابایا علی حیدر مظلوم ، مولاخدا دلم گرفتهنوای غم گرفتهالهی بودم تو سرای، حیدرکفتر ایوون طلای حیدرتا بزنم پر به هوای حیدریاعلی حیدر مظلوم ، مولامرتضی شاهمندی