شعر آیینی/چه خبر از دوگلدسته های عسگریین
چه خبر از صفای عسگریین
دل گرفته برای عسگریین
چه خبر از شکوه گنبد او
از دوگلدسته های عسگریین
چه خبر از ضریح و کاشی ها
مرقد دلربای عسگریین
مانده ار سُر من رئا گویا
تلّی ی از خاک جای عسگریین
همه گریند با امام زمان
در غم روضه های عسگریین
آن بقیع و خرابی اش کم بود
شد اضافه عزای عسگریین
نه ز سرداب مانده آثاری
نه ز ایوان طلای عسگریین
می برم من شکایت این قوم
پیشگاه خدای عسگریین
روضه دارد وجب وجب خاکش
وای از کربلای عسگریین
نسل اینان ز نسل کوچه بود
شاهدم ناله های عسگریین
گربگویم میان کوچه چه شد
در بیاید صدای عسگریین
فاطمه زیر دست و پا افتاد
گریه کن ، مقتدای عسگریین
منتقم بهر انتقام بیا
یار درد آشنای عسگریین
"قاسم نعمتی"