شهدای مدافع حرم رفتند که از حرم بی بی دفاع کنند که مجددا جسارت به حضرت نشود.

کد خبر: 71805
هیچ پیامبر و امامی هم ناموسش به اسارت نرفته است جز سیدالشهدا علیه السلام.چون بار سنگین است،مردم خوابیدند .هر کدام از اسرا چندین داغ دیده بودند.دشمن گمان کرد اینها را به اسارت ببرد پیروز است اما اشتیاه می کرد.اینها اهل غیرت و تعصب و ایمان بودند.حقیقت ولایت در آنها نهفته شده است.
وارث : مراسم یادواره شهدای مدافع حرم با حضور جمعی از مردم شهید پرور شرق تهران با اجرای برادر حسن شمشادی، خبرنگار حاضر در سوریه، شعرخوانی برادر احمد بابایی و سخنرانی حجت الاسلام دارستانی در مسجد صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تهرانپارس برگزار شد.
در این مراسم مداح اهل بیت علیهم السلام کربلایی حسن حسین خانی به مداحی پرداخت.

در ادامه خبر متن سخنرانی را می خوانید:

اجرا : برادر حسن شمشادی / شعرخوانی: برادر احمد بابایی / سخنران : حجت الاسلام دارستانی / مداح : کربلایی حسن حسین خانی

اذن مرخصی اصحاب  در شب عاشورا

مهم ترین شرط در تاریخ اهل بیت علیهم السلام  مخصوصا زندگی سیدالشهدا علیه السلام ،شب عاشوراست. شب عاشورا قریب سیصد نفر در خیمه نشسته بودند سیدالشهدا علیه السلام ایستادند و فرمودند:فَانْطِلقُوا جَمیعاً همه ی شما از این سرزمین بروید.اینها مرا می خواهند،من هستم.قریب 50 سال زحمت کشیده شده است و 72 نفر تربیت شدند و83 زن وبچه تربیت شدند برای کربلا؛ حالا شب عاشورا حضرت می فرمایند همه بروید.از مدینه که راه افتادند به همه مرخصی دادند ،به مکه رسیدند به همه مرخصی دادند،از مکه تا کربلا هم مرخصی دادند در شب عاشورا هم همینطور از خیمه بیرون آمدند و چراغ ها را خاموش کردند فرمودند هرکس که می خواهد برود و زمانی که برگشتند خیمه از سیصد نفر فقط چهل نفر باقی ماندند.

زمانی که خبر شهادت مسلم بن عقیل رسید،سیدالشهدا علیه السلام آل عقیل را در خیمه جمع کردند و فرمودند: یا بنی عقیل! حسبکم من القتل بمسلم، فاذهبوا أنتم فقد أذنت لکم1 

ای اولاد عقیل! شهادت مسلم برای شما بس است، برگردید، من شما را اذن می دهم، بروید.

آنان در جواب گفتند: و به روایت ابن بابویه: عبدالله بن مسلم در جواب گفت:


آیا مردم چه می گویند که ما بزرگ و آقای خود و بنی عم خود را که بهترین بنی اعمام اند، تنها واگذاریم و حتی تیری با ایشان نیندازیم و شمشیر و نیزه بکار نبریم و ندانیم چه بر سر ایشان آمد. به خدا! هرگز چنین نکنیم. و لکن جان، مال و عیال خود را فدای تو خواهیم کرد، تا هر چه بر سر تو آید بر سر ما نیز آید؛ 


کسانی که باامام حسین علیه السلام در روز عاشورا ماندند

از چهل نفری که باقی مانده بودند، دو نفر با صدای بلند گریه می کردند، حضرت عباس علیه السلام و حضرت علی اکبر علیه السلام.گفتند برادر بدون تو کجا برویم؟زمانی که حضرت مطمئن شدند که این چهل نفر ماندنی هستند،انگشت مبارک را بالا آوردند که جایگاه آنها را در بهشت نشان دهند، زهیر بلند شد و انگشت حضرت را گرفتند و گفت چه می خواهید به ما نشان بدهید؟دنیا اگر بهشت ابدی بود ما فدایت می گردیم حالا که دنیا فانی است. بی همگان به سر شوند بی تو به سر نمی شود

حضرت قاسم علیه السلام  بلند شدند و عرض کردند: عمو جان تکلیف من فردا به کجا می رسد؟ امام حسین علیه السلام فرمودند:عزیز برادرم ،مرگ برای تو چگونه است؟گفت عموجان احلی من العسل  یعنی از اصل شیرین تر است. آقا فرمودند قاسمم فردا تو را بد می کشند.اینقدر حضرت قاسم علیه السلام خوشحال شدند.رفت خیمه و شمسیر و زره امام حسن علیه السلام را از مادرش گرفت.

 

جون غلامی که در کربلا همراه امام حسین علیه السلام بودند

 

جون 90 سالش است،از سودان به عنوان برده آمد مدینه امیر مومنان او را خریدند و هدیه دادند به ابوذر و ابوذر ربذه رفت غلام هم همراهش بود و ابوذر در ربذه شهید شد.جون برگشت مدینه و به امام علی گفت بگذارید من نوکر خودتان باشم.بعد از امام علی علیه السلام نوکر امام حسن علیه السلام شد و بعد از شهادت امام حسن علیه السلام،غلام امام حسین علیه السلام شد. و در کربلا 90 سالش بود.فرزندان اباعبدالله علیه السلام جون را خیلی دوست داشتند.غروب آمد محضر آقا و گفت آقاجان اجازه می دهید برای جنگ بروم؟حضرت فرمودند خیر این همه سال به ما خدمت کردی و پیر شدی دیگر کافی است. برایت مرکب کنار گذاشته ام  برو.صحبت های آقا که تمام شد .

جون گفت آقاجان یک عمر است من در این خانه هستم کجا برم؟حضرت باز هم گفتند برو.به حضرت گفت  سوالی می پرسم، پاسخ بدهید می روم.1- چون سیاه هستم 2- نسب من مشخص نیست چه کسی است 3-برده هستم می گویید بروم؟ آخر هرکس از صبح فدای شما شده است همه آقا بوده اند.سیاه نبودند، برده نبودند. چون این عیب ها را خدا به من داده است بروم ؟ حضرت چیزی نگفتند..یک نفر از آن کسانی که در جنگ آقا را صدا نزد جون بود.اما قبل از اینکه صورتش به زمین بخورد دید دو دست زیر صورتش قرار گرفت السلام علیک یااباعبدالله..

پس وقتی گفتند برو تازه بگو کجا بروم؟

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

امام حسین علیه السلام دو لشکر بردند کربلا، یک لشکر 72  مرد با غیرت و یک لشکر 83 نفر زن و بچه بی پناه؛ اما این زنها پایین تر از شهدای کربلا نیستند.مقام حضرت زینب سلام الله علیها،حضرت رباب سلام الله علیها حضرت رقیه سلام الله علیها کمتر از حضرت عباس علیه السلام نیست.مصیبت و سختی که کشیدند هیچ پیامبری غیر از حضرت محمد صلوات الله علیه نمی تواند برداد.اسارتی که کشیدند.اما حضرت زینب جلوی دشمن ایستادند.

کربلا در کربلا می مرد اگر زینب نبود /کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

هیچ پیامبر و امامی هم ناموسش به اسارت نرفته است جز سیدالشهدا علیه السلام.چون بار سنگین است،مردم خوابیدند .هر کدام از اسرا چندین داغ دیده بودند.دشمن گمان کرد اینها را به اسارت ببرد پیروز است اما اشتیاه می کرد.اینها اهل غیرت و تعصب و ایمان بودند.حقیقت ولایت در آنها نهفته شده است.

یکبار خدا راضی شده است ناموسش به اسارت برود.اما سکان دار این کشتی خرد شده در طوفان بلا یعنی زینب کبری سلام الله علیها است.خداوند برای هر نفسش،اجر یک شهید داده است.و هفده ماه بعد از کربلا زنده ماند تا رسالتش را تمام کرد.اسرا را آوردند مدینه و عزت پیدا کردند .

شهدای مدافع حرم رفتند که از حرم بی بی دفاع کنند که مجددا جسارت به حضرت نشود.


شهدای مدافع حرم رفتند که از حرم بی بی دفاع کنند که مجددا جسارت به حضرت نشود.

__________________________

پی نوشت:

 1امالی شیخ صدوق: 221 مجلس 30