حجت الاسلام دانشمند: هیئتی بمانید و هیئتی عمل کنید

کد خبر: 71906
فرزندت را هیئتی بار بیاورید، با عمل کردن نه با شعار. بعضی از فرزندان، پدرانشان را عادل نمی دانند. در خانه اخلاقتان را درست کنید. همسر و فرزندانتان را راضی نگه دارید. با آبروی دین و اسلام همه بازی می کنند. من و شما این کار را نکنیم. با اخلاق ناپسند آبروی دین را نبریم. اگر هیئتی هستید، هیئتی هم بمانید و هیئتی عمل کنید، نمک به زخم دل امام زمان (عج) نپاشید.

وارثپنجمین شب از مراسم 8شب عاشقی در هیئت جنت الرضا علیه السلام و در حسینیه جوانان حسینی شرق تهران با سخنرانی حجت الاسلام استاد دانشمند و مدیحه سرایی حاج مهدی اکبری برگزار شد.

در ادامه خبر متن سخنرانی حجت الاسلام دانشمند را می خوانید:

سخنران: حجت الاسلام استاد دانشمند / مداح: حاج مهدی اکبری

موضوع بحث این چند شب ما،تفسیر و توضیح و تبیین فرمایش علی بن موسی الرضا علیه السلام به حضرت عبدالعظیم حسنی است.

در مورد این قصه دو مورد قول است؛ قول اول  این است که امام رضا علیه السلام به حضرت عبدالعظیم حسنی نامه نوشتند و قول دوم این است که حضرت عبدالعظیم خواستند به خدمت امام رضا علیه السلام برسند و برگردند سامرا، حضرت رضا علیه السلام به حضرت عبدالعظیم نصیحتی کردند، پیغام و پیامی دادند و سفارشاتی کردند که معروف شد به نصایح علی بن موسی الرضا علیه السلام به جناب عبدالعظیم حسنی.

شخصیت و شأنیت حضرت عبدالعظیم حسنی

حضرت عبدالعظیم حسنی شاگرد چهار  امام بودند. ایشان که معروف به شاه عبدالعظیم یا سیدالکریم هستند، در زمان حکومت هارون الرشید به دنیا آمدند. اگر زمان حکومت هارون باشد، معنایش این است که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را هم زیارت کرده است. امام موسی بن جعفر، آقا علی بن موسی الرضا، امام جواد و امام هادی علیهم السلام را ایشان زیارت و درک کردند.

نجاشی، از عالمان شیعه است، می گوید: زمانی که حضرت عبدالعظیم حسنی از دنیا رفت، به یک نقلی می گویند حضرت عبدالعظیم را زنده به گور کردند. وقتی خواستند ایشان را غسل بدهند، رقعه ای را در لباسشان پیدا کردند و دیدند نسب ایشان را اینجور نوشتند: من ابوالقاسم فرزند عبدالله فرزند علی فرزند حسن فرزند زید فرزند حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام هستم. یعنی از فرزندان امام حسن مجتبی علیه السلام هستند و سید حسنی هستند.

حضرت عبدالعظیم با دختر عمویشان به نام خدیجه ازدواج کردند. خدا دو فرزند به ایشان داد یک پسر به نام محمد و یک دختر به نام ام ثمره.

یک نکته: برای ازدواج اول  سعی کنید از اقوام و طایفه ی خانوادگی خود فردی را انتخاب کنید. نمی گوییم غریبه ها مناسب نیستند، منتها هرچه نسبت ها نزدیک تر باشد شناخت بهتر خواهد بود.

نکته دوم: اسم های  مناسب برای فرزندان خود  انتخاب کنید.

امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: فرزند حداقل سه حق دارد که یکی از آنها انتخاب اسم خوب است. اسم با فرهنگ بگذارید. البته اسم تنها فایده ندارد، کنار اسم خوب تربیت صحیح هم باید باشد. 

بعضی ها پدرشان خوب است ولی پسرشان ناخلف می شود. بعضی مواقع هم پدر و مادر خوب نیستند، اما فرزند با تربیت و خوب بزرگ می شود. حضرت عبدالعظیم حسنی یک از محسنانشان این بود، خدا یک پسر به او داد اما همان یک پسر آنقدر خوب تربیت شده که شیخ عباس قمی می گوید: محمد بن عبدالعظیم حسنی مردی بزرگوار، بود که در شهر و در محلی که زندگی می کرد به مقام زهد و عبادت شهرت داشت. یعنی اگر می خواستند کسی را مثال بزنند، می گفتند مثل پسر عبدالعظیم حسنی بندگی کن.

فرزندانتان تربیت کنید. هیئت میایید، فرزندت را هم بیاور. فرزندت را هیئتی بار بیاورید، با عمل کردن نه با شعار. استاد ما می گفتند: من پشت سر آخوندی نماز می خوانم که همسر و فرزندانش پشت سرش نماز بخوانند. اگر خانواده اش به او اقتدا کردند،یعنی عادل است. بعضی از فرزندان، پدرانشان را عادل نمی دانند. در خانه اخلاقتان را درست کنید. همسر و فرزندانتان را راضی نگه دارید. با آبروی دین و اسلام همه بازی می کنند. من و شما این کار را نکنیم. با اخلاق ناپسند آبروی دین را نبریم. اگر هیئتی هستید، هیئتی هم بمانید و هیئتی عمل کنید، نمک به زخم دل امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نپاشید.

حضرت عبدالعظیم حسنی پسرش را به گونه ای تربیت کرد که در زهد و عبادت شهرت داشت. ما به چه مشهور هستیم؟ در طایفه به چه مشهوریم؟ به کسی که صد قول می دهد و به یکی از آن عمل نمی کند؟ بخیل ؟ خسیس؟خودخواه؟

پسر حضرت عبدالعظیم علیه السلام به عبادت شهرت داشت.

روایت است عبدالعظیم حسنی تا امام حسن عسکری علیه السلام را درکردند. شما نمی خواهید امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را درک کنید؟ نمی خواهید چند عالم را درک کنید؟ کسانی که بودند در تهران زندگی می کردند، حاج آقا مجتبی تهرانی را حاج آقا ضیاء آبادی و امثال اینها را ندیدند. والله خسران است که انسان در طی زندگی اش عالمی را نبیند. وقت بگذارید. پیغمبر اکرم صلوات الله علیه می فرمایند گل جامعه کسی است که وقتی نگاه به صورتش می کنی یاد خدا بیوفتید. حرفهایشان را می شنوید، علمتان زیاد می شود. رفتارشان را می بینید شما هم می خواهید زندگیتان را آباد کنید.

یک بار در عمرتان مرجع تقلیدتان را ببینید. چرا هرجا گناه و موسیقی باشد پیش قدم می شویم ولی حاضر نیستیم در یک جلسه روضه و سخنرانی عالم شرکت کنیم؟

حضرت عبدالعظیم حسنی هرگاه وارد مجلس امام جواد علیه السلام، یا وارد مجلس امام هادی علیه می شد، با کمال ادب و خضوع و خشوع و در غایت حیا در حالی دستانش را از عبا بیرون می آورد و مودب در مقابل امام می نشست، مانند یک شاگرد، در صورتی که خود حضرت عبدالعظیم فقیه بودند. امام هادی علیه فرمودند: عبدالعظیم حسنی برو  به ری و برای مردم فتوا بده. امام هادی و امام جواد علیه السلام اینقدر حضرت عبدالعظیم را تحویل می گرفتند که دیگران به ایشان غبطه می خوردند.

در زمان امام هشتم بخاطر قصه سلسلة الذهب که معروف است به غدیر ثانی، دست  بن العباس باز شد و اجازه ندادند که امام هشتم علیه السلام با مردم ملاقات کنند.

اگر از معارف اهل بیت علیهم السلام هیچ چیزی در اختیار ما نبود و فقط همین نامه امام رضا علیه السلام به حضرت عبدالعظیم حسنی را داشتیم برای ما بس بود. ما یک غدیر ثانی هم داریم که به قصه ی امام رضا علیه السلام در نیشابور که بعدها معروف شد به سلسلة الذهب، که امام رضا علیه السلام در روایتی فرمودند که از پدرم شنیدم که ایشان هم از پدرشان شنیدند و همینطور ت رسیدند به امیرالمومنین علیه السلام که از پیامبر خدا صلوات الله علیه شنیدند و ایشان از خداوند شنیدند این روایت را که " کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها" انقدر این حدیث مهم بود که آن را غدیر ثانی نامیدند، یعنی همانطور که غدیر اول مشت بنی امیه را باز کرد و آبروی خلفا را برد، این قصه ی امام هشتم علیه السلام هم آبروی بن العباس را برد. هر کدام از این خلفا که سر کار آمدند تا امام حسن عسکری علیه السلام، یک فتنه ایجاد کردند. یعنی یک ضربه ی مهلکی به شجره ی طوبا زدند.

عمربن خطاب به شجره طیبه ضربه زیاد زد، یکی از آنها این بود که آمد هم نوع سازی کرد و بدل درست کرد. ما اهل بیت پیغمبر صلوات الله علیه را اهل بیت عصمت و طهارت می دانیم. وقتی می گوییم  اهل بیت عصمت و طهارت، محوریت با عصمت است. اگر محوریت و امتیاز با عصمت باشد، شامل حال پنج تن آل عبا می شود. عمربن خطاب هم نوع سازی کرد و گفت همه جزو اهل بیت علیهم السلام هستند، همه بنی هاشمی هستند و همه یک اندازه ارزش دارند. اگر محور بشود عصمت، فقط می شود چهارده معصوم. اگر محور و امتیاز شد، بنی هاشم، در این صورت همسران پیغمبر صلوات الله علیه هم جز اهل بیت محسوب می شوند و منصور دوانیقی هم به خودش اجازه می دهد به امام صادق علیه السلام بگوید :یابن عم.. پسر عمو.. برای همین مامون به امام رضا علیه السلام می گفت پسر عمو. زیرا از زمان عمر خطاب دیگر محوریت عصمت نبود، بلکه سیادت به بنی هاشمی بودن بود تا به اینجا رسید که امام رضا علیه السلام فرمودند: « پدرم، موسی بن جعفر الکاظم، برای من روایت کرد از قول پدرش، جعفر بن محمد الصادق، از قول پدرش، محمد بن الباقر، از قول پدرش، علی بن الحسین زین العابدین، از قول پدرش، حسین بن علی که در سرزمین کربلا شهید شد، از قول پدرش، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب که در کوفه شهید شد، از قول برادر و پسر عمویش، محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، از قول جبرئیل، که خداوند فرمود:« کلمه لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی»

کلمه توحید «لا اله الا الله» دژ و حصار محکم من است. هر کس آن را بگوید، داخل حصار من شده و هر کس داخل قلعه و حصار من شود، از عذاب من در امان است.

در این هنگام کجاوه امام به راه افتاد.(چه بسا مامورین مأمون، کجاوه را حرکت دادند.)

ولی امام اشاره کرد کجاوه را نگه دارند و ندا کرد:«بشرطها و شروطها و انا من شروطها»

 و امّا به شرطی و شروطی که من از شروطش هستم .

فرمایش امام به این معنی است که توحید در صورتی مقبول درگاه خداوند است که همراه با پذیرش ولایت اهل بیت علیهم السلام باشد.

 

توطئه گرها دیدند اگر امام رضا علیه السلام بخواهد هر دفعه با مردم اینطور صحبت کنند، دیگر موقعیت آنها بهم می ریزد. گفتند امام را می خواهند ترور کنند و آقا را به کاخ بردند و حبس کردند. یک سوال پیش می آید در زمان موسی بن جعفر علیه السلام که در زندان بودند و امام رضا علیه السلام که در کاخ بودند و امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام زندانی بودند، چه کسانی رهبری جامعه را بر عهده داشتند؟ مردم که امام را نمی دیدند. حالا جایگاه حضرت عبدالعظیم حسنی  معلوم می شود. آن زمانی که رابطه ی مردم با علی بن موسی الرضا علیه السلام قطع شد، آن کسی که باعث و فیض بخش جامعه و هدایتگر بود، یک شخصی بود مثل حضرت عبدالعظیم حسنی؛ مردم از عبدالعظیم حسنی خط می گرفتند؛ او مردم را هدایت می کرد. او جواب سوالات فقهی مردم را می داد. حضرت عبداعظیم حسنی حق پدری بر گردن ما دارند. ما ایرانیان خصوصا تهرانی ها مدیون حضرت عبدالعظیم حسنی هستیم. اگر این مردم ولایت دارند از زحمات حضرت عبدالعظیم حسنی است.

حضرت عبدالعظیم حسنی اینقدر ارزش دارد، که امام هادی  علیه السلام می فرماید: هرکس حرم عبدالعظیم را زیارت کند، مثل این است زیارت کرده است امام حسین را.

یک موقع هست هیچ توانی برای کربلا رفتن ندارید یک زیارت بروید حرم عبدالعظیم حسنی، برایتان ثواب دو زیارت را می نویسند، زیارت فرزند امام مجتبی علیه السلام و زیارت سیدالشهدا علیه السلام

نامه امام رضا علیه السلام به عبدالعظیم حسنی علیه السلام 

 امام رضا علیه السلام  به حضرت عبدالعظیم حسنی فرمودند: ای عبدالعظیم! سلام گرم مرا به دوستدارانم برسان و به آنان بگو: در دلهای خویش برای شیطان راهی نگشایند.


و آنان را به راستگویی در گفتار و ادای امانت و سکوت پرمعنا و ترک درگیری و جدال در کارهای بیهوده و بی فایده فراخوان


و به صله رحم و رفت و آمد با یکدیگر و رابطه گرم و دوستانه با هم دعوت کن، چرا که این کار باعث تقرب به خدا و من و دیگر اولیاء اوست1

حجت الاسلام دانشمند: هیئتی بمانید و هیئتی عمل کنید

پی نوشت:


 اختصاص، شیخ مفید، صفحه 241