عاقل کسی است که ذلت اطاعت در خانه ی خدا را با عزت در معصیت خدا عوض نمی کند
در ادامه خبر متن سخنرانی را می خوانید:
قال علی بن موسی الرضا علیه السلام :
وجود مقدس حضرت رضا علیه السلام فرمودند :تمام نمی شود عقل انسان مسلمانی ،مگر اینکه ده خصوصیت را دارا باشد:
یعنی اگر از این اوصاف عشره که در این روایت مذکور شد،یک یا دوتا را فاقد بود،عقلش کامل نیست و اگر همه را نداشت،این انسان عاقل نیست.اینجا مسئله ی ایمان نیست،مسئله ی عقل است.آنچه که حضرت هم در این موارد دهگانه عنوان می کنند،هیچ ارتباطی با تعبدات ندارد.هیچ ربطی به مسائل عبادی ندارد.در کل مسائلی است که مربوط به مراودات اجتماعی است. یعنی حتی اگر انسان ،مسلمان هم نباشد، زندگانی مبنی بر عقل ،یعنی آن قوه ای که در وجود انسان ،مصالح و مفاسد را تشخیص می دهد قوه ی عاقله است. اگر وجو انسان را به یک ماشین تشبیه کنیم،ماشین اگر بخواهد در شب حرکت داده شود،یک چراغ می خواهد و یک موتور. موتور قلب است و چراغ عقل است. اگر انسان زندگی دینی دارد باید زندگی اش با عقل باشد.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
مَا عُبِدَ بِهِ اَلرَّحْمَنُ وَ اُكْتُسِبَ بِهِ اَلْجِنَانُ2 عقل آن چیزی است که انسان با آن بهشت را کسب می کند.
این عقل ده خصلت دارد.
1- أَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ: از او اميد خير باشد.
بعضی ها باب الحوائج الی الله هستند.هرکسی مضطر و مستأصل است و مشکل دارد اینها به ذهنشان متبادر می شود،ممکن است مشکل مالی هم نباشد،ممکن است یک نفر التهاب روانی دارد ،یک نفر ممکن است تشدد خاطری دارد،جایی به مشکل برخورده است که باید آبرویی وسط گذاشته شود.
وجود مقدس امام حسن مجتبی علیه السلام وقتی راوی آمدند گفتند که یک گوهر گرانقدر دارم که زیر طاق آسمان ،مشتری بهتر از شما پیدا نکردم که به او دهم ،امام فرمودند:من یک بدهی سنگینی دارم و سر رسید پولم رسیده است .امام فرمودند من پولی ندارم ،عرض کرد من پول نمی خواهم.حضرت فرمودند :پس چرا می گویی آبروی من را بخر؟عرض کرد کسی که من بدهکار او هستم از شیعبان شما است،شما اگر به او بگویید به من فرصت دهد حرف شما را زمین نمیزند.حضرت فرمودند: برویم .ابن عباس گفت آقا اعتکاف شما هنوز به حد وجوب نرسیده است.حضرت فرمودند:آنکه آنجا نصیب من می شود،به مراتب بهتر از اینجاست.امام پولی هم نداشته است،اما زمان حضرات معصومین،چه گره مالی بوده،چه آبرویی بوده،چه مشکلات خانوادگی بوده است ، ملجاء ،اهل بیت علیهم السلام بودند.
انسان عاقل کسی است که مردم از شر او در امان هستند.بعضی ها دائما احتیاج به مراقبت دارند،غافل شوید می زنند.یک عده ای هستند شر از آنها می بارد.آدم عاقل یعنی مومنان دیگر از شر او در امان باشند.
بعضی ها هستند،دنیای محبت به آنها کنید،و یا خیلی کار برای آنها انجام دادید،یک کار را نتوانید انجام دهید،و یک نه به آنها بگویید،نمکدان را می شکنند.ناسپاسی می کنند. بعضی ها هم هستند یک کار کوچک برای آنها انجام دهید،تا آخر عمر سپاسگزار هستند.اینقدر که کار دیگران به چشم اینان می آید.
فرد دنیایی هم کار خیر انجام بدهد به چشم خودش نمی آید. یکی از صفات رذیله عُجب است.عُجب یعنی خودشیفتگی،خود فریفتگی؛بعضی ها خیلی خود پسند هستند،دو رکعت نماز می خواند،طلبکار می شود.
وجود مقدس پیغمبر صلوات الله علیه با آن همه عظمت،با آن همه طاعتی که داشتند،می فرمایند:
مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ وَ مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك3آن گونه که باید تو را نشناختیم. یعنی اگر جلوه یار نباشد هیچیم .
در دعای کمیل امیرالمومنین علیه السلام چقدر اظهار عجز می کنند،اظهار تقصیر می کنند به ذات ذالجلال ربوبی. بعضی ها هر کاری بکنند،خودشان را مقصر می دانند.خودشان را ضعیف ترین می دانند. این از علامت عاقل است. در مسئولیت ها هم همینطور است؛ کسانی که می گویند ما کاری نکرده ایم و ما کار خاصی انجام نداده ایم،اینها به چشم مردم می آید.
فرمودند که خمول،گمنامی،مهجوریت،در حاشیه بودن ،جلوی چشم نبودن برای اینها از شهرت و جلوه کردن بالاتر است.
از بین همه ی احساساتی که بشر دارد،غرائضی که دارد،مثل خوردن،نوشیدن،خوابیدن،غرائض جنسی مانند پوشیدن ،تمام این امیال و غرائضی را که دارد،هیچ کدام به اندازه حب شهرت در انسان غلیظ نیست. انسان دوست دارد دیده شود.اسمش بر سر زبان ها باشد.امام رضا علیه السلام می فرمایند که آدم عاقل کسی است که گمنامی را به شهرت ترجیح می دهد.
الشهرة بلاء عظیم بلا به دو معنا است.یکی به معنای امتحان و دیگری به معنای مصیبت بزرگ است.
حضرت زین العابدین علیه السلام می فرمایند : فَلَا تَفْضَحْنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ4 یعنی جلوی آن همه چشم ذر قیامت ما رسوا نشویم.آبرویمان نرود.
عاقل کسی است که ذلت اطاعت در خانه ی خدا را با عزت در معصیت خدا عوض نمی کند. امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: اِلـهي كَفى بي عِزّاً اَنْ تکونَ لَی ربّا وَكَفى بي فَخْراً اَنْ اکونَ لک عبدا خدایا بالاترین عزت من این است که بنده تو هستیم و افتخار ما این است که پروردگار ما تو هستی.
تو ذهن می آید که نمی شود که،بعضی ها هستن که همه جور گرفتاری های اخلاقی را دارند، من اگر نگاهش کردم بگویم این از من بهتر است؟نه اینکه عنوان کند این از من بهتر است،بلکه در درون خودش به این برسد که طرف مقابل از من بهتر است.
یک نفر که یک معاصی را مرتکب شود،بگویم او از من بهتر است.چطور؟ حضرت رضا علیه السلام فرمودند: إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَان رَجُلٌ خَیْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَی وَ رَجُلٌ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَی رجلان دو دسته هستند.یک کسی هست خوب است و مشخص است.اما آنکس که فسق می کند چه؟ حضرت فرمودند که آن کسی که شر است،شر آن ظاهر است و این شر ظاهر خیر اوست. خیر تو ظاهر است و این خیر ظاهر تو،برای تو شر است.
امام صادق علیه السلام روایتی دارند که می فرمایند:دو نفر شب احیا از در مسجد که بیرون می آیند و همدیگر را که نگاه می کنند،باهمین یک نگاه؛یک نفر احیا گرفته است و قرآن بالای سرش، و یک نفر هم مست است. حضرت می فرمایند این دونفر جلوی مسجد نگاهشان می کنند،این مست با نگاهی که به آن شب نده دار می کند می شود اهل بهشت؛ و آن شب زنده دار با نگاهی که به این مست می کند می شود اهل دوزخ؛ چطور می شود؟آنی که می آید حالش بالا و پایین است،نگاه می کند می بیند این از مسجد آمده است و الهی العفو گفته است،به خدا می گوید که خدایا ما دیگر که هستیم.چه بنده هایی داری،خوشبحالش.من چقدر بد و کثیفم.این با همین حسرتی که می خورد بالا می آید. آن کسی که در مسجد بوده است ،بیرون می آید،نگاهی به فرد مست می کند و می گوید خدایا شکرت ،دم خودمان گرم،ما قرآن به سر گذاشتیم اما این مست است. حضرت می فرمایند:همین که یک مقدار به خود مغرور شد،پایین می آید.
حضرت موسی علیه السلام زمانی که می خواستند به کوه طور بروند خدا گفت موسی ،زمانی که می خواهی بیایی پست ترین بنده من را با خودت بیاور،موسی بن عمران به هرکس در بنی اسرائیل نگاه کرد،گفت نکند این از من بهتر باشد.
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت/ که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش/ تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
مقدس اردبیلی از نجف رفتند اردبیل دیدن والدینش،رسید به شهر ،شب را آنجا مانده بود.یک شخصی در آنجا بود که اهل فسق و فجور بود .شب در خواب در عالم رویا دید که گفتند برو فلانی را تجویز کن و اهل محل را هم بگو بیایند زیر جنازه را بگیرند،گفت خدایا این آدم همه وجودش شر بوده است،من برم زیر تابوتش و غسل و کفنش کنم؟خطاب رسید لحظات آخر همه ی پرونده را پاک کرد و این اواخر مریض شده بود و از تکاپو افتاده بود.به مشکل خورده بود و برای اینکه غرورش اجازه نمی داد در شهر باشد،رفته بود بیرون و در یک خرابه ای می ماند.لحظات آخر،متوجه شده بود که وقت مرگش رسیده است،یک نگاه کرد به آسمان و یک جمله گفت:خدایا مقدس آفریدن کاری ندارد،اگر راست می گویی و کریم هستی من را ببخش که غرق گناهم ؛ خدا فرمود با همین یک کلمه عاقبتش عوض شد.
ان شالله خدا ادبش را به همه ی ماعطا کند.
______________________________________________
پی نوشت:
1 تحف العقول، صفحه 443
2 الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد 1
3 بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج68 23
4 مناجات شعبانیه