حاج حسن خلج؛متن روضه حضرت علی اصغر (ع)/محرم94
ذکر توسل و روضه_شب هفتم محرم94
وارث: دور لبات زبون نچرخون۲
باهمدیگه میریم به میدون
بابابرات جواب میگیرم
رومیزنم تا آب بگیرم)۲
اگرچه پیرم ...
*بااین سن وسال به این جماعت نامرد دستشو گرفت بالا*
آبش بدیدمیمیره،آبش ندیدمیمیره...
*حسین غریب کربلاحسین
حسین شهید نینواحسین
حسین ... حسین ... حسین ... حسین ...
حسین غریب کربلا حسین
حسین شهید نینوا حسین ..."
اعظم مصائب عاشورا وکربلا همینجوری که شنیدید عطشه،تو دل عطش گمان میکنم اعظم مصائب همین کلمه "مُنوا علینا "باشه*
دورلبات زبون نچرخون
باهمدیگه میریم به میدون
بابابرات جواب میگیرم
رومیزنم تاآب بگیرم...اگرچه پیرم
آی جماعت !شمادیگه باشیرخواره که جنگ ندارید
آی جماعت!یه جرعه آب بهش بدیدمحض خدا منت بذارید
*چرانمیمیریم ما*
آی جماعت شمادیگه باشیرخواره که جنگ ندارید
آی جماعت یه چیکه آب بهش بدید محض خدامنت بذارید
*آخ آخ کاشکی آب نخواسته بوده حسین کاشکی آب نخواسته بوده حسین...یه چیزی درگوشی بگم:لااقل آبروش جلو رباب حفظ شده بود ،خیلی بد شد" یه اتفاقی افتاد... یه اتفاقی افتاد انقدر سریع بود... انقدر سریع بود ابی عبدالله خوداتفاق رو شاید اول متوجه نشد؛ بچه داره توبغل حسین گریه میکنه،
بابا چراصدات عوض شد ۲
*قربون اون تارهای صوتی نازکت برم ...*
باباچرا صدات عوض شد
*تاحالادیدی آدم محتضر رو؟این چشما میره بالا*
سمت و سوی نگات عوض شد
*آقاداره حرف میزنه، هنوز حرف آقاتمام نشده*
صدات بابا قلبمو کنده۲
سرت فقط به مویی بنده ...
بابا چراصدات عوض شد۲
سمت وسوی نگات عوض شد
صدات بابا قلبمو کنده
سرت فقط به مویی بنده...
لبت میخنده۲
* یه جوری امام حسین سر علی اصغرمستاصل شد خداجبرئیل فرستاد گفت برو زودتر تسلیتش بده؛حسین چکار کنه ؟*
چیکار کنم؟ کجابرم؟
*خود حروم زادش میگفت:دلم برای حسین سوخت؛نشستم زمین شروع کردن؛گریه کردن دیدم یه قدم میره به سمت لشکر برمیگرده چشمش به رباب میفته برمیگرده؛ مونده چه کار کنه" حسین*
چیکارکنم؟کجا برم؟
چه جوربگم۲ علی سیراب شد
*باخودش فکر کرد به رباب میگم*
میگم رباب آب ندادن اما به جاش
حسینت ازخجالت آب شد
* حسین؛ امشب خانمها باید دادبزنن..." حسین هرجا نشستی و ایستادی مدد کن خانم رباب رو"حسین ... ازاینجا دارم میبینم هر کی خودشو میزنه اطرافیان دستشو میگیرن؛توخیمه کسی نتونست دست رباب بگیره،انقده لطمه به صورت زد" خودتون روضه خون خودتون باشید،
"بسم الله الرحمن الرحیم...یاحسین...۲
"و فدیناه بذبح عظیم..."
راوی میگه حسین یه نگاه به خیمه ها کرد یه نگاه به لشکر راهشو کج کرد رفت پشت خیمه ها؛قنداقه ی خون آلود علی گذاشت رو زمین باغلاف شمشیر یه قبرکوچولو کند قنداقه رو گذاشت توقبر همین که دستاش پرخاک کرد دید یه صدا،یه ناله میاد! حسین صبرکن آقا من مادرم آقا یه باردیگه بچه مو بغل بگیرم آقا...
اصغرکه به چهره ازعطش رنگ نداشت
یارای سخن با من دلتنگ نداشت
یا رب تو گواه باش شش ماهه ی من
شدکشته ی جنگ و با کسی جنگ نداشت...