از اصفهان ضریح برایت بیاورم/ یک گنبد از گهر بتراشم برای تو
شعری برای امام حسن(ع)
سنگ نگین اگر بتراشم برای تو
باید که از جگر بتراشم برای تو
طوف سرت به شیوه ی حجاج جایز است
پس واجب است سر بتراشم برای تو
اکنون که در ملائکه کس فُطرُست نشد
من حاضرم که پر بتراشم برای تو
باشد که من به سوی تو آزاد رو کنم
از چوب سرو در بتراشم برای تو
از اصفهان ضریح برایت بیاورم
یک گنبد از گهر بتراشم برای تو
یک فرش دستباف برایت بگسترم
صد گل به طرح تر بتراشم برای تو
بر مرقد تو لاله ی عباسی آورم
فانوسی از قمر بتراشم برای تو
از والدین ، خادم درگه بسازمت
قربانی از پسر بتراشم برای تو
چون محتشم که شعر برای حسین گفت
من شعر بر حجر بتراشم برای تو
ای کشتهی محبت تو حضرت حسین
پیداست در جلال تو کیفیت حسین
کس ناز چشمهات چو زینب نمیکشد
درد شبانهات به جز شب نمیکشد
فرصت نشد شرار جگر تا جبین رسد
بیماری سریع تو بر لب نمیکشد
روزی کشید ناز و دگر روز، جانماز
ناز تو را مدینه مرتب نمیکشد
هر چند رنگ خون شده آن کام نازنین
کس چوبدست خویش بر آن لب نمیکشد
زهری که خورده ای چو به خورشید اثر کند
کارش ز صبح تا به سر شب نمیکشد
محمد سهرابی