بازنشر/اشعار ویژه سالروز ازدواج پیامبر اکرم (ص) و حضرت خدیجه (س)

کد خبر: 74829
بسته شعری به مناسبت پیوند حضرت رسول الله (ص) و حضرت خدیجه (س) آماده کرده‌ایم؛ این اشعار را در اینجا بخوانید.
وارث:همزمان با دهم ربیع الاول، شاعران آیینی کشورمان درباره سالروز ازدواج حضرت خدیجه (س) و حضرت رسول الله (ص) ابیاتی را سروده اند. شما در اینجا می توانید،  این اشعار را بخوانید.
 
بسته شعری ویژه سالروز ازدواج پیامبر اکرم (ص) و حضرت خدیجه (س) 
 
حضرت ام المومنین خدیجه (س) -مدح (قاسم نعمتی)
 
خدیجه زوج رسول است و مادر زهرا
 
خدیجه گوهر یکتا و درٌ بی همتا
 
ندیم ختم رسولان و یار پیغمبر
 
نبود در همه عالم کسی از او بهتر
 
خدیجه‌ای که پیمبر بود و را همسر
 
خدیجه‌ای که چو زهرا بود و را در بر
 
خدیجه‌ای که حسین و حسن نواده اوست
 
زنی که زینب و کلثوم خانواده اوست
 
خدیجه مادر سجاد و مادر باقر
 
کسی که شمس و قمر بهر خدمتش حاضر
 
خدیجه مادر بحر العلوم صادق بود
 
جهان به گوهر علمش همیشه شایق بود
 
خدیجه مادر موسی ابن جعفر ما بود
 
کسی که طاقت و صبرش بسان دریا بود
 
همو که جان به لب آورد در غل و زنجیر
 
به زیر لب همه شب خواند سوره تکویر
 
خدیجه مام رضا آن شه خراسان بود
 
همو که حشمت هارون از او هراسان بود
 
کسی که گفت: به لب لااله الا هو
 
به طوس گشت غریبانه ضامن اهو
 
تقی نبود جز از او نقی هم از او بود
 
ببین که ساحت این زن چه خوب و نیکو بود
 
خدیجه را چه بگویم که ماه منظر بود
 
خدیجه مادر اختر امام عسکر بود
 
امام عسکر ما همچو ماه عالم گیر
 
کسی که رام شد اندر برش پلنگ و شیر
 
خدیجه مادر مهدی امام حاضر ماست
 
کسی که چشم بصیرش همیشه ناظر ماست
 
من از خدیجه چه بگویم بدین بیان قصیر
 
گنه نباشدی از من زبان کند تقصیر
 
به روز عشر ز. ماه مبارک رمضان
 
گرفت جسم عزیزش مغاک در دامان
 
گرت نصیب شد‌ای جان گذر کن از کویش
 
که حس کنی به مشامت تو بوی مینویش
 
کند شفاعت سیمرغ گر به روز جزا
 
نبا شدش غم دیگر چو جان دهد به قضا
 
*******
 
بسته شعری به ویژه سالروز ازدواج پیامبر اکرم (ص) و حضرت خدیجه (س)
 
 
 
حضرت ام المومنین خدیجه (س) -مدح (حسان)
 
مُحمّد را نکو همسر خدیجه
 
عزیز قلب پیغمبر خدیجه‏
 
یقین باشد، پس از زهرا و زینب
 
بود از هر زنى برتر، خدیجه‏
 
پناه امتى بود و نبى را
 
به روز بى کسى، یاور، خدیجه‏
 
گهى غمخوار، او هنگام سختى
 
صفا بخش دل شوهر، خدیجه‏
 
گهى با خنده‏ى نوش آفرینش
 
سرور قلب آن سرور، خدیجه‏
 
میان دلبران، همتاى او کیست؟
 
دل «لولاک» را دلبر، خدیجه‏
 
زنى، چون حوریان، مجذوب شوهر
 
همه آسایش همسر، خدیجه‏
 
وجود «رحمة للعالمین» را
 
پرستار و نوازشگر، خدیجه‏
 
گرفته با ادب، چون هاله‏ى نور
 
چراغ وحى را در بر، خدیجه‏
 
به طوفان بلا، چون کوه، محکم‏
 
به کشتى امان، لنگر خدیجه‏
 
مبارز محرمى، همراز و نستوه‏
 
شکوه غم، ز. پا تا سر، خدیجه‏
 
توان بخش صفوف مؤمنان بود
 
به تنهایى چو یک لشکر، خدیجه‏
 
چو مى‏شد سنگباران خانه‏ى او
 
به پیش مصطفى سنگر، خدیجه‏
 
به شام تار خورشید نبوّت‏
 
بود مهتاب روشنگر، خدیجه‏
 
وفا و عشق و عفّت، زینت اوست
 
ندارد غیر ازین زیور، خدیجه‏
 
چه خوش «اللَّه اکبر» گفت و بگذشت‏
 
ز. جان و مال و سیم و زر، خدیجه‏
 
همین وارستگى، شایسته‏ى اوست‏
 
چو زهرا را بود مادر، خدیجه‏
 
کشد بار عطاى آسمانى‏
 
چو باشد مادر کوثر، خدیجه‏
 
چه کوثر، آن که یکتا همچو طاهاست‏
 
صدف شد بر چنین گوهر، خدیجه‏
 
ز. نامش مادران برخود ببالند
 
که دارد یک چنین دختر، خدیجه‏
 
چه خوش باشد غلام خود بخواند
 
«حسان» را در صف محشر، خدیجه‏
 
*******
 
بسته شعری به ویژه سالروز ازدواج پیامبر اکرم (ص) و حضرت خدیجه (س)
 
 
 
حضرت ام المومنین خدیجه (س) -مدح
 
به زبان‌بریده کجا رسد صفتی به مدح و ثنای او
 
که خداش هرچه طلب کند به کمال داده برای او
 
ز. زبان خاتم مرسلین همه وقت کرده دعای او
 
صلوات آدم و خاتم آمده است جمله صلای او
 
چه زنی‌ست او که به مدحتش فلک آفریده خدای او
 
شده‌است جاذب لطف حق، چو به مهر ذرّه‌ی لاحقه
 
نرسد به جلوه‌ی نوری‌اش رشحات ظلمت زاهقه
 
چه کلیمه‌ای که دهد بیان ز. عدم در انفس ناطقه
 
چه زجاجه‌ای‌ست که از خودش بدمد لوامع مُشرقه
 
ملکوت و ملک خدای را به عیان رسانده ضیای او
 
چه غمش هر آنکه شفیعه‌اش بشود به محشر داهشه
 
به مقام خلد برینی‌اش نه منازعه نه مناقشه
 
نگرفته‌اند مقام او به معاجله به مهامشه
 
به خدا که زَهره‌ی قرب او نه به حفصه هست و نه عایشه
 
که نشیند از ره غدر و کین به دل رسول به جای او
 
سخن از کسی شده در میان که نبی‌ست گرم ستودنش
 
مَلِک‌ست قاری فضل او، مَلَک‌ست محو سرودنش
 
عدم‌ست زاده‌ی بود او و وجود طفل نبودنش
 
‌که شده‌ست بسته به نور حق همه صبح دیده گشودنش
 
حسن‌ست شمس مضیّ او و حسین بدر دجای او
 
به خدا که دار و ندار او بدهد نشان ز. عدالتش
 
احدی نبوده ز. مکّیان به نجابتش به اصالتش
 
احدی نجسته مشابهش احدی ندیده جلالتش
 
چو گشود خاتم مرسلین دو لب از برای رسالتش
 
چه زنی به غیر خدیجه گفت: بلی به دین و ندای او
 
چه زنی‌ست مادر فاطمه، چه زنی‌ست همسر مصطفی
 
که به همرهی، که به همسری، شده نیم دیگر مصطفی
 
نه به مال بلکه به جان خود شده یار و یاور مصطفی
 
که مناقبش شده بازگو ز. لب پیمبر مصطفی
 
متراکم آمده خیر‌ها به چهارگوش سرای او
 
به گره‌گشایی لطف او نه مقیَّدی نه مقیِّدی
 
شده لحظه‌لحظه‌ی بودنش جلوات عزّ مُمَجِّدی
 
نرود مواصف جود او به خفا ز. جور معاندی
 
چو نباشد آیه‌ی سلم او چه مطهَّری چه موحِّدی؟
 
مگر اینکه خلق دعا کند به طراز قبله‌نمای او
 
چو نماز او بشود حکم نبود مصلّی دیگری
 
به خدا نگویم الی الابد سخن از تولّی دیگری
 
که دهد موالی همسرش به نبی تسلّی دیگری
 
چو صفات و ذات جلال حق بدهد تجلّی دیگری
 
شده مهر و ماه نشانه‌ای ز. فروغ جود و سخای او
 
به ازل چو آینه‌ی «ألَستُ بِرَبّکم» شده صیقلی
 
به مطاوعت ز. مقام او چو رسول گفته‌ام از بلی
 
چو گشود احمد مصطفی در سرّ مصحف منجلی
 
به خدا که غیر خدیجه‌اش به خدا قسم به جز از علی
 
نشده‌ست مطلع آدمی ز. رموز غار حرای او
 
صفت کمال خدیجه را چه به شعر ناقص همچو من
 
که چهارده دم کبریا به مدیحه‌اش شده در سخن
 
ظُهِرَت یَنابِعُهَا العُلاةِ مِنَ الخَفاءِ إلَی العَلَن
 
به کدام زن به جز از خدیجه رسول حضرت ذوالمنن
 
همه ساله کرده ز. تعزیت به برش لباس عزای او؟ 
 
**************
 
حضرت ام المومنین خدیجه (س) -مدح
 
 
فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم
 
آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم
 
هر چه عالم فخر دارد نزد من یک ارزن است
 
من زنی هستم که در خانه پیمبر داشتم
 
روزهایم شب نمی‌شد چشم او تا باز بود
 
سایه‌ی خورشید را همواره بر سر داشتم
 
عاشق این مرد بودن معجزه لازم نداشت
 
چشم‌هایش را از اول نیز باور داشتم
 
راه‌های آسمان را از زبان همسرم
 
مثل آواز پر جبریل از بر داشتم
 
آیه‌ها تکرار او بودند و عمری بر لبم
 
با طنین نام او قند مکرر داشتم
 
چشم بر من دوخت در شعب ابی‌طالب گریست
 
ناگهان یک آسمان در خود کبوتر داشتم
 
جان خود را بر سر این عشق دادم عاقبت
 
هدیه می‌دادم اگر صد جان دیگر داشتم
 
**************
بسته شعری به ویژه سالروز ازدواج پیامبر اکرم (ص) و حضرت خدیجه (س)
 
حضرت ام المومنین خدیجه (س) -مدح
 
 
گاه تنها یک نفر هم یار دین باشد بس است
 
یک نفر بانوى سرشار از یقین باشد، بس است
 
مال و ثروت -هرچه هم باشد- فداى راه دوست
 
هم‌نشین رحمةٌللعالمین باشد بس است
 
در نگاه شوم مردم بدترین باشد، ولى
 
در دل پیغمبر خود بهترین باشد بس است
 
دیگران هم، همسر پیغمبرند، اما فقط
 
مادر زهرا که «أمّ المؤمنین» باشد بس است
 
دخترش زهرا کجا و دختران این و آن؟!
 
حاصل عمرش اگر تنها همین باشد بس است
 
دختر او مادرى کرده براى شیعیان
 
مادرى مثل خدیجه در زمین باشد بس است
 
ما کجا و مدح او گفتن؟ معاذالله... نه
 
نام ما تنها «گداى خوشه‌چین» باشد بس است
 
واژه هاى گنگ و بى‌معنا چه مى‌فهمند از او؟
 
انتهاى شعر باید نقطه چین باشد... بس است
 
**************
 
حضرت خدیجه (س) -مدح (غلامرضا سازگار)
 
 
کیستم من بانوی اسلام، ام‌المؤمنینم
 
مادر کوثر، امید رحمۀ للعالمینم
 
آسمان معرفت، بر روی دامان زمینم
 
بانوی باغ جنان، محبوبۀ جان‌آفرینم
 
مثل زهرا دخترم آئینۀ حق الیقینم
 
بـار‌ها از حق سلام آورده جبریـل امینم
 
من خدیجه همسر و همگام ختم المرسلینم
 
****
 
پیشتر از روز بعثت مصطفا را همسرم من
 
از نزول وحی، تنها حامی پیغمبرم من
 
همسرش نه، همدمش نه، بهترین همسنگرم من
 
مؤمنین را، بلکه ایمان را گرامی مادرم من
 
بحر ایثار و وفا و معرفت را گوهرم من
 
در جلالت هـاجر و حـوا و مریم را قرینم
 
من خدیجه همسر و همگام ختم‌المرسلینم
 
****
 
پیشتر از بودنم دل برد از دستم محمد
 
در حقیقت روشنی بخش وجودم بود احمد
 
گشته بودم همچنان مشتاق آن روح مجرد
 
بی خبر بودم که از لطف خدای حی سرمد
 
روزی آن یار تمام خلق با من یار گردد
می‌کندحق با نخستین شخص خلقت همنشینم
 
من خـدیجه همسر و همگـام ختم‌المرسلینم
 
****
 
دختری دارم که خورشید ومه‌وگردون هلالش
 
شوهری‌دارم که قرآن‌گشته نازل درکمالش
 
دختری دارم که می‌آید سلام از ذوالجلالش
 
حیدری گردیده دامادم که نبوَد کس مثالش
 
حجره‌ای دارم که جبریل امین روبد به بالش
 
نی عجب گرچرخ گردون سجده آرد بر زمینم
 
من خـدیجه همسر و همگـام ختم‌المرسلینم
 
*********
بسته شعری به ویژه سالروز ازدواج پیامبر اکرم (ص) و حضرت خدیجه (س)
 
حضرت خدیجه (س) -مدح (علی اکبر لطیفیان)
 
 
بیچاره دستی که در این شب‌ها فقیرت نیست
 
یعنی دخیل دست‌های دستگیرت نیست
 
باید برایت خاکساری را تمنا کرد
 
بیچاره بال جبریلی که حصیرت نیست
 
هرگر نمی‌خواهم ببینم آن شبی را که
 
در سفره‌ی افطار ما نان و پنیرت نیست
 
قربانی نامت شدن عین حیات ماست
 
مرده‌تر از مرده است هر کس که بمیرت نیست
 
تو منت دین خدا بر گردنم هستی
 
آری تو امّ المؤمنینی و نظیرت نیست
 
تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی
 
کوری چشم دشمنانت مادرم هستی‌
 
ای همسر شایسته‌ی پیغمبر مکه‌ای
 
جده‌ی شهر مدینه؛ مادر مکه‌ای
 
که برایت حاجیان احرام می‌بندند
 
قبر شریفت قبله گاه دیگر مکه
 
تو مادری ات نیز بوی نوکری می‌داد
می‌خواستی باشی کنیز دختر مکه
 
تو زینب پیغمبری و سال‌های سال
 
سینه سپر کردی برای رهبر مکه
 
هر جا که پیغمبر به جنگ فتنه‌ها می‌رفت
 
تو یک تنه بودی برایش لشگر مکه
 
مکه مدینه نیست در آتش نمی‌افتی
 
کاری ندارد با تو دیوار و در مکه
 
تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی
 
کوری چشم دشمنانت مادرم هستی