استاد انصاریان: ائمهٔ اطهار(ع) صورت انسانی قرآن مجید

کد خبر: 75690
محقق، مفسر و پژوهشگر قرآنی گفت: ائمهٔ طاهرین(ع) و صدیقهٔ کبری(س) اصلاً از هم جدا نمی‌شوند و یک حقیقت هستند؛ یکی از آن حقیقت کتبی با مفاهیم و معانی‌اش است که باید انتقال پیدا کند و یکی هم حقیقت عینی است که ائمهٔ طاهرین صورت انسانی قرآن مجید هستند.
وارث: استاد حسین انصاریان در سخنرانی خود در حسینیهٔ آیت‌الله ابن‌الرضا(ره) خوانسار اظهار کرد: خداوند در قرآن مجید، یک حبل که معنای فارسی آن طناب است را مطرح کرده، ولی معنی قرآنی آن، عاملی است که انسان را به پروردگار عالم اتصال می‌دهد و انسان به مرحلهٔ خدایی، الهی‌مسلک و ربانی ‌تربیت می‌شود. توجه بیشتر مردم و طلاب به این آیهٔ شریفه است که پروردگار امر واجب می‌کند: «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا»، به این سببِ اتصال بین خودتان و بین خدا چنگ بزنید و متمسک شوید یعنی عمل کنید.

او ادامه داد: «حبل الله» یعنی قرآن و معنی اعتصام این نیست که قرآنی در آغوش بگیرم، در مغازه یا ماشین یا جیبم بگذارم و گاهی روی این قرآن دست داشته باشم؛ یقیناً این معنی اعتصام و تمسک و اتصال نیست. حال این وسیلهٔ اتصال چگونه آدم را به خدا متصل می‌کند، در سورهٔ اسراء می‌فرماید: «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم ویبشر المؤمنین الذین یعملون الصالحات ان لهم اجراً کبیرا»، یعنی «یعملون الصالحات» بعد از ایمان، میدان اصلی آیهٔ شریفه است و این قرآن «یهدی للتی هی اقوم»، شما را به استوارترین راه می‌رساند و بعد از رساندنتان به شما مژده می‌دهد؛ شمایی که همواره عمل صالح انجام داده‌اید: «یعملون الصالحات ان لهم اجراً کبیرا».

استاد انصاریان گفت: وقتی این ابزار اتصال، انسان را به خدا وصل و او را الهی می‌کند که به این ابزار اتصالْ عمل شود.

او به حبل دوم که در قرآن مطرح شده، اشاره و اظهار کرد: درِ دهان آنهایی را ببندد که می‌گویند «حسبنا کتاب الله» و این یاوه و حرف غلط و بیهوده را اعلام بطلان کند و بر باد دهد. آن آیه دوباره «حبل الله» و بعد هم یک حبل دیگری را مطرح می‌کند؛ یعنی شما فقط با قرآن به توحید و پروردگار و اخلاق خدایی اتصال پیدا نمی‌کنید. «بحبل من الله»، یعنی به‌سبب اتصال به ابزار و تمسک به ابزاری که شما را خدایی می‌کند، این «حبل الله» قرآن است؛ «و حبل مِن الناس»، نه دست به دامن همهٔ مردم زدن، چون مردم خودشان نیاز دارند که دست به دامن یک خضر راهی بزنند؛ بلکه «حبل من الناس» یعنی بعضی از مردم.

استاد انصاریان در پاسخ به اینکه حال که ما می‌خواهیم به این بعضی از مردم متمسک شویم، اینان چه‌کسانی‌اند؟ گفت: یقیناً پادشاهان نیستند، چون پادشاهان طناب شیطان هستند؛ یقیناً ثروتمندان ثروت‌اندوز نیستند، چون آنها قارون هستند؛ یقیناً متکبران مغرورِ از خودراضی نیستند، چون آنها فرعون هستند؛ یقیناً عالمانِ بی‌عملِ دنیاپرستِ پول‌پرستِ مقام‌پرست نیستند، چون آنها ریسمان شیطان هستند؛ یقیناً عموم مردم هم نیستند، ما تاجر مؤمن، بقال مؤمن، لبنیاتی مؤمن، بنّای مؤمن، دکتر و مهندس مؤمن داریم، ولی پیش هرکدامشان برویم و بگوییم راستش را به ما بگو؛ تو توان داری که ما را به ربوبیت حق وصل کنی تا تربیتی الهی پیدا کنیم و انسان ربانی شویم، خودشان می‌گویند که ما چنین قدرتی نداریم. پس ما خیلی‌ها را باید از این «حبل من الناس» خارج کنیم، چون اینها نمی‌توانند.

او با طرح پرسش‌هایی مبنی بر اینکه به‌راستی‌ آن ناس چه‌کسانی‌اند که می‌توانند ما را مثل قرآن و بی‌کم و زیاد به ربوبیت خدا اتصال بدهند که ما از اخلاق الهی آنها مایه بگیریم و تربیت بشویم، از باطن آنها مدد بگیریم و اهل توحید شویم، ازعلم آنها مدد بگیریم و عمل درست انجام دهیم؟ این ناس چه‌کسانی‌ هستند که قدرتشان مثل قرآن است، درک و فهمشان حقیقت قرآن است، توانشان توان قرآن است؟ گفت: کسی غیر از وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) تا امام عصر(عج) و صدیقهٔ کبری(س) در قلبتان «حبل من الناس» نیست یعنی ما اگر در آیه دقت کنیم و وضع و حال مردم هر دوره‌ای را در تاریخ یا در زمان خودمان با مشاهده، ملاحظه و دقت کنیم، هیچ‌کدام «حبل من الناس» نیستند؛ «حبل من الناس» یعنی آن که عدل قرآن و وزن قرآن است، آن که قرآن عینی است. این قرآنی که در مساجد و منازل است، قرآن کتبی است که یک‌نفر باید بیاید و به ما بگوید این آیه این را می‌گوید، پس مواظب باش تا به حرام دچار نشوی؛ این آیه این را می‌گوید، پس مواظب باش که به کبر و ریا و غرور دچار نشوی؛ اگر من مفهوم و معانی آیات را بپذیرم، مرا حرکت می‌دهد؛ ولی اگر قبول نکنم، هیچ حرکتی در من ایجاد نمی‌کند. مگر آدم پیش طبیب متخصص برود و برای اینکه کلیهٔ کم‌کارش را به پرکاری طبیعی وادار کند، نسخه‌ای بگیرد و در طاقچه بگذارد، دوای آن را نگیرد و نخورد؛ نسخهٔ در طاقچه که درمان نمی‌کند و شفا نمی‌دهد، نسخه را به قول دکترها باید پیچید!

ائمهٔ طاهرین(ع) و صدیقهٔ کبری(س) وزن و عدل قرآن عینی و عملی هستند

او افزود: ائمهٔ طاهرین(ع) و صدیقهٔ کبری(س) وزن و عدل قرآن عینی و عملی هستند لذا پیغمبر یکی-دو ساعت مانده بود که از دنیا بروند، فرمودند: «لن یفترقا»، اینها اصلاً از هم جدا نمی‌شوند، چون اینها یک واحد هستند و نمی‌شود آنها را جدا یا نصف کرد. «لن یفترقا»، اینها یک حقیقت هستند؛ یکی از آنها حقیقت کتبی با مفاهیم و معانی‌اش است که باید انتقال پیدا کند و یکی هم حقیقت عینی است، یعنی امام عسکری یا صدیقهٔ کبری یا سایر ائمهٔ طاهرین صورت انسانی قرآن مجید هستند.

استاد انصاریان به خطبه متقین در نهج البلاغه اشاره و خاطرنشان کرد: «نهج‌البلاغه» خطبه‌ای دارد که جزء خطبه‌های کوتاه «نهج‌البلاغه» است، ولی اگر همین خطبهٔ سه خطی را به دست یک حکیم متخصص بدهند، به یک کتاب تبدیل می‌کند. همه‌جای «نهج‌البلاغه» این‌گونه است. یک وقتی خطبهٔ 86 را در فیضیه درس دادم، خودم فکر نمی‌کردم که این خطبه با اینکه یک‌صفحه‌ونیم است، این‌قدر در عالی‌ترین مطالب انسانی و اخلاقی موج داشته باشد؛ ولی بعد از اینکه این گفته‌های ضبط‌شده را درآوردند و ویرایش کردند، به یک کتاب ششصد صفحه‌ای تبدیل شد. اولیای الهی از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع) غیر از خطبهٔ متقین است. این خطبه چهل مسئله دربارهٔ عباد ویژهٔ خدا دارد که اصلاً بار آن از بار همهٔ کوه‌های عالم سنگین‌تر است و خیلی خطبهٔ فوق‌العاده‌ای است. ایشان در این خطبه می‌فرمایند: «ارسله علی حین فترة من الرسل و طول هجعة من الامم و انتقاض من المبرم فجائهم بالتصدیق الذی بین یدیه»، پیغمبر(ص) آمد و یک مایه‌ای را برای مردم آورد که نبوتش را اثبات می‌کرد؛ یعنی به مردم می‌باوراند که حتماً این انسان از جانب پروردگار آمده است. «ذلک القرآن فاستنطقوه»، قرآن آورد، پس این قرآن را به حرف بیاورید و بگذارید برایتان از توحید، تاریخ گذشته، حوادث، مسائل اخلاقی و غیب عالم بگوید. امیرالمؤمنین امر می‌کنند که قرآن را به حرف دربیاورید، چون قرآن برای حرف‌زدن زبان دارد؛ اما «ولن ینطق»، شما تا دهر هم بنشینید، صدایی از قرآن نمی‌شنوید. منِ علی می‌گویم که به حرف بیاورید، اما تا ابدیت به حرف نمی‌آید.

قرآن داروی اختلالات روانی و داروی برطرف‌کردن وسوسه‌ها، سفسطه‌ها، شبهه‌ها و انحرافات است

او در پاسخ به اینکه زبان قرآن چیست؟ گفت: «ولکن اخبرکم عنه»، حضرت علی(ع) می‌فرماید: من زبان قرآن هستم و باید قرآن را برایتان بگویم. درحقیقت، من عین قرآن و وجود عینی کتاب خدا هستم. «ولکن اخبرکم عنه»، و از طرف قرآن با شما حرف می‌زنم. حضرت می‌فرمایند: «الا ان فیه علم ما یأتی»، قرآن با زبان من می‌گوید که دانش آینده در من است، از الآن که نازل شده‌ام تا روز قیامت، هرچه می‌خواهد در عالم اتفاق بیفتد، در من قرار داده شده است. «والحدیث عن الماضی»، تمام اتفاقات گذشتهٔ جهان را از اول خلقت که خدا در سوره دخان شروع کرده تا زمان نزولش را برایتان می‌گوید، «ودواء دائکم»، داروی بیماری‌های فکری و روانی شما در قرآن است. قرآن داروی اختلالات روانی و داروی برطرف‌کردن وسوسه‌ها، سفسطه‌ها، شبهه‌ها و انحرافات است که شما می‌توانید اگر این بیماری‌ها را دارید، خودتان را با قرآن معالجه کنید. «ونظم ما بینکم» و اگر می‌خواهید از این اختلافات، دعواها، نزاع‌ها و به‌هم‌خوردگی‌ها و من و توها، مشت بلندکردن‌ها در خانه و بیرون از خانه، بازار یا جامعه و از این حزب‌بازی‌ها نجات پیدا کنید و یک جامعهٔ منظم، معتدل و آرامی داشته باشید، قرآن می‌تواند این کار را برایتان کند. «این حبل من الله» و این هم «حبل من الناس» است؛ بدون «حبل من الله» و «حبل من الناس» هم خدایی‌شدن امکان ندارد.

استاد انصاریان در بخش دیگری از سخنان خود به عمر پر برکت امام حسن عسکری(ع) و خدمات ارزشمند ایشان اشاره و تصریح کرد: امام حسن عسکری(ع) «حبل من الناس» است. با اینکه 28 سال بیشتر در دنیا عمر نکردند، ولی در همین 28 سال ارثی را برای جهان گذاشته که روایات، نظریات، افکار، محصولات قلب و محصولات فهم ملکوتی‌اش است که اگر آدم بخواهد با این دستگیره و با این حبل و قرآن به خدا برسد، راحت می‌تواند برسد و فقط به یک مقدار ازخودگذشتن، از پول‌گذشتن و از دنیای غلط‌گذشتن لازم است، نه از همهٔ دنیا؛ چون به ما نگفته‌اند که از همهٔ دنیا بگذر، بلکه گفته‌اند آدم فعالی در بخش معاش باش.

او ادامه داد: شخصی نزد پیغمبر(ص) آمد و گفت: درِ مغازه‌ام را دیگر بسته‌ام حوصله‌اش را هم ندارم، خودم را بازنشسته کرده‌ام و روزها در خانه، یک استراحتی، قرآنی، نماز مستحبی و ظهرها هم به شما اقتدا می‌کنم، حضرت فرمودند: خیلی اشتباه کردی! چه‌کسی گفته است که درِ معاشت را ببندی و فعالیت اقتصادی‌ات را تعطیل بکنی؟ همین امروز برو، مغازه را باز کن و مشغول کار بشو. آن‌وقت به پیغمبر می‌گفتند: ما که مغازه‌ای خریدیم، پر از جنس کردیم و هر روز می‌فروشیم و می‌خریم، سرمان گرم است و خوب هم درمی‌آوریم، در قیامت در چه حالی هستیم؟ یعنی ما را می‌گیرند و می‌گویند تو دنیاپرست بودی؟ پیغمبر(ص) فرمودند: این پول‌درآوردنت را برای من توضیح بده تا من بگویم در قیامت چه‌کاره هستی؟ گفت: یارسول‌الله! ما دخل و خرج را که می‌رسیم، می‌بینیم پول خرج خانه، پول لباس بچه‌ها، پول عقد و عروسی بچه‌ها و پول دوا و دکتر را داریم، آنچه از مغازه یا باغ یا کشاورزی اضافه می‌آید، این اضافه را به چند قسمت تقسیم می‌کنیم: بخشی را به قوم و خویش‌های نیازمندمان می‌دهیم؛ بخشی را به مردم مؤمنی می‌دهیم که گیر و گرفتاری، قرض و مشکل دارند؛ بخشی هم برای زیارت کنار می‌گذاریم؛ پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: شما کار آخرتی می‌کنی و دنیایی نیستی که در قیامت بگیرند و دستت را از پشت ببندند و بگویند تو اهل دنیا بودی، به جهنم برو. درحقیقت، آن که رباخور یا دزد یا اختلاس‌چی هست یا آن که در شیر و ماست و پنیر و عسل مردم تقلب می‌کند، اهل دنیاست.

استاد انصاریان گفت: پیامبر(ص) نمی‌گوید درِ معاش و درآمدت را ببند، ولی این را می‌گوید که زندگی‌ات به دو ابزارِ اتصال به پروردگار وصل باشد: قرآن و دیگری هم ائمهٔ طاهرین(ع) و حضرت صدیقهٔ کبر(س).

او ادامه داد: در روایتی در جلد چهارم تفسیر برهانِ چاپ قدیم آمده که مردی با قیافهٔ محزون به خانه می‌آید و خانمش به او می‌گوید: حالت چطور است؟ امروز فروشی نداشتی؟ گفت: چرا. دیروز و پریروز فروختی و پولش را نداده‌اند؟ گفت: چرا. گفت: پس چه اتفاقی افتاده است؟ گفت: امروز در آن فرصتی که مشتری به مغازه نمی‌آمد و برود، در فکر رفتم که مرا در قیامت به جهنم می‌برند یا بهشت؟ جواب آن را پیدا نکردم و غصه دارم! خانمش به او گفت: من چه‌کاری می‌توانم برای تو بکنم؟ پیغمبر(ص) می‌فرمایند: نشانهٔ زن خوب این است که کمک شوهرش است، نه اینکه سربار شوهرش، اعلی‌حضرت شوهرش، فرماندهٔ شوهرش باشد؛ همچنین امام هشتم(ع) می‌فرمایند: زندگی زن و شوهر عشق است و اگر عشق و محبت نباشد، این زندگی یک زندگی شیطانی است. بعضی‌ها چقدر آدم‌های بابصیرت، بافکر و ارزشی هستند. مرد گفت: خانم! کل پروندهٔ قیامت پیش فاطمهٔ زهراست، برو و از حضرت زهرا بپرس که شوهر مرا در جهنم می‌بینی یا بهشت؟ زن چادرش را سرش انداخت و به در خانهٔ صدیقهٔ کبری آمد، آهسته در زد، فاطمهٔ زهرا(س) دم در آمد و گفت: خانم! داستان این است که شوهرم زانوی خود را در خانه بغل گرفته و غصه‌دار است، نمی‌داند جهنمی یا بهشتی است؛ حالا کدام طرفی است تا من بروم و خیالش را راحت کنم؟ صدیقهٔ کبری(س) فرمودند: می‌دانی خدا به پدرم پیغمبر چه‌چیزی نازل کرده است؟ گفت: قرآن. فرمودند: برو به شوهرت بگو که اگر زندگی‌ات مطابق با این کتاب است، اهل نجات هستی و اگر نیست، اهل آتش هستی.

البته قرآنی‌بودن هم تنها نمی‌شود و باید توسل عملی به «حبل من الناس» داشت.

استاد انصاریان به فرهنگ عظیم تربیتی امام حسن عسکری(ع) اشاره و خاطرنشان کرد: امام عسکری(ع) یک سلسله مسائل اعتقادی و اخلاقی به‌جا گذاشته‌اند که فهم و عمل به آن مسائل، «حبل من الناس» و «حبل من الله» می‌شود و انسان اهل نجات می‌شود.

او افزود: امام آدم را به حقایق و واقعیات متصل می‌کند و حرف‌هایشان این‌قدر دریاوار است که ما شش‌سال است نتوانسته‌ایم از دو جمله‌اش خارج شویم و بیرون برویم. حضرت در این متنی که دارند، یک کتاب تربیتی کامل و جامع است. «اوصیکم بتقوی الله»، شما را به این سفارش می‌کنم که خدا را در زندگی خودتان یادتان نرود و غفلت نکنید، تقوا داشته باشید؛ یعنی اگر آدم خدا را بپاید، خودش را می‌پاید و اگر تنها خودش را بپاید، دیگر خدا را نمی‌پاید. «ولا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم»، مانند کسانی نباشید که خدا را یادشان رفته و به جریمهٔ از یادبردن خدا خودشان را هم از یاد بردند. هم یاد خدا باشید که یاد خودتان هم باشید که شما مسافر عالم آخرت هستید و هم یاد خودتان باشید که شما به جایی می‌روید که هم بهشت، هم جهنم، هم دادگاه و هم رسیدگی به پرونده دارد.

استاد انصاریان به نوع رسیدگی به پرونده‌‌ها اشاره و تصریح کرد: «ان کان مثقال حبة من خردل اتینا بها و کفی بنا حاسبین»، اگر عملت به وزن دانهٔ ارزن باشد، در محشر جلوی چشمت می‌آورند و حسابگر آن هم خودم هستم. وقتی آدم یاد خدا باشد، یاد انبیاء هم هست، چون انبیاء را او فرستاده است؛ یاد قرآن هم هست چون خدا قرآن را نازل کرده است؛ یاد ائمه هم هست، چون خدا اینها را پیشوایان ما قرار داده است و همهٔ اینها از دل تقوا درمی‌آید. امیرالمؤمنین(ع) یک جمله دارند که خیلی شنیدنی است: «جماع الخیر التقوا»، مجمع تمام خوبی‌های عالَم تقواست یعنی اگر تقوا داشته باشید، تمام شاخه‌های خوبی از زندگی‌ات بیرون می‌زند.

او در پاسخ به اینکه تقوا چیست؟ گفت: ائمه(ع) به این سخنان عالِم هستند و اینگونه که آنان فرموده اند تقوا یعنی حفظ چشم، گوش، زبان، دست، شکم، قدم و عضو شهوت از محرّمات الهی که این یک‌سوم تقواست؛ یعنی اگر من با چشمم، زبانم، گوشم، دستم، شکمم، پایم یا غریزه جنسی‌ام گناه نکردم، این یک بخش تقواست. بخش دوم، آراسته‌بودن به حسنات اخلاقی است؛ یعنی حسود، مغرور، طمعکار، متکبر، بی‌قناعت، خودبین، بدبین و ازخودراضی نباشم؛ آدم بامحبت، با مهر، متواضع، فروتن، باصداقت و درستکاری باشم. یک‌سوم دیگر هم تقوای دل است؛ دل را به چه‌کسی می‌بندم، دلدارم کیست، دلبرم کیست. این را سورهٔ توبه در هشت بخش معنی کرده است؛ اگر شما ارتباط قلبتان با پروردگار عالم ارتباط اصل باشد و بقیهٔ ارتباط‌ها -ارتباط با پدر، مادر، زن، بچه، پول، خانه، تجارت- که هشت رابطه است، زیرمجموعهٔ رابطهٔ با پروردگار باشد، شما تقوای قلبی دارید؛ اما اگر یکی از این زیرمجموعه‌ها بیاید و بر محبت خدا حاکم شود و محبت خدا محکوم آن حاکم باشد، تقوای قلب به‌هم‌ریخته و قلب نجس و آلوده شده است.

او گفت: آنکه در بدن، نفس و قلب خود اهل تقواست، خیلی راحت این‌کاره است. یکی از این اهل تقوا مرحوم آیت‌الله‌العظمی سید محمدباقر دُرچه‌ای(ره) که بیشتر شاگردانش از مراجع بزرگ شیعه شدند که آیت‌الله‌العظمی بروجردی(ره) یکی از شاگردان اوست. مرحوم دُرچه‌ای خیلی شخصیت فوق‌العاده‌ای داشت. عصرهای جمعه یا سحر شنبه برای درس‌دادن به اصفهان می‌آمدند و غذایشان هم -نان و کشک، نان و ماست، نان و گوشت‌کوبیده- می‌آوردند. با خودشان غذای تا پنج‌شنبه را می‌آوردند و پنج‌شنبه هم از مدرسه راه می‌افتادند و به درچه -محل زندگی و تولدشان- می‌رفتند. مدرسه که بودند، از حوض مدرسه که وقف مدرسه بود و برای وضوگرفتن و شست‌وشو بود، سحر برای نماز شب، ظهر برای نماز ظهر و عصر، مغرب هم برای نماز مغرب و عشا وضو می‌گرفتند؛ اما عصر چهارشنبه یا سحر پنج‌شنبه که به دُرچه می‌آمدند، یک رشتهٔ باریک به‌اندازهٔ یک جوی مثلاً عرض دومتری از زاینده رود از درِ خانه‌شان رد می‌شد و ایشان آن دو شبانه‌روزی که دُرچه بودند یا تابستان که درسِ اصفهان یک‌ماه تعطیل بود، خیلی دوست داشتند از خانه بیرون بیایند و سرِ آن جوی وضو بگیرند.

استاد انصاریان ادامه داد: سر آن جوی وضوی صبح، سحر، ظهر، مغرب و عشا را از آنجا می‌گرفتند؛ بعد فکرشان این بود: این آبی که یک شعبهٔ زاینده‌رود است و برای کشاورزی دُرچه استفاده می‌شود، اضافه‌اش برای کشاورزی محل‌های سله می‌رود و بقیه‌اش برای کشاورزی‌های اطراف می‌رود، به این مقداری که من وضو می‌گیرم و این آب به صورت و دست و سر و روی دو پایم می‌چسبد، من دارم از آب کشاورزان منطقه کم می‌کنم و معلوم نیست خدا راضی باشد! در خانه‌اش یک چاه بود که هم صبح، هم ظهر، هم شب، خودش یک سطل با چرخ چوبی از چاه می‌کشید و در آن رودخانه می‌ریخت و بعد وضو می‌گرفت. می‌گفت: من که حالا 10 برابر این آب وضو را پس داده‌ام، دیگر گیری در قیامت ندارم. این تقواست، ولی این تقوای خیلی بالایی است! این‌قدر بالاست که اگر آدم برای امروزی‌ها بگوید، فکر می‌کنند افسانه است.

استاد انصاریان به نمونه دیگری از تقوای مرحوم دُرچه اشاره و اظهار کرد: مرحوم دُرچه گاهی از اصفهان تا دُرچه که سی-چهل کیلومتر است، به در خانه که می‌رسید، می‌دانست خانم و بچه‌هایش خواب هستند، کلید نیاورده بود، اعتقادش این بود که مؤمن باید عادل باشد و بیدارکردن کسی ظلم است. آ‌نها فکر کرده‌اند که من در اصفهان مانده‌ام! چه‌کار می‌کرد؟ عبایش را پشت در پهن می‌کرد و این تشک او می‌شد، عمامه‌اش هم زیر سرش می‌گذاشت، یک‌ساعت مانده به اذان صبح هم وضو می‌گرفت که بعد سطل آب را بیاورد و بریزد، نماز شبش را می‌خواند. اذان که می‌گفتند، دیگر می‌دانست خانمش برای نماز بیدار است، در می‌زد و داخل می‌رفت. خانمش می‌گفت: آقا کِی آمدی؟ می‌گفت: دیشب ساعت هفت به اینجا رسیدم، اما فهمیدم که شما خواب هستید و مزاحمتان نشدم. این دیگر تقوای نوع بالای بالاست که ما هم می‌توانیم رعایت بکنیم و به اجرا بگذاریم.

منبع: عرفان