ما دین را به جوان ها بد فهماندیم و آن ها دچار سرگشتگی هویتی هستند
جوانان ها دچار سرگشتگی هویتی هستند به دلیل این که ما دین را به آنها بد فهمانده ایم. اگر ما بتوانیم جوانان خود را به بلندنظری و سعه صدر برسانیم در آن صورت آن جوان خود هویت خود را از عنصری خواهد گرفت که ماناست.
وارث: "جوانان دچار سرگشتگی هویتی هستند به دلیل این که ما دین را به آنها بد فهمانده ایم، البته یک مقدار هم جاذبه های شیطانی در این میان دخیل است اما در اصل اگر این مساله روی می دهد، به خاطر این است که جوان ما جایگاه حقیقی دین و دنیا را نمی شناسد وگرنه جاذبه های دنیا را به جاذبه های حقیقی ترجیح نمی داد. اگر ما بتوانیم جوانان خود را به بلندنظری و سعه صدر برسانیم در آن صورت آن جوان خود هویت خود را از عنصری خواهد گرفت که ماناست، نه عنصری که گذرا و موقتی و چند روزی است."
آنچه در ادامه می آید گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین محمدصادق کفیل درباره مولفه های هویت دینی و تقویت آن در میان جوانان است.
اگر مقدور است درباره هویت حقیقی، مصداقی تر سخن بگویید. تفاوت هویت حقیقی با هویت مجازی مشخصا در کجاست؟
هویت حقیقی یعنی ایاک نعبد و ایاک نستعین، یعنی که فقط خداوند را پرستش و فقط او را بندگی کنی و خود را در بند چیزهای دیگر نکنی و از طرف دیگر فقط از او کمک و یاری بخواهی. شاید این ها به نظر ساده برسد اما این که کسی در زندگی خود به این معرفت برسد که جز خدا نخواهد و جز خدا نبیند این کار ساده ای نیست ولی در عین حال راه درمان بحران هویت در ما اتصال به خدا و تبیین جایگاه حضرت حق است. به عبارت دیگر تا زمانی که توحید در ما حل نشود این سرگشتگی در هویت هم حل نخواهد شد.
مهم ترین مانع برای حصول هویت دینی چیست؟
در روایات ما این سخن نورانی آمده است که "حبّ الدنيا وحبّ الله لا يجتمعان في قلب عبد / نمی شود که حب خدا و حب دنیا در قلب عبد یک جا جمع شود" بنابراین مانع جدی برای این که انسان از خدا کسب هویت نمی کند به خاطر همان حب دنیاست. در روایتی دیگر می خوانیم: "حب الدنیا رأس کل خطیئه / دوست داشتن دنیا در رأس همه خطاها قرار دارد." شما وقتی به نهج البلاغه نگاه می کنید می بینید امیرالمومنین (ع) راه اتصال به حضرت حق و هدایت از جانب خدا را عدم علقه به دنیا می دانند، وقتی جایگاه ما عجله باشد ما می خواهیم به سرعت به یک جایی برسیم در حالی که متوجه تخریب ها و از دست دادن هایمان نمی شویم و آنچه زود به دست آید زود هم از دست می رود اما کسی که گام به گام پیش می رود شاید دیر برسد اما می ماند. در این میان ایراد برخی از جوان ها این است که نمی خواهند گام به گام پیش بروند حتی در مراتب معنوی هم انسان باید گام به گام پیش برود و دنبال پرش و راه میانبر نباشد.
شما در بخش پیشین گفتگو و در بررسی چالش های احراز هویت دینی به یکی از ایرادات نظام تبلیغی ما پرداختید. این که ما بیشتر سلوک نفی داریم تا سلوک ایجاب. اگر ممکن است این بحث را بیشتر باز کنید؟
ببینید من مثال می زنم. حتی امام عصر (عج) که نجات دهنده جهان از ظلم و بی عدالتی و بی هویتی است این طور نیست که یک شبه همه چیز را اصلاح کنند، حضرت برنامه دارند و با برنامه پیش می روند، مثل پدری که فرزندان خود را به رگبار نکن ها نمی بندد. پدری را تصور کنید که مرتب فرزندان خود را و نظام زندگی آن ها را با نکن ها و نباید ها هدف قرار می دهد آیا این پدر میان فرزندان خود مقبولیت خواهد یافت؟ اما پدری هم برای فرزندان خود وقت می گذارد و عرق می ریزد و آن ها را تربیت می کند.
ما چرا مرتب از ادبیات نفی استفاده می کنیم؟
به خاطر این که نفی کردن راحت ترین کاری است که می شود انجام داد. ما بی تعارف راحت طلبیم در حالی که تربیت دینی یعنی خوراک فکری دادن نه این که فقط پرهیز دادن. شما خیلی راحت می توانی بگویی فلان چیز را نخور اما اگر بخواهی بگویی فلان چیز را بخور باید دست به کار شوی و غذایی را تهیه و تدارک ببینی. بنابراین اگر بخواهیم جامعه ما متصل به خدا باشد و بحران هویت پیدا نکند برای هر کسی باید غذایی بپزیم و متناسب با جایگاه و سن و موقعیت و فضای فکری آن فرد آن غذا را به او بدهیم، خب نمی شود که فقط با پرهیز دادن جامعه را حفظ کرد. پرهیز البته مهم است اما آدم ها را سیر نمی کند.
چطور می توان جوان ها را به یک رشد فکری و معرفتی رساند که آن ها به هویت پربار دینی برسند؟
ببینید انسان ها در طول زندگی درگیر بازی ها هستند. ما گمان می کنیم که فقط بچه ها اسباب بازی دارند و با اسباب بازی هایشان سرگرم اند. ممکن است حتی به بچه ها نگاه کنیم و پیش خودمان بگوییم ببین! به چه دل خودش کرده است در حالی که خودمان مشابه همان اسباب بازی را داشته باشیم. حالا اسباب بازی بچه کوچک تر است و در خانه جا می شود اما ما اسباب بازی مان را در پارکینگ پارک کرده ایم یا در کوچه گذاشته ایم. اما در اصل قضیه فرقی نمی کند. همچنان که بچه از گم شدن اسباب بازی اش دچار حسرت و غصه می شود ما هم همین حس را درباره اسباب بازی های خودمان داریم. همچنان که ما خنده مان می گیرد که یک بچه خودش را پادشاه و رییس می داند همان طور باید خنده مان بگیرد که دل به مناصب دنیا داده ایم اما آن اسباب بازی های خودمان را اسباب بازی تصور نمی کنیم و جدی اش می گیریم مثل کودکان که بازی ها و اسباب بازی های خود را جدی می گیرند. موضوع این است که تا زمانی که جامعه ما با اسباب بازی هایش مشغول است و دلخوش به بازی هاست به آن رشد و هویت نخواهد رسید. نزد اولیا همه اسباب بازی ها یکسان است و چون فلان اسباب بازی بزرگ است و گران است فرقی برایشان ندارد به خاطر همین می توانند از حضرت حق کسب هویت کنند .
این خصلت انسان است که از هرچه بشناسد کسب هویت می کند. وقتی تمام شخصیت من لباس باشد از همان لباس کسب هویت می کنم. وقتی تمام ذهن من معطوف به مقام و منصب باشد از آن مقام و منصب کسب هویت می کنم، بنابراین نوع کسب هویت ها بر اساس شناخت است. اگر ما فقط دنیا را به رسمیت بشناسیم معلوم خواهد شد که کسب هویت ما از دنیا خواهد بود، اگر جوان ما نگاهش این باشد که دین مانع پیشرفت است معلوم است که از آن کسب هویت نخواهد کرد.
چرا جوان ما ممکن است که این نگاه را نسبت به دین داشته باشد؟
جوانان دچار سرگشتگی هویتی هستند به خاطر این که چون ما دین را به او بد فهمانده ایم، البته یک مقدار هم جاذبه های شیطانی در این میان دخیل است اما در اصل اگر این مساله روی می دهد، به خاطر این است که جوان ما جایگاه حقیقی دین و دنیا را نمی شناسد وگرنه جاذبه های دنیا را به جاذبه های حقیقی ترجیح نمی داد. اگر ما بتوانیم جوانان خود را به بلندنظری و سعه صدر برسانیم در آن صورت آن جوان خود هویت خود را از عنصری خواهد گرفت که ماناست، نه عنصری که گذرا و موقتی و چند روزی است.