نفی اجبار در دین و دینداری بر مبنای اندیشه و سیره امام علی(ع)
بر اساس انديشه و سيره امام على(ع) كه برگرفته از قرآن كريم و انديشه و سيره پيامبر اكرم(ص) است، اكراه و اجبار در دين و ديندارى بى معنا است.
وارث: مصطفی دلشاد تهرانی پژوهشگر نهج البلاغه در کانال تلگرامی خود به بیان نکاتی پیرامون آزادى برگزيدن هدايت و ضلالت و دين و ديندارى بر اساس آیات و روایات و به ویژه کلمات بلند امام علی(ع) در نهج البلاغه کرده است که در ادامه متن آن از نظر میگذرد؛
آيات متعدد الهى بيانگر اين حقيقت و اين حكم است كه اكراه و اجبار در دين راه ندارد و نبايد ايمان و اعتقادات و دين و دینداری را در هیچ یک از امورش به كسى تحميل كرد، «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُوْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ». و بگو اين [سخن] حق و از سوى پروردگارتان است؛ هر كس كه خواهد ايمان بياورد، و هر كس كه خواهد كفر ورزد.
«وَ لَوْ شَاءَ اللهُ مَا أَشْرَكُوا وَ مَا جَعَلْنَاکَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَ مَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ»، و اگر خداوند مىخواست، شرك نمىورزيدند، و ما تو را نگهبان آنان نگماشتهايم و تو وكيل و كارساز آنان نيستى. «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لاَمَنَ مَنْ فِي الاَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُوْمِنِينَ»، و اگر پروردگارت [به اراده حتمى] مىخواست، تمامى اهل زمين ايمان مىآوردند، پس آيا تو مردم را به اكراه وا مىدارى تا اين كه مومن شوند؟
«وَ لَوْ شَاءَ اللهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ»، و اگر خداوند مى خواست، آنان را بر طريق هدايت فرا مى آورد؛ پس، از نادانان مباش، «قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ»، بگو حجّت رسا و روشن از آنِ خداوند است؛ و اگر مىخواست همگى شما را هدايت مىكرد. «وَ عَلَى اللهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْهَا جَائِرٌ وَ لَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ»، و [بيان] راه ميانه با خداوند است، و بعضى از آن [راهها] بيراهه است و اگر مىخواست همگى شما را هدايت مىكرد.
«إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً»، اين تذكارى است، پس هر كه خواهد، راهى به سوى پروردگارش پيش گيرد.
«أَنـُلْزِمُكُمُوهَا وَ أَنْتُمْ لَهَا كَارِهُونَ»، آيا ما شما را در حالى كه بدان اكراه داريد، به آن وادار كنيم؟
«فَذَكِّرْ إِنَّمَا مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ»، پس تذكّر ده كه تو فقط تذكّر دهندهاى و بر آنان تسلّطى ندارى.
«وَ مَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ»، و تو به زور وادارنده آنان نيستى؛ پس هر كس را كه از وعده عذاب من مىترسد، به قرآن پند ده.
بنابراين منطق الهى اجازه اكراه و اجبار در دين ـ هیج امر دینی ـ را نمىدهد و ايمان و اعتقاد و دينى كه با اكراه و اجبار شكل گرفته باشد، فاقد روح ايمان و اعتقاد دينى است. از امير مومنان على(ع) روايت شده است كه مسلمانان به رسول خدا(ص) عرض كردند كه اگر كسانى را كه بر آنان قدرت دارى، بر دين اسلام وادار كنى، قطعاً تعداد ما بسيار بيش از اين خواهد شد و بر دشمنان خود برترى خواهيم يافت.
رسول خدا (ص) فرمود: «مَا كُنْتُ لاَلـْقَى اللهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ بِبِدْعَةٍ لَمْ يُحْدِثْ إِلَيَّ فِيهَا شَيْئًا وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ»، من آن چنان نيستم كه خدا را ملاقات كنم با ايجاد نوآوری و گذاشتن بدعتى كه جايز نباشد و من از متكلّفان و اجباركنندگان نيستم.
رسول خدا(ص) به صراحت و با قاطعيت اكراه و اجبار در دين را نفى كرده و هرگز در دعوت به اسلام و هدايت مردمان، با اكراه و اجبار دين را پيش نبرده و كسى را وادار به ديندارى نكرده است.
برخلاف تصور برخى كه رسول خدا(ص) كسى يا كسانى را با نوعى فشار و تهديد، يا با لشكركشى و جنگ به اسلام كشانده، هرگز چنين چيزى روى نداده است. نه قرآن كريم چنين اجازهاى داده، نه چنين كارى با عقل و اخلاق سازگار است، و نه سيره پيامبر چنين بوده است. رسول خدا(ص) به روشنى خلاف اين پندار را گفته و خلاف اين عمل كرده است.
گزارش شده است كه پيامبر در سالهايى كه خود را بر قبيلههاى عرب در موسم حج عرضه مىكرد، سخنش اين بود: «لاَ أُكْرِهُ أَحَدآ مِنْكُمْ عَلَى شَيْءٍ. مَنْ رَضِيَ مِنْكُمْ بِالَّذِي أَدْعُوهُ إلَيْهِ فَذَاکَ، وَمَنْ كَرِهَ لَمْ أُكْرِهْهُ. إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ تَحْرُزُونِي مِمَّا يُرَادُ بِي مِنَ الْقَتْلِ، حَتَّى أُبَلِّغُ رِسَالاَتِ رَبِّي، وَ حَتَّى يَقْضِي اللهُ لِي وَ لِمَنْ صَحِبَنِي بِمَا شَاءَ». من به هيچ روى بر آن نيستم كه احدى را بر پذيرش چيزى وادارم. هر كه آن چه را من بدان فرا مىخوانم بپسندد، پس جزو پذيرفتگان من خواهد بود و هر كه آن را نپسندد، من هيچ تحميلى بر او ننمايم. آن چه اينك از شما خواهانم بيش از اين نيست كه امنيت مرا در برابر آنان كه قصد كشتنم را دارند فراهم كنيد تا پيام پروردگارم را برسانم و خداوند ميان من و آنان كه مرا دريافت هاند بر قوانين خود داورى كند.
پيامبر نه در دوران سخت مكّى و نه در دوران پرتلاطم مدنى، به هيچ روى دعوت و پيام خود را به كسى تحميل نكرد، نه در دوران محكوميت و ناتوانى، و نه در دوران حاكميت و توانايى.
فتح مكّه به سال هشتم پس از هجرت در واقع نقطه پايانبخش به قدرت سياسى مشركان به ويژه قريش بود. مكّه بدون خونريزى فتح شد و با رحمت آرام گشت. بسيارى از آنان كه تا پيش از آن با پيامبر و مسلمانان جنگيده بودند و دشمنىها نموده بودند اسلام آوردند.
مهم آن است كه هيچ كس بر پذيرش اسلام مجبور نشد. هر كس با انتخاب و اختيار خود پذيراى اسلام شد، پيامبر با روى گشاده او را ـ با هر پيشينه اى كه داشت ـ پذيرا شد و هر كه را نپذيرفت آزاد گذاشت. بسيارى تا سال نهم و مدتى پس از آن در شرك به سر بردند و پس از آن بود كه تقريبا همه پذيراى اسلام شدند.(تاریخ سیاسی اسلام ، جعفریان ، ج ۱ ، ص ۵۹۴).
پيامبر به شدّت مسلمانان را پرهيز مىداد از اينكه دين و ديندارى را به اكراه و اجبار بيالايند و آسيب زده نمايند، چنان كه در سخنى والا اين گونه رهنمود داده است: «إِنَّ هذَا الدِّينَ مَتيِنٌ، فَأَوْغِلُوا فِيهِ بِرِفْقٍ، وَ لاَ تُكَرِّهُوا عِبَادَةَاللهِ إِلَى عِبَادِاللهِ، فَتَكُونُوا كَالرَّاكِبِ الْمُنْبَتِّ الَّذِي لاَ سَفَرآ قَطَعَ وَلاَ ظَهْرًا أَبْقى». بى گمان اين دين استوار و پابرجا است، پس با نرمى و ملايمت بدان وارد شويد و در آن پيش رويد، و عبادت خدا را بر بندگان خدا تحميل نكنيد و به اكراه به عبادت نكشيدشان، كه در اين صورت به سواركار درماندهاى مىمانيد كه نه راهى پيموده و نه مركبى برايش به جا مانده است.
فرزند قرآن و تربيت شده پيامبر اكرم(ص) يعنى على(ع) نيز هرگز هدايت و تربيت را به آفت تباه كننده حقيقت ديانت، يعنى اكراه و اجبار نيالود و برترين درسها را به مردمان آموخت: «وَ لَيْسَ لِي أَنْ أَحْمِلَكُمْ عَلَى مَا تَكْرَهُونَ». مرا نرسد كه شما را به چيزى وا دارم كه ناخوش مىانگاريد.
در ديدگاه اميرمؤمنان على(ع) مبناى دعوت به دين و ديندارى نمودن، انگيختن آدمى و همراه نمودن و فعّال كردن وى است تا خود بخواهد و خويشتن را به درستى و از روى اعتدال و ميانه روى به حركت در مسير كمال وادارد، چنان كه فرموده است: «أَفْضَلُ الاَعْمَالِ مَا أَكْرَهَتْ نَفْسَکَ عَلَيْهِ». برترين كارها آن است كه در عينِ عدم تمايل نفس، خويشتن را بر آن وادارى.
امام على(ع) زور و فشار بيرونى در دين و ديندارى را بى اعتبار مىدانست و هر جا چنين مىديد به مخالفت بر مىخاست و آن را نفى مىكرد. پيشواى آزادگان شنيد كه عمّاربن ياسر در تلاش براى هدايت مُغِيرَة بن شُعْبَه است، پس بدو فرمود: «دَعْهُ يَا عَمَّارُ! فَإِنَّهُ لَمْ يَأْخُذْ مِنَ الدِّينِ إِلاَّ مَا قَارَبَهُ مِنَ الدُّنْيَا، وَ عَلَى عَمْدٍ لَبَسَ عَلَى نَفْسِهِ لِيَجْعَلَ الشُّبُهَاتِ عَاذِرًا لِسَقَطَاتِهِ». عمّار! او را واگذار، چه او چيزى از دين برنگرفته جز آن چه آدمى را به دنيا نزديك كردن تواند، و به عمد خود را به شبههها درافكنده تا آن را عذرخواه خطاهاى خود گرداند.
بر اساس انديشه و سيره امام على(ع) كه برگرفته از قرآن كريم و انديشه و سيره پيامبر اكرم(ص) است اكراه و اجبار در دين و ديندارى بى معناست و لازم است به عنوان آسيبى جدّى و پر خطر از آن پرهيز شود.