داستان شیدایی عارف واصل آیت‌الله یعقوبی قائنی

کد خبر: 76680
ارتحال آیت‌الله یعقوبی قائنی فرصتی را فراهم ساخت تا نگاهی داشته باشیم به شیوه شیدایی و رسم عاشقی این عارف سوخته دل مکتب اهل بیت(ع).
وارثخبر ارتحال حضرت آیت‌الله سید حسین یعقوبی قائنی صبح دیروز قلوب شاگردان و دوستداران آن استاد اخلاق و عارف کتوم را داغدار ساخت. گرچه وی در تمام مدت طول عمر خود در گمنامی به سر برد اما آثار بر جای مانده او بیانگر خط سیر معنوی او در مسیر قرب خداوند متعال است. 
زندگینامه خودنوشتی که از آیت‌الله یعقوبی بر جای مانده است به خوبی بیانگر اشتیاق درونی او به مسیر کمال و حکایتگر شیوه شیدایی اوست. در همین زندگینامه می‌خوانیم: «حقیر از طفولیت بسیار اهل عشق و محبت بودم و نیز نسبت به ائمه معصومین(ع) علاقه زیادی در قلبم مکتوم بود که گاهی ظهور می‌کرد. گاهی در بیابان‌ها در جای خلوت به انتظار ظهور گریه می‌کردم. نسبت به پول و ثروت و دنیا بی علاقه بودم و اصلا برای آینده فکر نمی‌کردم. نسبت به قیامت و عوالم آخرت هم به خداوند متعال خوش‌بین بوده و می‌گفتم: خداوند مرا به جهنم نخواهد فرستاد و مضمون این فراز از دعای کمیل «و لأبکین علیک بکاء الفاقدین و لأنادینک أین کنت یا ولی المؤمنین» که در آن وقت اصلا از آن اطلاعی نداشتم، بیانگر حال درونی‌ام بود.»
این تازه آغاز راه این عارف وارسته بود. همین جذبه و شوق زایدالوصف سبب شد که با اعتقاد به آیه شریفه «و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا» دست نیاز به سوی آستان آشنایان این طریق دراز کند و از ذوات مقدس حضرت معصومین استمداد نماید. وی در شرح این ماجرا می‌نویسد: «به فکرم رسید اگر به وضع عادی بخواهم ترقی کنم و با سعی خود پیشرفت نمایم، عمری طویل لازم دارد و چون فطرتا عقیده خوب و محکمی به ائمه اطهار(ع) داشتم، با خود گفتم: عریضه‌ای بنویسم و از آنها کمک بخواهم تا راه برایم روشن شود. لذا با زعفران عریضه‌ای نوشته، به مشهد فرستادم تا آن را در مرقد مطهر حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بیندازند. مضمون آن عریضه تا آنجا که در خاطرم هست چنین بود: یا علی بن موسی، به هر کجا و هر شغلی که دوست دارید فقیر را موفق فرمایید. پس از آنکه عریضه را به ارض اقدس طوس فرستادم و چند روزی از این قضیه گذشت، در خود انقلاب عجیبی می‌دیدم و گاهی گویا کسی با من حرف می‌زد و می‌گفت: خوب، فرض کن حالا ما تو را به بالاترین مقامات عالم دنیا رساندیم، فکر کن ببین انسان در این عالم چند سال زیست می‌کند، الآن هفده سال از عمرت گذشته، آیا بعد از رسیدن به مقامات خیالی، چند سال دیگر زندگی خواهی کرد و چه استفاده‌ای خواهی برد؟ 
آنگاه به این نتیجه رسیدم که ریاستی خوب است که در آن فنا و زوال راه نداشته باشد و آن تنها مقامات اخروی بود. و چون بحمدالله نسبت به آخرت، شکی در وجودم نبود لذا پس از هجوم این گونه افکار و مشاهده دگرگونی‌های مردم، به کلی از فکر دنیا و مقامات دنیوی منصرف شدم. و چون حقیقتا قلبم از دنیا اعراض کرده بود، هنگامی که با گوش دل می‌شنیدم که کسی می‌گفت: اکنون هر مقامی را که بخواهی به تو می‌دهیم، می‌گفتم: فقط آن مقامی را می‌خواهم که همیشگی و پاینده باشد. 
سرانجام سیدحسین راه را دریافت و برای پیمودن این مسیر خود را مهیا ساخت. به همین دلیل قبله دل را به سمت دیار عاشقی، کربلای معلا گرداند و بی فوت وقت به سوی آن دیار روانه شد: «سر انجام تصمیم گرفتم خود را به کنار قبر مظلوم کربلا برسانم و آن بزرگوار را نزد خدای خود شفیع قرار دهم تا خدا، بنده را بیامرزد و پس از آن از این عالم ببرد! و دیگر هیچ آرزوی دنیوی در نظر نداشتم. حتی مسئله طلبه شدن هم در فکرم نبود. فقط می‌گفتم: اگر قرار است زنده باشم هر شغل و هر محلی که خدا و رسولش(ص) دوست دارند، از لطف و مرحمت، بنده را رهنمون شده، برایم مقدور فرمایند.»
اراده الهی چنین مقدر کرده بود که سیدحسین به شهر سامرا مشرف شود و در آنجا از معارف مکتب اهل بیت(ع) بهره‌مند گردد. به هر صورت دست تقدیر وی را به شهر سامرا کشاند و در همان شهر درس طلبگی را آغاز کرد: «در شب چهاردهم ماه شعبان وارد حرم عسکریین(ع) شدم. در سامرا بنابر پیشنهاد حجت الاسلام آقای سید کاظم مرعشی وکیل آیت الله آقای سید ابوالحسن اصفهانی و توسط ایشان در کسوت روحانیت وارد مدرسه میرزای بزرگ شده و در همان ماه شعبان مشغول تحصیل گشتم. »
دروس رسمی حوزه نمی‌توانست روح ناآرام سیدحسین را که تشنه معارف حقیقی بود سیراب سازد. درس عاشقی چیزی بود که در کتاب‌های متداول حوزه یافت نمی‌شد و سیدحسین مترصد بود که این گوهر نایاب را از منبعی دیگر جست‌وجو کند: «سر انجام در دهه عرفه که بهترین ایام زیارت امام حسین(ع) است بعد از آن همه اشتیاق و انتظار، توفیق زیارت آن سرور مظلومان شامل حال این بی بضاعت گردید. هنگامی که وارد آن میعادگاه مشتاقان و عشاق الهی و واصلان عشق سرمدی شدم گویا امام(ع) را با بدن پاره پاره و مجروح در مقابل خود می‌دیدم، به طوری که حتی درخواست آمرزش گناهان از نظرم محو شد. تا اینکه پس از چند روز گویا حکمت چنین بود که قدری التفات حقیر از مسأله شهادت آن بزرگوار منصرف شود تا بتوانم عرض حاجت نمایم. لذا اسباب غفلت فراهم شد گر چه باطن این غفلت نیز عین صلاح بود. در کربلا ضمن درس و بحث در پی گمشده ی خود بودم ولی برنامه منظم و رفیق راهی نداشتم. علاوه بر آن نمی‌دانستم چگونه باید ایمان سلمانی تحصیل کرد.»

در اثر توسل مداوم به ذوات مقدس معصومین خصوصا حضرت صاحب الامر(عج) زمینه آشنایی و تلمذ وی در محضر عارف واصل حضرت آیت‌الله انصاری همدانی فراهم شد و سیدحسین که دیگر از دروس رسمی حوزه بهره کافی برده بود تحت هدایت مرشد و مقتدای عرفانی خود قدم در وادی سلوک نهاد: «به محض ملاقات و نگاه کردن به آقای انصاری چنین یافتم که تنها کسی که می‌تواند رفیق راه من باشد ایشان‌اند. بلافاصله محبت شدیدی نسبت به آن بزرگوار در خود احساس کردم. و هر قدر که مجالست بیشتر طول می‌کشید انس و محبت بیشتر می‌شد».
اهتمام به سیر و سلوک معنوی نه تنها او را از توجه و پیگیری امور تحصیلی خود بازنداشت بلکه استعدادش را دوچندان ساخت: «در کنار اشتغال به عبادات و توسلات و کوشش برای امر آخرت، با جدیت تمام به درس و مباحثه مشغول بودم. همچنین خدای متعال نوری مرحمت کرده بود که بدون دقت در سند روایات و بدون مراجعه به کتب رجال، به محض اینکه روایتی را می‌دیدم متوجه می‌شدم که آیا از ائمه صادر شده یا نه. برای امر معاش نیز روزانه دوازده شبانه‌روز نماز استیجاری می‌خواندم». این تنها گوشه‌ای از شرح شیدایی و عاشقی عارف سوخته‌دل آیت‌الله یعقوبی قائنی است که به قلم خود ایشان به رشته تحریر درآمده است. حقیقت مطلب این است که سفرنامه عرفانی سالکان این طریق آسمانی گنجینه‌ای است که جز در قلوب اهل طریقت به ودیعت گذاشته نمی‌شود.
یادآور می‌شود سید حسین یعقوبی قائنی مجتهد و عارف معاصر با عارف مشهور سید علی قاضی دیدار داشته و شاگرد دو عارف مبارز محمدجواد انصاری همدانی و سید جمال‌الدین گلپایگانی بوده است. آیت‌الله یعقوبی همچنین با بزرگانی از جمله سید رضا بهاءالدینی، میلانی، حسنعلی نجابت شیرازی در ارتباط بوده است. وی در جوانی راهی عتبات شده و در حوزه علمیه سامرا، نجف، کربلا و قم تحصیل کرده است. سفینة الصادقین (زندگی‌نامه وی با نکات مهم عرفانی) و انیس الصادقین (ادعیه و اذکار ماثور و دستورالعمل های سلوکی) دو اثر مکتوب وی است.