بسته شعری ویژه ولادت امام محمد باقر(ع)
وارث:
عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من
پنجمین خورشید تا گل کرد در شب های من
آیه ای نازل شد از سمت بلوغ آسمان
روشنی پاشید بر آیینه ی سیمای من
فصل وصل آمد، زمین پُر شد ز بوی ناب عشق
جلوه گر شد از مدینه، ماه من، مولای من
عصمتی روشن تبسّم کرد بر روی زمین
حضرت حق گفت: «او نوری ست با امضای من»
وارث بوی بهشت است و خِرَد میراث اوست
سیب شیرینی ست او از شاخه ی طوبای من
قاف غیرت، بحر حیرت، کهکشان حکمت ست
باقر نور است، بشنو از لبش آوای من
فصل لبخند گل پنجم، امام باقرست
پنجمین خورشید، زد لبخند بر دنیای من
شنه ی یک جلوه از خورشید سیمای توأم
ای طلوع پنجمین! ای حجّت فردای من
رضا اسماعیلی
اى به تو از خالق داور سلام
از لب جانبخش پیمبر سلام
اى پدر عالم هستى همه
نخل على یوسف فاطمه
شمس و قمر را به نسب اخترى
نسل امام از پدر و مادرى
اختر تابنده دانش تویى
بلكه شكافنده دانش توئى
عالم علم احد قادرى
باقرى و باقرى و باقرى
دانشى كل نقطه اى از مكتبت
علم لِدُنى سخنى بر لبت
مدح تو از قول خدا در نبى است
خلق تو آیینه خلق نبى است
مام تو ریحانه بخل بتول
جابرت اورده سلام از رسول
اختر تابنده ماه رجب
مهر فروزنده ما رجب
شهر رجب را تو مهین كوكبى
ماه فروزان نخستین شبى
علم نهانى ز گلستان تو
پیر خرد طفل دبستان تو
هر نفست باغ گلى از كمال
هر سخنت پاسخ صدها سوال
مهر رخت اى به على نور عین
وسه گه یوسف زهرا حسین
نام تو را گفت عدو ناسزا
از چه تو گفتیش ز رافت دعا
با همه فضل و شرف و علم تو
دشمن تو شد خجل از حلم تو
اى به فدایت پدر و مادرم
مدح تو در اوج دهان گوهرم
(میثم) و عبد مطیع توام
عاشق دیدار بقیع توام
غلامرضا سازگار
وقت عشق است چشم تر بدهید
شمع ها مژده ی سحر بدهید
كار دل گیر یك نگاه شماست
بر مناجات من اثر بدهید
از شلوغی شهر بیزارم
كوچه ها فرصت گذر بدهید
دوست دارم به اوجتان بپرم
بی قرارم كه بال و پر بدهید
می نشینم كنار در بی تاب
تا به پاهای من خبر بدهید
راه باز و مسیر بی خطر است
توشه بردار موقع سفر است
سفری تا دیار دلبرها
تا زمین بهشت پرورها
سفری تا نهایت مستی
در طواف حریم ساغرها
آسمانی ترین شدیم این جا
پا به پای پر كبوترها
خانه ها را ببین همه از دم
شاخه ی یاس روی سر درها
این مدینه است شهر پاك و زلال
چشمه سار تمام كوثرها
این مدینه است مركزیت نور
تربت قبر چهار حجت نور
یك زیارت كنار ابر بهار
یك بقیع است و زائران بسیار
بال های فرشته ها فرش است
قدری آهسته تر قدم بردار
یك قدم بیشتر نمانده ولی
به در بسته خورده ایم انگار
از همین جا دخیل می بندیم
پشت این پنجره همین دیوار
مگر امشب شب ولادت نیست
شمع روشن كنید دور مزار
ذات غیب خدا شده ظاهر
در جمال محمد باقر
آمدی ای امام پنجم ما
آمدی ای یگانه بی همتا
برف ها آب شد زمین خندید
از بهار تو ای گل زیبا
علم را آمدی كه بشكافی
مثل كشتی به سینه ی دریا
تا ابد آسمان آبی تو
می زند سایه بر سر دنیا
تو در این صفحه های خالی دل
نقش ها می زنی به رنگ خدا
جوهر بندگی است در قلمت
غیر توحید نیست در قلمت
ای به دوشت همیشه رایت علم
در بیان تو واقعیت علم
روی منبر كه درس می دادی
زیر دِیْن تو رفت نهضت علم
روز اول به اذن حضرت حق
شاهكار تو بوده خلقت علم
عقل ما قد نمی دهد هرگز
به مقام تو ای حقیقت علم
بی فروغ تو می رود از دست
همه ی اعتبار دولت علم
تا كه نور كلام تو جاری است
گلشن دین همیشه گل كاری است
ای سرآغاز ناب ماه رجب
وی شروع كتاب ماه رجب
با غروب جمادی الثانی
سر زدی آفتاب ماه رجب
اشك های تو لحظه ی میلاد
شده عطر و گلاب ماه رجب
عكسی از حسن كبریا هستی
جای تو قلب قاب ماه رجب
یك مناجات بر لبم بنویس
در شب مستجاب ماه رجب
در هوای خدا رهایم كن
بیشتر با خود آشنایم كن
تو كه بر چشم خلق جا داری
نوری و جلوه ی خدا داری
شاخ شمشاد حضرت سجاد
ریشه در باغ هل أتی داری
ثمر نخل احمدی كه نسب
ز حسین و ز مجتبی داری
پسر سید البكاء هستی
سرگذشتی پر از بلا داری
یادگاری ز لاله های عطش
بر دلت داغ كربلا داری
تو غروب سپیده را دیدی
عمه ی قد خمیده را دیدی
همه جا گرد غصه پاشیدند
با سر تیغ و نیزه گل چیدند
دست های سیاه بر سر تو
سنگ های كبود باریدند
چشم هایی كه گریه می كردند
سیلی و تازیانه می دیدند
مردم كوچه ی یهودی ها
دور سرها مُدام رقصیدند
بی ابوالفضل كودكان یتیم
روی خشت خرابه خوابیدند
این همه غم كه بر سرت آمد
كودكی تو را رقم می زد
علی صالحی
امشب میان گریه و لبخند خود گمم
سرشار از طلوع بهار تبسمم
دریایم و طپیده به لب هام نبض موج
تا آسمان رسیده شعور تلاطمم
جارو به برج و باروی اندیشه می زنم
تا سائل مدایح معصوم پنجمم
من شاعر صداقت گل های قاصدک
من جابر سلام رسولان مردمم
هر جا که باز پنجره ای شد کبوترم
هر جا که بسته است در مهر کژدمم
صدها ابوبصیر شود طفل مکتبم
دریای علم تو بچشاند اگر خمم
پیچیده در تلاوت معصوم نام تو
عطر گل محمدیت در تکلمم
بر خاک های مرقد نورانی تو ساخت
گلدسته ها و گنبد زرین تجسمم
امشب دوباره شوق مرا بال و پر بده
امشب که بین گریه و لبخند خود گمم
میثم مومنی نژاد
باید به فکر قافیه های جدید بود
در شهر غمزده به هوای امید بود
باید به مثنوی پر و بال عقاب داد
شوری برای خلقت یک انقلاب داد
باید تلنگری به تکاپوی سینه زد
با بیت های شعر پلی تا مدینه زد
باید سراغ زمزمه ای عاشقانه رفت
در جستجوی شوق به هر بی کرانه رفت
باید برای فصل رجب واژه آفرید
شاید هوای وصل و طرب سوژه ای جدید
ماهی که مات روشنی اش میشود نجوم
راهی به سمت یا علی از باقرالعلوم
نفسی که شد نَفَس نَفَسش بی حد و عدد
با دیدن هلال رجب یا علی مدد
پای رجب رسیده به شهر نوشته ها
گل شد تمام گفته و گل شد شنفته ها
تسبیح عاشقیِّ دل شاد یا علیست
سُبّوح حمد حضرت سجّاد یا علیست
نور مبین ذات خدا در زمین ببین
آمد اصول دین پسر زین العابدین
باقر بقای علم لدنِّیِ مصطفاست
باقر بنای نام علی با همان صفاست
باقر شکوه عاشقیُّ و عشق خالق است
دار و ندار سینه ی پرشور صادق است
باقر نمای تشنگی و نای زندگی ست
اوج غم و عروج تولّا و بندگی ست
پرورده ی نیایش شبهای نافله
همبازی سه ساله ی همپای قافله
یادآور حماسه ی عباس در نبرد
تیرش جواب طعنه شد و قلب فتنه سرد
شرحی برای درک معانیِّ فاطمه
راهی به سوی ربُّ و مبانیِّ زمزمه
حُبّش کلید برتری محشریِ ماست
نامش زمینه ی نفس حیدری ماست
ای شاهد شهادت گلهای آفتاب
اشک دو چشم کودکی ات مات مشک آب
یادت نمی رود سفر پای نیزه ها
دیدار قتلگاه و وداع با جنازه ها
برگ گل و فشار غل و طعنه و عذاب
بزم می و جفای نی و مجلس شراب
تو روضه های آه رباب و سکینه ای
یک کربلا عذاب و عطش در مدینه ای
آن روز شعله آمد و سوزاند خیمه گاه
امروز مانده قبر تو بی شمع و بارگاه
اصلاً سقیفه آمده همواره لج کند
محتاج شیعه را به دعای فرج کند
آقا بیا که آمدنت آرزوی ماست
عمریست بغض دوری تو درگلوی ماست
حسین ایمانی
مهر تو خار نخل هایم را رطب کرد
ما را گدای اول ماه رجب کرد
آقای من مهر تو را واجب نوشتند
یعنی تو را بر غیر تو غالب نوشتند
سال هزار و سیصد و اندی گدایی ست
روزی ماها از همین چندی گدایی ست
من چهارده قرن دنبال شمایم
مال خودم هم نیستم مال شمایم
ماه رجب تا که به تو آغوش وا کرد
با آبرو شد، خویش را ماه خدا کرد
تو موسی دریا علم بی کرانی
تو آسمان در زمین، فوق زمانی
نام تو را همواره با مد می نویسم
تا می نویسم یا محمد می نویسم
ای گریه ی سجاده های نیمه شب ها
اذن دخول اول ماه رجب ها
ای سال ها شهر خدا دنبال نورت
ای که برای مقدمت قبل از ظهورت...
...عرش الهی احترامش را فرستاد
پیغمبر اکرم سلامش را فرستاد
فرمود پیغمبر بزرگ عالمینم
آری حسین از من و من نیز از حسینم
آن کس که دارای تمام حُسن من بود
آن کس حسن بود و حسن بود و حسن بود
حالا حسین و مجتبی وصلت گزیدند
با وصلتِ باهم محمد آفریدند
تو مادری داری که مثلش هیچ زن نیست
مانند او حتی در اولاد حسن نیست
او همره بابای تو کرب و بلائی ست
در عهد تو در منصب خیر النسائی ست
در هر زمان مشغول تبلیغ خدایی
با درد هم ترویج یاد هل اتایی
شب می کنی تا سیدی مولا بگویی
تب می کنی تا ذکر یا زهرا بگویی
آنچه که زهرا مادرت دارد تو داری
روز قیامت هم تو صاحب اختیاری
تو مثل رأس جد خود اعجاز کردی
بابی زحکمت بر نصاری باز کردی
قربان اعجاز تو ای فرزند زهرا
آخر مسلمان تو شد پیر نصارا
تو آبرو بخشی به ما ای آبرو دار
حاجت روامان کن که هستیم آرزودار
نابودی وهابیت امید شیعه است
روز سقوط کفر تنها عید شیعه است
باید که بر این آرزوی خود بنازیم
بهر تو و اجداد تو مرقد بسازیم
همراه بابایت چهل سال و پس از آن
بودی به یاد گودی گودال گریان
تا زنده بودی آب دیدی گریه کردی
تا کودکی بی تاب دیدی گریه کردی
تو روضه خوان روضه ویرانه هستی
تو داغدار عمه دردانه هستی
تو علم خود را از همه گودال داری
تو تا ابد بر خیزران اشکال داری
جواد حیدری