شعر/تا آمدی تو ،ناز كشیدن شروع شد

کد خبر: 78135
ویژه ولادت امام حسین (ع)

وارث: 

شعر/


گفتم حسین و میل پریدن شروع شد

در سینه ام،دوباره، تپیدن شروع شد

واژه به حد وصف تو شرمنده ام كه نیست

اما تو خواستی و دمیدن شروع شد

از التقاط موج دو دریا كنار هم 1

مرجان ظهور كرد و رسیدن شروع شد

پاداش افریدنتان را خدا گرفت

خندید فاطمه و خریدن شروع شد

حالا علی كنار تو احساس می كند

زیبا ترین بهانه دیدن شروع شد

ای دلنواز،عشق من ای دلرباترین

تا امدی تو ناز كشیدن شروع شد

تا بال های زخمی فطرس به پات خورد

بعد از هزار سال پریدن شروع شد

 

با تو خدا برای من از نو نوشته شد

خاك من از اضافه خاكت سرشته شد

 

هستی مشابهت كسِ دیگر نداشته است

مانند چشم های تو دلبر نداشته است

انگشت در دهان تو دارد نبی چرا

یعنی خدا كه دایه بهتر نداشته است

وقتِ حسینُ منیِ پیغمبر است تا

باور شود حسین برابر نداشته است

جبریل معتكف شده بر گاهواره ات

تا خنده ات ندیده سرش بر نداشته است

از یك كلام ختم به صد ها كلام كه...

اقا، كسی شبیه تو مادر نداشته است

هر روز ابِ خوردنی ات سلسبیل بود

در خانه فاطمه غمِ كوثر نداشته است

 

تا تربت تو هست طبیب و دوا چرا

تا كربلاست حاجت قبله نما چرا

 

عاشق كه میشوم به خدا از شما شوم

زیر سر شماست اگر مبتلا شوم

هر روز در هوای شما بال میزنم

پایین پای روضه تان تا رها شوم

حتمآ اسیر در چه كنم میشوم حسین

وقتی به قدر یك نفس از تو جدا شوم

من بی نگات، لحظه به لحظه جهنمم

یك ثانیه بدون تو باید قضا شوم

كم كم صدام در نفست پیر میشود

شاید كه مستجاب به یالیتنا شوم

بی تو بهشت جاذبه كوچكی نداشت

اصلآ خدا نخواسته بی كربلا شوم

 

حالا كه شعر می كشدت سمت كربلا

دنبال ضجه های حروف دلم بیا

 

ای بوی سیب شهر سحر های فاطمه

سجاده بهشتیِ دنیای فاطمه

ای بالش سرت شده بال فرشته ها

ارام میشوی تو به لالای فاطمه

وقتی شما نیامده گفتی انالغریب

دیگر چه امده سر رؤیای فاطمه

روزی كه رنگ سرخی پیراهنت نشست

یك گوشه زیر گردنتان جای فاطمه 2

تا دید رنگ چهره مادر غروب كرد

حتی گرفت گریه بابای فاطمه

تا سوره مقطعه تفسیر می شوی

یك نینوا شود همه نای فاطمه

 

عید و عزا به شعر من اصلآ نیامده

تا روضه هست جشن گرفتن نیامده

 

شاعر كه شعر را به جلوتر كشید و بعد...

پنجاه و چند سال گذشت و رسید و بعد...

از محتشم به منبر سبز رسول تا

:این كشته فتاده به هامون:شنید و بعد...

حالا غروب زخمی روز دهم شد و

دامن كشان كه خواهرتان می دوید و بعد...

می دید هر چه نیزه و شمشیر و سنگ بود

گویا به سمت چشم شما می پرید و بعد...

او می دوید و كاش نمی دید صحنه را

:الشمر جالسَُ:به روی سینه دید و بعد...

با ضربه های پشت سر هم ز پشت سر

پیش نگاه فاطمه سر را برید و بعد...

پیش نگاه حیرت زینب مقابلش

خون گلوت را سرِ نیزه چشید و بعد...

 

بس كن كه سنگ اب شد از روضه های تو

دارد چكیده می شود اشك خدای تو

 "حسن کردی"