نباید انسان ها را به خاطر موقعیتشان وصف کنیم

کد خبر: 79208
ما نباید انسان ها را به خاطر موقعیتشان وصف کنیم بلکه انسان ها به خاطر حقیقت وجودیشان هستند که قابل وصف اند.
وارث: اولین شب از دهه مناجات ماه مبارک رمضان با سخنرانی دکتر حسین محمدی فام و مداحی ذاکرین اهل بیت در هیأت روضه الشهدا برگزار شد.
در ادامه متن سخنرانی ایشان را که به بیان شرح نهمین حکمت از حکمتهای پربار نهج البلاغه پرداختند میخوانید:

نباید انسان ها را به خاطر موقعیتشان وصف کنیم

حکمت 9: اقبال و ادبار دنیا
وَ قَالَ (علیه السلام) إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى [قَوْمٍ أَعَارَتْهُمْ مَحَاسِنَ غَيْرِهِمْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُمْ سَلَبَتْهُمْ مَحَاسِنَ أَنْفُسِهِمْ.
هرگاه دنيا به گروهى رو آورد نيكوئيهاى ديگران را به ايشان به عاريه (نسبت) دهد، و هرگاه از آنها پشت گرداند نيكوئيهاشان را از آنان مى گيرد.
یا به عبارت دیگر: چون كسى توانگر شود و به جائى برسد دنيا پرستان نيكوئيها به او بندند، و اگر ناتوان و بينوا گردد كمالاتش را هم از ياد مى برند.
أَعَارَتْه یعنی صفات خوبی که شایسته این افراد نیست و چون موقعیت مالی و اجتماعی دارند این صفات را به آنها نسبت می دهند.
ابن میثم در شرح این حکمت میگوید: مقصود امام (ع) آن است كه هرگاه دنيا براى فراهم آوردن وسايل خوشبختى دنيوى، با جاه و مال بر گروهى روآور شود، مردم به آنها توجّه پيدا مى كنند و به خاطر علاقه و دلبستگى به دنيا، با هر وسيله ممكن به ايشان نزديك مى شوند، و اينان در نظر مردم خوب جلوه مى كنند، در نتيجه اوصاف خوبى را كه در ديگران است- هر چند كه در حقيقت آن طور نيستند- براى آنها به عاريه مى گيرند، به طورى كه نادان را به داشتن علم، و بى باك را به دلاورى، مى ستايند، و هم چنين، آدم پررو و بى حيا را به داشتن ظرفيّت و خوش خويى معرّفى مى كنند. و چه بسا كه روآوردن دنيا به ايشان نيز باعث آمادگى آنها براى كسب كمالات نفسانى و ملكات برجسته اى مى گردد كه- هر چند آنان قبلا شايستگى براى هيچ يك از اينها را نداشتند- اين كمالات صفات خوبى براى افراد پيش از آنها بوده است.
و احتمال دارد كه مقصود از اين نيكوييها، خوبيهاى دنيوى از قبيل مركب سوارى، لباس، شكوه و حسن سياست و تدبير باشد، و اين مطلب روشنى است. عاريه بودن اينها نيز به اعتبار ناپايدارى اينهاست. و هم چنين وقتى كه دنيا- بر حسب فراهم آمدن وسايل بدبختى- بر گروهى پشت كند، در برابر چشم مردم بد جلوه كنند، به طورى كه اگر فردى از آنها داراى فضيلتى هم باشد، مردم آن فضيلت را انكار و او را بر خلاف آن معرّفى كنند، اگر در دنيا پارسا باشد، او را به ريا و سمعه نسبت دهند، و اگر خوش خوى باشد به سبكى و بى حيايى معرّفى كنند، و اگر شجاع و دلير باشد او را به بى باكى و ديوانگى نسبت دهند. و اين برگشت دنياست كه در حقيقت خوبيهاى خود را از آنان سلب كرده است، چه بسا كه بدين وسيله شخص داراى فضيلت آماده رها كردن و يك سو نهادن فضيلت شود و متخلّق به خوبى مخالف آن گردد، به حدى كه به طور كلى فضيلت از او رخت بربندد. (ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5 ص 413 و 414)

تنها انسان های با تقوا و مومن هستند که افراد را به لحاظ موقعیت و ثروت و جایگاهشان احترام نمی کنند زیرا مومنین و افراد نیکوکار نمی توانند از حق الهی بگذرند و افراد را نسبت به شخصیت فرد و ایمان و آداب و معاشرت اسلامی می سنجند و با آنها به عدل الهی رفتار میکنند نه بر اساس موقعیت و جایگاه آنها.
نکته مهمی که باید به آن اشاره کنیم این است که  این اقبال و ادبار دنیاست نه خداوند. خدا مهم است و ما دنبال اقبال خداوندیم نه دنیا.
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود مى گويد: 
بسيارى از اشعار خوب را ديده ايم که چون گوينده اش ناشناخته بود از او نفى مى کردند و به افراد مشهور در شعر نسبت مى دادند، بلکه کتاب هايى در فنون و علوم از اشخاص غير مشهور وجود داشته که آن را به صاحبان نبوغ و شهرت نسبت داده اند.
نيز اشاره به داستان «جعفر برمکى» مى کند که در آن زمان که مورد قبول «هارون الرشيد» بود و اسم و شهرتش در همه جا پيچيد، هارون او را در کياست، سخاوت، فصاحت و مانند آن از برترين هاى روزگار مى شمرد; در فصاحت برتر از «قُسّ بن ساعده»، در سياست بالاتر از «عمر بن خطاب» و در زيبايى زيباتر از «مصعب بن زبير» و در عفت پاکدامن تر از يوسف و... (در حالى که واقعاً چنين نبود.) ولى هنگامى که نظر هارون درباره او تغيير کرد صفاتى را هم که داشت مورد انکار قرار داد. (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 18)
پس ما نباید انسان ها را به خاطر موقعیتشان وصف کنیم بلکه انسان ها به خاطر حقیقت وجودیشان هستند که قابل وصف اند.
سوال: چرا چنين است؟
دليل آن چند چيز است:
1- حس تملق مردم دنیا نسبت به برخی افراد (حتی با دروغ) و برعکس، حس حسادت یا کینه نسبت به برخی دیگر (با شایعه).
2- حس قهرمان سازى: کسانى را به عنوان قهرمان در فنون و علوم و مسائل مختلف به جهان عرضه کنند و همين امر سبب مى شود که محاسن ديگران را به حساب آنان بگذارند.
3-  حس ضعيف کشى: اگر کسى در جامعه ضعيف و ناتوان شد، هر بلايى بتوانند به سرش مى آورند.
امام على عليه السلام می فرمایند: «اَلثَّناءُ بِاَكثَرَ مِنَ الاستِحقاقِ مَلَقٌ وَ التَّقصيرُ عَنِ الاستِحقاقِ عِىٌّ اَو حَسَدٌ» تعريف بيش از استحقاق، چاپلوسى و كمتر از استحقاق، از ناتوانى در سخن و يا حسد است. (نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 535 حكمت 347)
امام هادی علیه السلام نیز در این مورد چنین می فرمایند: «قال لبعض- و قد أكثر من إفراط الثّناء عليه-: أَقْبِلْ عَلَى شَأْنِكَ فَإِنَّ كَثْرَةَ الْمَلَقِ يَهْجُمُ عَلَى الظِّنَّةِ وَ إِذَا حَلَلْتَ مِنْ أَخِيكَ فِي مَحَلِّ الثِّقَةِ فَاعْدِلْ عَنِ الْمَلَقِ إِلَى حُسْنِ النِّيَّةِ.» به کسی که در ستایش از ایشان افراط کرده بود فرمودند : از این کار خودداری کن که تملق بسیار، بدگمانی به بار آورد و اگر برادر مؤمنت مورد اعتماد تو واقع شد، از تملق او دست بردار و حسن نیت نشان ده. (الدره الباهره(ط-القدیمة) ص 43)

نباید انسان ها را به خاطر موقعیتشان وصف کنیم