ولادت امام رضا(ع)؛متن شعر سید مجید بنی فاطمه+دانلود

کد خبر: 80236
شاعر : محمد سهرابی
وارث:
ولادت امام رضا(ع)؛متن شعر سید مجید بنی فاطمه+دانلود

عشق رسوایی محض است که حاشا نشود

عاشقی با اگر و شاید و اما نشود

شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم

هر کسی در به در خانه ی لیلا نشود

دیر اگر راه بیفتیم، به یوسف نرسیم

سرِ بازار که او منتظر ما نشود

لذت عشق به این حسِّ بلا تکلیفی ست

لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟

من فقط رو به روی گنبد تو خم شده ام

کمرم غیر درِ خانه ی تو تا نشود

هر قَدَر باشد اگر دورِ ضریح تو شلوغ

من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود

بین زوّار که باشم کرمت بیشتر است

قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود

مُرده را زنده کُنَد خوابِ نسیم حرمت

کار اعجاز شما با دَمِ عیسا نشود

امن تر از حرمت نیست، همان بهتر که

کودکِ گمشده در صحن تو پیدا نشود

بهتر از این؟!که کسی لحظه ی پابوسیِ تو

نفس آخر خود را بکِشد پا نشود


دردهایم به تو نزدیک ترم کرده طبیب

حرفم این است که یک وقت مداوا نشود!

من دخیلِ دلِ خود را به تو طوری بستم

که به این راحتی آقا گره اش وا نشود

بارها حاجتی آورده ام و هر بارش

پاسخی آمده از سمت تو، الّا نشود

امتحان کردم و دیدم میان حرمت

هیچ ذکری قسم حضرت زهرا نشود

آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کُشت

عاشقی با اگر و شاید و اما نشود...

*ندهد فرصت گفتار به محتاج،کریم

گوش این طایفه آواز گدا نشنیده ست

مرغ دل تو حرمش فراوونه

به خدا قبله ی دل خراسونه

قربون کبوترای حرمت

قربون این همه لطف و کرمت

با امام رضا باید باهاش عشقی حرف زد...امام رئوفه...

شیخ بهایی به معماره گفت:این طاق رو آماده نگه دار من چند روزه دیگه میام یه چیزی درونش قرار بدم بعد این طاق رو بپوشون.گفت:چشم،همه کارو انجام داده بود فقط طاق بالای در باز بود،شب خوابیده بود خواب امام رضا رو دید،فرمود:چرا بالای طاق رو زود نمیپوشونی؟آقاجان شیخ بها گفته،دستور میدم سریع بپوشونیش،بیدار شد اعتنا نکرد؛نه به خاطر اینکه به امام رضا بی اعتنایی کنه،گفت:خوابه‌،فرداشب دوباره خواب دید امام رضا فرمودند:مگه من نفرموده بودم؟چشم آقا..." بست طاقو،چند روز بعد که شیخ بهایی آمد،مگه من نگفتم اینجا رو نپوشون؟گفت:من خواب حضرت رو دیدم،شیخ گریش گرفت‌،چی شد؟گفت:معمار من یه حرزی درست کردم که هیچ گنهکاری نتونه وارد حرم بشه ...."


مرحوم نخودکی میگه در عالم رویا دیدم حضرت رضا نشستند؛هر کی میاد آقا دست رو سرش میکشن ...

میگه گوسفند چرونه داشت گوسفنداش رو میچروند تا  سرش رو کج کرد گوسفندا هم وارد حرم شدن؛امام رضا دست رو سر گوسفندا هم کشید...امام رضاست ..."*

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

*یا امام رضا شب ولادته جان مادرت امشب ما رو بخر، مال امام رضا باشی کار تمومه...امام رضا از این به بعد تو منو تربیت کن...*

میدونی دوست دارم امام رضا

میدونی عاشقتم امام رضا

تو حیات جاودانی واسه من

بهتر از جان جهانی واسه من

مگه تو ضامن آهو نشدی؟!

سبب خرمی او نشدی؟!

تو غریب الغربایی،مگه نه؟!

دستگیر ضعفایی،مگه نه؟!

یا امام رضا ....