اشعار ویژه شب هشتم ماه محرم

کد خبر: 86557
شب هشتم ماه محرم اختصاص به روضه حضرت علی اکبر (ع) دارد
وارث

 

حسن لطفی

به حرم تا که تو را از سفرت آورند
پدر پیر تو را پشت سرت آوردند

چقدر در سر راهم پر خونین دیدم
چه بلایی به سر بال و پرت آوردند

چنگ ها جوشن و خوود و سپرت را بردند
در عوض هرچه که می شد به سرت آوردند

نیزه هایی که هنوز از نوکشان می ریزد
لخته خون های گلویت خبرت آوردند

پشت تو تا به حرم پیش رخ نامحرم
شانه های خم زینب پدرت آوردند

تا در آغوش کشم جسم تو را بار دگر
تکه تکه تنی از دور و برت آوردند

آخرین عضو تو وقتی به حرم آید شکر
مادرت نیست بگویم پسرت آوردند

 

*************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علی صالحی

حتماً ز سینه قلب پدر کنده می شود
وقتی که بر زمین پسر افکنده می شود

افتد اگر خراش به یک ناخن پسر
پا تا سر پدر ز غم آکنده می شود

ای وای از دل پدری که مقابلش
گلبرگهای دسته گلش کنده می شود

بابا اگر که داغ جوان دید، ای خدا
تسلیتش کجای جهان خنده می شود؟

این یوسفِ که بود که اینبار واقعاً
دارد شکار گله ی درنده می شود

ارباب! این مگر که علی اکبر تو نیست
دارد شبیه بسمل پرکنده می شود

دیده ببند تا که نبینی تنش چه طور
پامال تیغ و نیزه ی برنده می شود

خون را گرفتی از گلویش تا نفس کشد
اما مگر عزیز دلت زنده می شود

گریه نکن اگر نشد آبش دهی حسین
ورنه امیر علقمه شرمنده می شود

زینب ز خیمه آمده تا یاری ات کند
دستش نزن حسین…پراکنده می شود

 

***************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علیرضا لک

در خداحافظی اش سیل حرم را می برد
راه می رفت و همه چشم ترم را می برد

نفسش ارثیه ی فاطمه امّا چه کنم
دست غم نور چراغ سحرم را می برد

سنگها در تپش آمدنش بی صبرند
زیر باران همه ی بال و پرم را می برد

یک عمود آمد و با تاب و تب بی رحمش
ماه پیشانی آن تاج سرم را می برد

سر آن نیزه که از پهلوی او بیرون زد
تا دل کینه ی لشگر پسرم را می برد

تا که افتاد زمین، جرأت هر شمشیری
قطعه ای از قطعات جگرم را می برد

چیده ام روی عبا هستی خود را، دنیا
باد می آمد و عطر ثمرم را می برد

 

*************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – شاعرناشناس

 

گاهی همه به دور پسر جمع می‌شوند
گاهی همه به دور پدر جمع می‌شوند

این‌ها که دست و پای علی را گرفته‌اند
هشتاد و چار فاطمه سرجمع می‌شوند

وقتی میان خیمه نشسته، نشسته‌اند
وقتی که می‌رود، دم در جمع می‌شوند

دارند این طرف چه‌قدر می‌شوند کم
دارند آن طرف چه‌قدر جمع می‌شوند

گیسوی خیمه ها همه آشفته میشود
دور و برش که چند نفر جمع میشوند

وای از علی عقابش اگر اشتباه رفت
وای از حسین دورش اگر جمع می‌شوند

یکطور میزنند علی را که بعد از آن
شمشیرهای تیز دگر جمع میشوند

خیلی تلاش میکند آقا چه فایده
این تکه تکه هاش مگر جمع میشوند

یک عده ای به دور پسر گریه میکنند
یک عده ای به دور پدر جمع میشوند

 

***************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علی اکبر لطیفیان

انگار بنا نیست سری داشته باشی
سر داشته باشی، جگری داشته باشی

انگار بنا نیست که از میوه ی باغت
اندازه کافی ثمری داشته باشی

انگار بنا نیست که ای پیر محاسن
این آخر عمری پسری داشته باشی

ای باد به زلف علیِّ اکبر ِ لیلا
مدیون حسینی نظری داشته باشی

میمیرم اگر بیش از این ناز بریزی
بگذار که چندی پدری داشته باشی

تو از همه ی آینه ها پیش ترینی
تکثیر شدی بیشتری داشته باشی

رفتی و نگفتی پدرت چشم به راه است
از من تو نباید خبری داشته باشی؟

بی یار اگر آمده ام پیش تو گفتم
شاید بدن مختصری داشته باشی

چه خوب به هم نیزه تو را دوخت و نگذاشت
تا پیکر پاشیده تری داشته باشی

با نیم عبا بردن این جسم بعید است
باید که عبای دگری داشته باشی

 

*************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – مصطفی متولی

تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده
داغی به دل زدی که سرشکم شرر شده

دارد به عرش می رسد اشراق سینه ات
آه ای نبی، زمان عروجت مگر شده؟

وضع شکاف زخم سرت هیچ خوب نیست
زیر کلاه خوود تو شقّ القمر شده

داری مرا کنار خوت می کُشی پسر
حرفی بزن، ببین پدرت محتضر شده

برخیز و اشک چشم مرا روبرو نکن
با نیشخند حرمله ی دربدر شده

اینها برای هرچه علی نقشه داشتند
نامت اسیر بغض هزاران نفر شده

گویا برای نیزه به پهلوی تو زدن
هرکس که داشت کینه ی زهرا خبر شده

تنها تو را نمی شود از خاک جمع کرد
از سنگ ریزه ها بدنت ریز تر شده

وقتی که در عبا بدنت چیده شد علی
معلوم شد چقدر تنت مختصر شده

 

***************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – حسین رستمی

جاری عبور کردی و نم نم شدی علی
از خاک می خروشی و زمزم شدی علی

چه مادرانه دور تو می گشت خواهرم
با دست های عمه مُعَمَم شدی علی

بعدش دوباره مثل همان سالهای قبل
آیینه ی رسول مُکَرَم شدی علی

پیغمبرانه رفتی و زیر نزول تیغ
مثل شروع سوره ی مریم شدی علی

تا از میان معرکه پیدا کنم تو را
گیسو به باد دادی و پرچم شدی علی

معراج ذوالفقاری و پهلو شکافدار
زهرا،نبی،علی؛همه با هم شدی علی

زخمی، شکسته ،خورد شده ،ذره ذره ،ریز ریز
یکجا تمام آنچه که گفتم شدی علی

من از تنت هر آنچه که شد جمع کرده ام
ای وای بر دلم! چقدر کم شدی علی

 

************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – وحید قاسمی

پا بر زمین نکش، جگرم تیر می کشد
ای نور دیده، پلک ترم تیر می کشد

گفتم عصای پیری من می شوی، نشد
یاری رسان مرا، کمرم تیر می کشد

ای میوه ی دلم چقدر آه می کشی!
این سینه از غمت پسرم، تیر می کشد

با خود نگفتی آخر از این دست وپا زدن
قلب شکسته ی پدرم تیر می کشد!؟

پهلوی تو چه زود مرا تا مدینه برد
زخمی کبود در نظرم تیر می کشد

من خیزران نخورده لبم درد می کند
از بس دهان نوحه گرم تیر می کشد

ای پاره ی تنم چقدر پاره پاره ای
با دیدنت علی جگرم تیر می کشد

 

**************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علی صالحی

برسان زود جوانان حرم را عباس
که بیارند به خیمه پسرم را عباس

دسترنج ِ همه ی عمر مرا باد تکاند
جمع کن روی عبایم ثمرم را عباس

به زمین میزندم…،داغ جوان سنگین است
پس بگیر از دو طرف زیر پرم را عباس

زخم تیری که قرار است نصیب تو شود
کاش میدوخت به هم چشم ترم را عباس….

….تا نمیدیدم از این سوی به آن سوی زمین
پخش کردند تمام جگرم را عباس

زانویم تا شده اما به تو پشتم گرم است
نشکند کاش بلایی کمرم را عباس

اکبرم رفت تو هم گر بروی از دستم
پس به کی بسپرم این اهل حرم را عباس

بعد آن دیر نباشد که ببیند زینب
پنجه ای چنگ زده موی سرم را عباس

 

**************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – احسان محسنی فر

بیا و بال‌ و پر بستۀ مرا واکن‌
بیا و پر زدنم‌ را کمی‌ تماشا کن‌

بیا و راهی‌ جبهه‌ نما مرا بابا
بیا و جیرۀ‌ جنگی‌ من‌ مهیا کن‌

بیا بسیجی‌ خود را به‌ جبهه‌ کن‌ اعزام‌
بیا و اذن‌ جهاد مرا تو امضا کن‌

نوشت‌ نام‌ قشنگی‌ به‌ روی‌ سربندم
نظر ز مهر و محبت‌ به‌ نام‌ زهرا کن‌

کنار پیکر من‌، آمدی‌ اگر بابا
به‌ حال‌ خویش‌ نما رحمی‌ و مدارا کن‌

میان‌ لشگر دشمن‌، اگر رهم‌ گم‌ شد
میان‌ حلقۀ‌ خنجر مرا تو پیدا کن‌

ز بین‌ آن‌ همه‌ زخمی‌ که‌ بر تنم‌ آید
برای‌ بوسۀ‌ خود ای‌ پدر رهی‌ وا کن‌

برای‌ بردن‌ جسمم‌ به‌ سوی‌ دارالحرب‌
عبای‌ هاشمی‌ خویش‌ را مهیا کن‌

 

*************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علی اکبر لطیفیان

ای تجلّی صفات همه ی برتر ها
چقدر سخت بود رفتن پیغمبر ها

قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای
چون که مهر پدران نیست کم از مادر ها

پسرم! می روی امّا پدری هم داری
نظری گاه بیندار به پشت سر ها

سر راهت پسرم تا در_ آن خیمه برو
شاید آرام بگیرند کمی خواهر ها

بهتر این است که بالای سر اسماعیل
همه باشند و نباشند فقط هاجر ها

مادرت نیست اگر، مادر سقّا هم نیست
عمّه ات هست به جای همه ی مادر ها

حال که آب ندارند برای لب تو
بهتر این است که غارت شود انگشتر ها

زودتر از همه آماده شدی، یعنی که
آنچنان خسته نگشته است تن لشگرها

آنچنان کهنه نگشته است سم مرکبها
آنچنان کند نگشته است لب خنجر ها

چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده
چه کنم با تو و با بردن این پیکر ها

آیه ات بخش شده آینه ات پخش شده
علی اکبر من شد علی اکبر ها

گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم
بر زمین باز بماند طرف دیگر ها

با عبای نبوی کار کمی راحت شد
ورنه سخت است تکان دادن پیغمبر ها

 

***************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – مطهره عباسیان

جوان نبود که بود و پسر نبود که بود
عزیز مادر و عشق پدر نبود که بود

عصای پیری آن ها و میوه ی دلشان
و باغ وصلتشان را ثمر نبود که بود

زمان ِ آمدنش چشم های دلواپس
به اشتیاق فراوان به در نبود که بود

و وقتی آمد و وقتی جوان و رعنا شد
به بخت ، از همه آماده تر نبود که بود

ولی خیال عروسی به سر نداشت علی
حسین را نه! تنها نمی گذاشت علی

علی ، علی ، علی اکبر چه قدّ و بالایی
میان واقعه چون شیر نر نبود که بود

شجاع بود… خودش یک تنه در آن صحرا
حریف معرکه ی صد نفر نبود که بود

که در دلاوری اش ، در رشادتش ، در رزم
حماسه ساز وَ مرد خطر نبود که بود

و با همان قد رعنا و قامت برنا
حریم امن پدر را سپر نبود که بود

ولی لبان عطشناک امان برید از او
حسین، دل که نه! آن لحظه جان برید از او

علی به روی زمین و حسین بر سر او
پدر ز داغ پسر جان به سر نبود که بود

پدر نه پای گذشتن نه جان ماندن داشت
و مات چهره ی آن رهگذر نبود که بود

همان که عشق پدر بود و با تمام عطش
نگاه آن پدر از غصه ، تر نبود که بود

گذشت ،رفت پرید و چه روز سختی بود
پدر برای پسر خون جگر نبود که بود

کسی که داغ جوان دیده یار می خواهد
که داغدار جوان غمگسار می خواهد

کجاست مادر اکبر که یار او باشد…
پسر برای همه چون گهر نبود که بود

پسر، عزیز، پسر، دیدنی، پسر ، زیبا
و در میان همه جلوه گر نبود که بود

پسر به حُسن ادب، پیش مادر و پدرش
عزیز کرده و صاحب نظر نبود که بود

کسی که آن همه خوب و کسی که آن همه گُل
بهار عمر خودش مختصر نبود که بود

حسین دست خدا داد ، تشنه ، اکبر را
و وعده داد به او جرعه جرعه کوثر را

 

**************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – حسین قربانچه

برخیز ای موذن، اذان شد صلا، صلا
بابا دلش گرفته رها کن صدا، صدا

خون لخته می خوری و جوابم نمی دهی
یک دم بدم به این پدر بی نوا، نوا

یک بار گفته ای بروم، گفتمت برو
حالا صدات می کنم اکبر بیا، بیا

اینجا مگر رقیه تو را کم بغل گرفت؟
رفتی به بوسه بازی خنجر،چرا؟چرا؟

امروز خواهران،سر تو شانه می کشند
فردا به نیزه زلف تو بافد صبا، صبا

این تن،تنِ شبیه ترین کس به مصطفاست
ای اسب ها به این همه سرعت کجا؟کجا؟

زانو به خاک می کشم و می رسم به تو
نازل شده به صحنه کرب و بلا، بلا

یک پیرمرد موی سپید و دو چشم تار
یک اکبر سوا شده از هم،خدا ،خدا

سرنیزه، تیر، دشنه به همراه چکمه ها
از هول روی پیکرت آمد دوتا دوتا

می خواستم به شکل نبی در بیارمت
پس چیدمت میان عبایم، جدا جدا

لشگر به گریه های پدر خنده می کند
ای خنده ات به زخم جگرها، دوا دوا

ای وای عمه آمد و تو خفته ای هنوز
برخیز عمه را ببر ، ای با وفا، وفا

 

*****************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – عبدالحسین مخلص آبادی

بی سبب نسیت چنین معرکه بر پا شده است
وسط خیمه ی ما روضه مهیا شده است

دست دشمن چه قَدَر نیزه و تیغ و تیر است
هر کدامش به طریقی به تنت جا شده است

پیرمردی که عصایش به سرت می کوبید
به هوای سر تو از سر جا پا شده است

ساربان هم که طمع کرده به تو خاتم من
ناگهان در وسط معرکه پیدا شده است

هفتمین دفعه که من یا ولدی می گویم
چشم اگر باز کنی قدّ منم تا شده است

از پراکندگی پیکر تو معلوم است
بند بند تو ز سر تا نوک پا وا شده است

مادرت کو که ببیند پسران خود را
همه ی دشت پر از اکبر لیلا شده است

 

*************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علیرضا لک

با هر خداحافظ که در دور و برش ریخت
بال و پر پروانه با خاکسترش ریخت

در پیش روی حسرت چشمان بابا
می رفت و صدها آرزو پشت سرش ریخت

هر جا که بوده کربلا یا در مدینه
با زخم اول، زود قلب مادرش ریخت

او اوّلین رزمنده بود پس بدیهی ست
یک لشکر تازه نفس روی سرش ریخت

آن قدر پاشیده شده گل برگ هایش
حتی زره طاقت نیاورد آخرش ریخت

آخر نشد “بابا” بگوید، بی صدا رفت
با آن که هر چه داشت را در حنجرش ریخت

ناباورانه برگِ برگِ آرزو را
با گریه بابا در عبای باورش ریخت

 

**************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علی اکبر لطیفیان

کیست که خاکش بوی گلاب گرفته
این که برایش ملک رکاب گرفته
بهر شهادت چنان شتاب گرفته
زودتر از دیگران جواب گرفته

سرکشی عشق او مهار ندارد
بس که به شوق آمده قرار ندارد

باز نمایان شده جلال پیمبر
باز تماشا شده جمال پیمبر
پرده بر انداخته کمال پیمبر
اینکه وصالش بُود وصال پیمبر

سمت عدو نه علی اکبر خیمه
می رود از خیمه ها پیمبر خیمه

حیدر کرار شد، زمان خطر گشت
لشگر کوفه تمام مثل سپر گشت
ریخت بهم دشت را و موقع برگشت
ضرب عمودی که خورد، واقعه برگشت

خون سرش بر روی عقاب چکید و…
راه حرم را ندید و شیهه کشید و…

آن بدن از جفا شکسته ترین را
آن بدن له شده به عرشه ی زین را
برد سوی دیگری، شکسته جبین را
لشگر آماده نیز خواست همین را

وای که شمشیرها محاصره کردند
از همه سو تیرها محاصره کردند

بی خبرانه زدند، بی خبر افتاد
خوب که بی حال شد ز پشت سر افتاد
در وسط قتلگاه تا پسر افتاد
در جلوی خیمه گاه هم پدر افتاد

وای گرفتند از دلم ثمرم را
میوه ی باغ مرا، علی، پسرم را

آه از این پیرمرد خسته، شکسته
سمت علی می رود شکسته، شکسته
آمد و دید آن تن خجسته، شکسته
در بدنش نیزه دسته دسته، شکسته

کاش جوانان خیمه زود بیایند
یاری این قامت شکسته نمایند

 

**************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علی اکبر لطیفیان

مثل بهار مثل غزل آفریدمت
شعری شدی و با کلماتم خریدمت

از دست التماس کنار دلم بمان
مانند باد رفتی و دیگر ندیدمت

می خواستم ببینم اذان صدات را
اما چه دیر مثل همیشه رسیدمت

پیش از غروب،مثل بلندی مأذنه
بعد از غروب،خوش قدو بالا ندیدمت

آیینه ای و روی زمین پخش می شوی
دستم شکسته باد،شکسته کشیدمت

از لابه لای این همه پا جمع کردمت
روی عبا شبیه ورق پاره چیدمت

 

**************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – سید علی محمد نقیب

پیکرت مانند تسبیحی است که از هم وا شده
تیغ و تیر و نیزه روی بیت بیتت جا شده

طعنه و زخم زبان قد تو را خم کرده است
قد تو حالا شبیه مادرم زهرا شده

آن قدر روی تنت شمشیر و نیزه تاخته
قد تو رعنای من، رعناتر از طوبی شده

مادری پهلو شکسته رو به رویت آمده
کوچه، سیلی، میخ در معنا شده

واژه های بر زبانم کمتر از حد تواند
برکهٔ شعرم به شوق نام تو دریا شده

 

**************

اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – سید محمد جوادی

برای آنکه بخیزد کمی تقلا کرد
نداشت فایده از نو به خاک و خون جا کرد

دو پلک زخمی خود را گشود با زحمت
غریب کرببلا را کمی تماشا کرد

پدر کنار تن او چو ابر می بارید
به اشک و زمزمه آقا عجیب غوغا کرد

گذاشت صورت خود را به صورت اکبر
دوباره مرگ خودش را زحق تمنا کرد

دل امام در عالم به یک نظاره شکست
ببین که زخم قدیمی چگونه سر وا کرد

به یاد پهلوی زخمی مادرش افتاد
همین که پهلوی خونین او تماشا کرد

کسی ز خیمه رسید و به روی خود می زد
کسی که کار خودش را شبیه زهرا کرد

…بیا برادر پیرم به خیمه بر گردیم
امام مرده ی خود را دوباره احیا کرد

 

 


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.