شاعره اهل بیت (ع) چه کسی بود؟
حضرت سکینه (س) مانند دیگر دختران و زنان واقعه کربلا پس از روز عاشورا همراه کاروان اسرأ از کربلا به کوفه و از کوفه به شام در اسارت بودند و پس از آن با کاروان زنان همراه مادر خود حضرت رباب (س) به مدینه بازگشتند.
حضرت سکینه (س) در کربلا نیز در کنار خواهر خود حضرت رقیه (س) یکی از کوچکترین دختران شمارده می شد و تا جایی که اسناد تاریخی نقل کرده است، حضرت سکینه (س) اشعار برخی از شاعران عرب را داوری میکردند و اشعاری در رثای امام حسین(ع) سرودند.
بر پایه برخی منابع امام حسین (ع)، حضرت سکینه (س) را زیاد دوست میداشت. امام حسین (ع) در توصیف او سروده است:
«لعمرک انّنی لاُحبّ داراً تکون بها سکینة و الرّباب / أحبّهما و أبذل جلّ مالی
به جانت سوگند! خانهای را که سکینه و رباب در آن باشند دوست دارم / آن دو را دوست دارم و همه ثروتم را در این راه میبخشم.»
براساس اسناد تاریخی در مقاتل، حضرت سکینه (س) در واقعه کربلا حضور داشته است. در روز عاشورا، امام حسین (ع) برای آخرین وداع، از میدان جنگ به سوی اهل بیت خود بازگشت و با آنان وداع کرد سپس نزد دختر خود حضرت سکینه (س) رفت که در گوشهای نشسته و میگریست. امام حسین (ع) او را به صبوری دعوت کرد و در آغوش کشید، اشک از چشمان او پاک کرد و در ضمن اشعاری به حضرت سکینه (س) گفت:
«سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی منک البکاء اذا الحمام دهانی/ لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة/ مادام منی الروح فی جثمانی/ فاذا قتلت فانت اولی بالذی تبکینه یا خیرة النسوان
ای سکینه! بدان که پس از من، گریه تو طولانی خواهد بود/ تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان.ای بهترین زنان! آنگاه که من کشته شدم، تو برای گریه سزاوارتری.»
همچنین نقل شده که در روز یازدهم محرم به هنگام وداع اهل بیت (ع) با شهدا حضرت سکینه (س) پس از سخنان عمهاش زینب (س) پیش رفت و جنازه پدر را در آغوش گرفت، اما لشکریان عمر بن سعد او را به زور از بدن پدرش جدا کردند.
مرحوم نمازی در شرح زندگینامه حضرت سکینه (س) نقل میکند: سکینه عقیله بنی هاشم و دارای سیرهای نیکو بود، او صاحب فضل و دانش و فضیلت و کرم فراوان و عقل کامل و مکارم اخلاق بزرگوارانه و مناقب عالی و افتخارآمیز بوده است. او سرور زنان عصر خویش و زیباترین، ظریفترین و با اخلاقترین آنان بود. سکینه در واقعه کربلا پانزده یا دوازده سال داشت که با پسر عمویش عبداللّه بن حسن (ع) که در کربلا شهید شد ازدواج کرده بود.
**حضرت سکینه و مبارزه با خلافت امویان
او در طول زندگی اش با دستگاه خلافت اموی مخالفت میکرد و کینهای خاص نسبت به شامیان داشت، زیرا بسیاری از مشکلات را از ناحیه آنان میدانست. نوشته اند روزی به رئیس شهربانی مدینه خبر داد که یک مرد شامی به خانه ما وارد شده است پاسبانها را بفرست تا از ما حمایت کنند او نیز جمعی را فرستاد وقتی آمدند، سکینه در را گشود و رو به کنیزان خود دستور داد که یک حشرهای را که در خانه بود بیاورند و گفت: این مرد شامی است که از او شکایت داریم! آنها خندیدند و رفتند. (۱)
در دوره سخت و سیاه بنی امیه که سب علی (ع) در سرتاسر جهان اسلام رایج بود وی با کسانی که در مدینه در حضور وی علی (ع) را سب میکردند به مبارزه میپرداخت. نوشته اند وقتی مروان بن حکم حضرت علی (ع) را سب میکرد، حضرت سکینه (س) هم او را و پدرش را دشنام میداد. (۲) در زمانی که در روزهای جمعه ابن مطیر حاکم اموی در خطبههای جمعه علی (ع) را شتم میکرد سکینه و کنیزانش در پیش حاکم، او را شماست و سرزنش میکردند. ابن مطیر نیز به محافظان خود میگفت: کنیزان سکینه را کتک بزنند. (۳)
**درگذشت حضرت سکینه(س)
حضرت سکینه در پنجم ماه ربیع الاول سال ۱۱۷ در مدینه درگذشت خلیفه در شام هشام بن عبدالملک بود و حاکم مدینه ابن مطیر، خالد بن عبدالملک بن الحارث بن حکم. پس از درگذشت سکینه حاکم مدینه پیام داد که او را دفن نکنید تا بر او نماز بخوانم و پیش از ظهر از مدینه خارج و به جنگلهای اطراف رفت نماز ظهر خوانده شد نیامد، نماز مغرب را خواندن، وی نیامد جنازه را در بقیع قرار داده بودند که بر اثر گرما نگران بودند که جسد دچار بوی بد شود از این رو خواسته شد که عود و بخور در کنار جنازه او دود کنند. محمد بن عبداللّه پسر خواهرش فاطمه دختر امام حسین (ع)، سی دینار بخور، خرید و در کنار نعش دود کردند بعد از نماز عشا حاکم مدینه آمد و به شیبة بن نصاح دستور داد بر جنازه نماز بخواند. (۴) این نشانه کینه وی نسبت به جناب سکینه است که به عمد این گونه عمل کرد تا از وی انتقام بگیرد. زیرا در برابر سب علی (ع)، با شجاعت و بدون ترس و هراس از حکام ستمگر اموی مروانی او را سب میکرد. برخی نیز گفته اند وقتی که سکینه با اصبغ بن عبدالعزیز بن مروان که در مصر بود ازدواج کرد و از مدینه به طرف مصر حرکت کرد و در دمشق درگذشت. (۵) از این رو در قبرستان باب الصغیر، قبری منسوب به سکینه است، ولی قول اول درست است.
پی نوشت:
۱. اعلام النساء، ج. ۲، ص. ۲۲۲.
۲. الوافی بالوفیات، ج. ۱۵، ص. ۱۸۳.
۳. اعلام النساء، ج. ۲، ص. ۲۲۳.
۴. انساب الاشراف، ج. ۱، ص. ۲۹۸.
۵. مختصر تاریخ دمشق، ج. ۱، ص. ۱۱۲.
منبع: باشگاه خبرنگاران
افزودن دیدگاه جدید