سه بلاي خانمانسوز از دیدگاه اميرالمؤمنين(ع)
حضرت آیت الله مظاهری در درس اخلاق خود، در شرح چهل حدیث، حدیث بیست و نهم به سه بلاي خانمانسوز انسان، از دیدگاه اميرالمؤمنين(ع) پرداختند که مشروح این درس در ادامه می آید.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»
روایتی از امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» بهصورت مشهور نقل شده است. اين روايت در حکمتها و کلمات قصار نهجالبلاغه آمده است[1]، مرحوم علامه مجلسی«رحمتاللهعلیه»نيز در بحارالانوار آن را نقل کرده[2]، در تحف العقول نيز در کلمات امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»بيان شده است.[3]
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»در آن روايت فرمودهاند:
«أَلَا وَ إِنَ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنَ الْفَاقَةِ مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْب»[4]
یعنی توجه داشته باشید که فقر، بلای بزرگی است، و بلاي بزرگتر از آن، بيماري جسمي است و از آن شديدتر، مريضي دل و روح انسان است.
فقر، بحث مفصلی دارد که در قرآن کريم و در روایات اهل بيت«سلاماللهعلیهم»به آن پرداخته شده است.
در تعاليم ديني، گاهي از فقر مذمّت شده است. در روایتی که اکنون خواندم و امثال آن، فقر را مصيبت دانستهاند. در روايت ديگري، فقر، مقدّمۀ کفر دانسته شده: «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً»[5] يا سبب روسياهي دنيا و آخرت بيان گرديده است: «الْفَقْرُ سَوَادُ الْوَجْهِ فِي الدَّارَيْن»[6].
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» به محمّد حنفیّه میفرمایند: «يَا بُنَيَّ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّينِ مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ دَاعِيَةٌ لِلْمَقْت»[7]؛ اي فرزندم! من براي تو از فقر ميترسم، پس از آن به خداوند پناه ببر که همانا فقر، دين را ناقص و عقل را سرگردان ميکند و عامل دشمني است.
اما از طرف ديگر، فقر در بعضی از روايات، يک فضيلت محسوب شده و از آن تعریف و تمجيد کردهاند. حتي پيامبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» فقر را فخر خود دانسته، به آن افتخار کردهاند: «الْفَقْرُ فَخْرِي وَ بِهِ أَفْتَخِرُ»[8]. در روايتي از امام صادق«سلاماللهعلیه»ميخوانيم که در قيامت فقرا پيش از حساب و کتاب به بهشت ميروند و ميگويند: ما چيزي در دنيا نداشتيم که حساب آن را پس بدهيم.[9]
محدّثين و علماي بزرگ، نظير علامه مجلسی، در حیص و بیص عجیبی افتادهاند که چگونه بین این روایات را جمع کنند؟[10]
به نظر ميرسد جمع بين اين دو دسته روايت به اين است که بگوییم: اگر انسان در ابتلا به فقر، مقصّر باشد، فقر او مذموم است و بايد تلاش کند که خود را از فقر و احتياج نجات بخشد. امّا گاهي آدمي در فقرش تقصير ندارد، مثل اينکه فقر او از طرف خداوند و مقدّر اوست يا جبر اجتماع و شرايط زمانه، فقر را به وي تحميل کرده است، که در اين دو صورت، فقرش مذموم نيست، پاداش هم دارد.
در ادامه به شرح مختصري از اين سه نوع فقر ميپردازيم.
فقر نوع اوّل، که بسيار نکوهش شده، عامل آن خود انسان است و معمولاً در اثر تنبلي و ناداني پديدار ميگردد. جامعهاي که افراد آن فعّال نباشند، خواهناخواه فقیر میشود. چنين فقري نه تنها تأييد نشده، بلکه بلاي خانمانسوزي است که سببساز لعنت الهي نيز خواهد بود. امام علی«سلاماللهعلیه» ميفرمايند: هرکس آب و خاک در اختيار داشته باشد و به فقر دچار شود، لعنت خدا بر او باد!: «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ»[11]. کسي که تنبل است و نشاط کار و فعاليّت ندارد، نابرده «رنج» است و به «گنج» نخواهد رسيد. اهميّت به استراحت و تفريح بيش از حد متعارف و اشتغال فراوان به خوردن و خوابيدن، سرانجامي جز فقر و احتياج ندارد و اين تنبلي، طبق روايات، منجر به فقر و محروميّت از نعمتهاي دنيا ميشود و بسيار مذموم است.[12]چنانکه از امام صادق«سلاماللهعلیه»روايت شده است که: «مَنْ كَسِلَ عَمَّا يُصْلِحُ بِهِ أَمْرَ مَعِيشَتِهِ فَلَيْسَ فِيهِ خَيْرٌ لِأَمْرِ دُنْيَاهُ»[13]؛ هرکس در تأمين معيشت خود تنبل باشد، خيري از دنيا نميبرد. امام کاظم«سلاماللهعلیه» ميفرمايند: «إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ يُبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوَّامَ الْفَارِغَ»[14]؛ بندهاي که زياد ميخوابد و کار نميکند، مبغوض خداوند عزّوجل است.
راوي ميگويد: خدمت امام صادق«سلاماللهعلیه»رسيدم. ايشان سراغ شخص ديگري را گرفتند و گفتند: فلاني چه ميکند؟ گفتم: او صالح است، کسب و کار و تجارت را رها کرده و به عبادت روي آورده است. ميگويد: امام«سلاماللهعلیه»سه مرتبه فرمودند:«عَمَلُ الشَّيْطَانِ»[15]؛ اين عمل از شيطان است.
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»روزي بر گروهي گذشتند و ديدند آنها در کمال صحّت، در گوشۀ مسجد نشستهاند. فرمودند: شما که هستيد؟ گفتند: ما متوکّل هستيم، تکيۀ ما بر خداست. فرمودند: اگر متوکّليد، توکّل شما را به کجا رسانده است؟ گفتند: اگر چیزي بيابيم، ميخوريم، وگرنه صبر ميکنيم. امام«سلاماللهعلیه» فرمودند: سگهاي ما هم چنين ميکنند.[16]
بنابراين همه بايد تا جايي که ميتوانند به دنبال کار، تلاش و فعاليّت باشند و از خود و خانواده، رفع نياز و احتياج کنند. بنابر حديثي از امام صادق«سلاماللهعلیه»، رفتن به دنبال کار و طلب روزي، انسان را از ديگران بينياز ميکند، حتي اگر او فرزندان و عائلۀ زيادي داشته باشد.[17]اجر و ثواب آن نيز طبق فرمودۀ امام رضا«سلاماللهعلیه»، از اجر مجاهد در راه خداوند عزّوجلّ بيشتر است: «الَّذِي يَطْلُبُ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مَا يَكُفُّ بِهِ عِيَالَهُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ»[18]. به عکس، اگر کسي به خانوادۀ خويش رسيدگي نکند و آنها را در مضيقه بگذارد، طبق فرمايش امام صادق«سلاماللهعلیه» گناهکار است: «كَفَى بِالْمَرْءِ إِثْماً أَنْ يُضَيِّعَ مَنْ يَعُولُهُ»[19]؛ براى گناهكار بودن شخص همين بس، كه به عائلۀ خويش نرسد.
حتي اگر کسي احتياج ندارد و زندگي و معيشت او از راه ديگري تأمين ميگردد، باز هم نميتواند از فعالیّت امتناع ورزد و اوقات خود را به بطالت و تنبلي بگذراند؛ زيرا اوّلاً ترک بدون دلیل فعاليّت، از نظر رواني به انسان ضربه ميزند، چنانکه امام صادق«سلاماللهعلیه»ميفرمايند: «تَرْكُ التِّجَارَةِ يَنْقُصُ الْعَقْلَ»[20]؛ ثانياً سبب ميشود که انسان رفته رفته اموالش را از دست بدهد و فقير و محتاج گردد. راوي ميگويد: امام صادق«سلاماللهعلیه»از من پرسيدند: به چه كاري مشغولي؟ گفتم: اين روزها كارى نمىكنم. فرمودند: «كَذَلِكَ تَذْهَبُ أَمْوَالُكُمْ»؛ چنين است كه اموالتان از دست مىرود، و از كار نكردن من سخت ناراحت شدند.[21]
ثالثاً سزاوار است که انسان تلاش کند و مازاد احتياج خود را به فقرا و نيازمندان ببخشد و از مردم دستگيري کند. از امام صادق«سلاماللهعلیه»روايت شده است که اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» از مال و دسترنج خود، هزار برده را آزاد کردند.[22] امام باقر«سلاماللهعلیه» ميفرمايند: هركس براى بىنيازى از مردم و تلاش براى رفاه خانوادۀ خود، و نيكى كردن به همسايه(ديگران)، به طلب دنيا برخيزد، يعني کار و تلاش کند، روز قيامت در حالى خداى بزرگ را ملاقات مىكند كه صورتى همچون ماه شب چهاردهم دارد.[23]
در روايات فراواني، بر ضرورت کار و فعاليّت انسان و اجتناب از بيکاري، تأکيد شده است[24]. از سوي ديگر، در روايات، توصيۀ فراواني به سادهزيستي و قناعت شده و در حالی که مالکیّت شخصی در اسلام امضاء شده است، جمع کردن بی رویّۀ مال و زراندوزی، همراه با خودداری از انفاق نيز در تعاليم ديني به شدّت نکوهش شده است.[25] همچنين در روايات بسيار زيادي، بر لزوم عمل به قانون مواسات و کمک و خدمت به خلق خدا و لزوم دستگيري از نيازمندان و مستمندان، پافشاري شده است.[26] جمع بين اين آيات و روايات، اين است که انسان بايد در کار و تلاش، جدیّت به خرج دهد و اهل خانه و خانوادۀ خود را در رفاه بگذارد و علاوه بر آن، به جاي تجمّلگرايي، اسراف و تبذير، به ديگران برسد و به فکر رفاه مردم و دستگيري از آنها باشد. به خصوص در وقتی که محتاج در جامعه یافت می شود، رسیدگی به ديگران و رفع حوائج مردم، در حدّ توان بر انسان واجب است.[27]
بر اين اساس، در صورت رفع احتياج از خود انسان نيز، دست کشيدن او از فعاليّت پسندیده نيست. امام رضا«سلاماللهعلیه» ميفرمايند: «لَيْسَ لِلنَّاسِ بُدٌّ مِنْ طَلَبِ مَعَاشِهِمْ فَلَا تَدَعِ الطَّلَبَ»[28]؛ انسان گريزي از تلاش براي طلب روزي ندارد، پس جستجوی آن را رها نکنيد.
فقر نوع دوّم، فقر خدادادي است. گاهي خداوند متعال براي آزمايش بنده او را فقير ميسازد، يا به جهت ديگري، مصلحت او در فقر و نداري است که از الطاف خفيّۀ خداوند سبحان به حساب ميآيد. امام صادق«سلاماللهعلیه» ميفرمايند: «مَا أُعْطِيَ عَبْدٌ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا اعْتِبَاراً وَ مَا زُوِيَ عَنْهُ إِلَّا اخْتِبَاراً»[29]؛ چيزى از دنيا به بندهاي عطا نشد، مگر براى عبرت گرفتن، و چيزى از وى دريغ نگرديد، به جز براي آزمايش.
صبر در برابر فقر نوع دوّم، يعني فقر خدادادي، بر اساس روايات اهلبيت«سلاماللهعلیهم» فضيلت و ثواب فراواني دارد و انسان را به درجات والايي ميرساند.[30] حتی امام صادق«سلاماللهعلیه»در روایتي، از قول رسول خدا«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» نقل ميکنند: به کسي که در برابر فقر، صبور باشد، درجه و ثواب صدّیقین عطا ميگردد: «آتَاهُ اللَّهُ ثَوَابَ خَمْسِينَ صِدِّيقاً مِمَّنْ صَدَّقَ بِي»[31].
علاوه بر اين، خداوند متعال در قيامت از بندگان فقير عذرخواهي ميکند. در حديثي از امام صادق«سلاماللهعلیه» چنين نقل شده است: خداوند تعالي در قيامت، از بندۀ مؤمني که در دنيا محتاج و فقير بوده، عذرخواهي ميکند، مانند برادري که از برادرش پوزش ميطلبد: «لَيَعْتَذِرُ إِلَى عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ الْمُحْوِجِ فِي الدُّنْيَا كَمَا يَعْتَذِرُ الْأَخُ إِلَى أَخِيهِ». بعد ميفرمايد: بهعزّت و جلالم سوگند كه تو را در دنيا براى خواري در نظرم محتاج نكردم. سپس عوض و بدل سختي دنيا را به وي نشان ميدهد. آن بنده ميگويد: با اين عوض كه عطا فرمودى، من بابت آنچه در دنيا از من گرفتي، ضرر نکردهام[32]؛ يعني خداوند تعالي برايش جبران ميفرمايد و او راضي ميشود. آن حضرت در روايت ديگري ميفرمايند: خداوند سبحان در قيامت، بعد از عذرخواهي از مؤمنان فقير، به آنها خطاب ميکند: هركه در دنيا به شما نيكى کرده، دستش را بگيريد و به بهشت در آوريد. بعد هم به آنها هفتاد برابر نعمتهايي که از آغاز تا پايان دنيا به اهل دنيا عطا فرموده، پاداش ميدهد و آنان را راضي ميکند.[33]
در فقر خدادادي، گاهی اتفاق می افتد که دعای فقير براي رفع فقرش مستجاب نميشود، زيرا مصلحت او در فقر است و خودش توجه ندارد. امّا چون دعا، حتماً نتيجه دارد، خداي تعالي، در عوض دعاي مستجاب نشده، بلايي از او رفع ميکند يا نعمت ديگري، در دنيا يا آخرت به وي ميبخشد. از امام سجاد«سلاماللهعلیه» روايت شده است که: «الْمُؤْمِنُ مِنْ دُعَائِهِ عَلَى ثَلَاثٍ إِمَّا أَنْ يُدَّخَرَ لَهُ وَ إِمَّا أَنْ يُعَجَّلَ لَهُ وَ إِمَّا أَنْ يُدْفَعَ عَنْهُ بَلَاءٌ يُرِيدُ أَنْ يُصِيبَهُ»[34]؛ مؤمن از دعاى خود يكى از سه چيز را دارد: يا برايش اندوخته مىشود يا در همين دنيا به او عطا ميگردد يا بلايى كه مىخواسته به او برسد، از وى دفع مىگردد.
امام صادق«سلاماللهعلیه» در روايتي ميفرمايند: خداوند متعال در قيامت به برخي بندگان خطاب ميکند: بندۀ من! تو دعا کردي و من آن را با تأخير مستجاب کردم. بعد دعاهاي او را با ثوابهايي که بابت تأخير استجابت به وي عطا فرموده، يکي يکي به ياد او ميآورد و برايش توضيح ميدهد و به وي ميفهماند که صلاحش در این نبوده که دعاهاي او در دنيا مستجاب شود. حضرت ميفرمايند: ثوابهايي که در قيامت بابت جبران، به چنين بندگاني ميدهند، بهقدري نيکوست که آنها آرزو ميکنند، اي کاش هيچ يک از دعاهاي ما در دنيا مستجاب نشده بود.[35]
خود آن بندگان نيز در آخرت که پردهها کنار ميرود و امور مخفي آشکار ميگردد: «يَوْمَتُبْلَىالسَّرائِرُ»[36] توجّه پيدا ميکنند که مصيبت آنان در دنيا، چه مصلحت عجيبي داشته و آنان هوشيار نبودهاند: «لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ»[37].
نوع سوّم فقر، فقري است که در اثر نواقص و نارساييهاي اجتماع، به برخي انسانها تحميل ميگردد. شیوع فقر در برخی موارد، ناشی از بيماريهاي اقتصادي، بينظمي در عملکردها و عمل نشدن در امور اقتصادي به قوانین کشور و احکام اسلام یا حقّهبازی و ضرر رساندن برخی از مردم به همدیگر است. عامل اين نوع فقر، خود فقرا نیستند، از سوی خداوند متعال هم مقدّر نشد است، امّا خداوند از سر لطف خود برای این دسته از فقرا نیز که تقصيري در فقير شدن خود ندارند، جبران میکند. آنها اگر صبور باشند و ناسپاسی نکنند، نزد خداوند متعال مأجورند، يعني اجر و پاداشي شبيه اجر فقراي نوع دوّم خواهند داشت.
امام صادق«سلاماللهعلیه» فرمودهاند: اگر صاحب مصيبت بداند که چه اجر و برکاتي در اثر تحمّل بلا و سختي، در انتظار اوست، آرزو ميکند هر روز او را با قیچی ذره ذره کنند تا درجاتش بیشتر شود.[38]
راوي ميگويد: امام صادق«سلاماللهعلیه» به من فرمودند: آيا به بازار نميروى؟ ميوههايى كه به فروش ميرسد و چيزهاى ديگرى را كه در بازار هست و دلت ميخواهد نمىبينى؟ گفتم: بله. فرمودند: بدان كه در برابر هر چه مىبينى و قدرت خريد آن را نداري، براي تو حسنهاى است.[39]
آنچه تاکنون بیان شد، راجع به فراز اوّل روایت بود که در آن امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» فرمودند:«أَلَا وَ إِنَ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ».فراز دوّم روایت، در خصوص بیماری جسمی است. میفرمایند: «وَ أَشَدُّ مِنَ الْفَاقَةِ مَرَضُ الْبَدَنِ»؛ یعنی سختتر و بدتر از فقر، مریضی بدن است.
مريضي، یک بلا و مصیبت، مثل فقر، بلکه تلختر از آن است. اگر کسی بهطور دائم به بیماری مبتلا باشد و نشاط کار و زندگی از او گرفته شود، وضعیّت دشواری دارد. در زمان حاضر، کمتر کسی پیدا میشود که از مریضي در امان بوده، از سلامتی کامل برخوردار باشد.
بیماری نیز مانند فقر یا هر مصیبت دیگری، سه نوع است؛ یک نوع آن تقصیر خود انسان، نوع دیگر خدادادی و نوعی نیز در اثر معضلات اجتماعی است.
نوع اوّل بیماری که عامل آن خود انسان است، در اثر مراقبت نکردن یا پرخوری یا سوء تغذیه يا تحرّک نداشتن و نظایر آن حاصل میشود. بسیاری از بیماریها را خود انسان براي خودش ميآورد. چراکه منشأ قريب به اتفاق بيماريها، چاقي يا ضعف اعصاب است، که عامل آن خودمان هستيم. در زمان جوانی ما، اين بيماريها نبود، نه چاقی داشتیم، نه دلهره و اضطراب خاطر و نگرانی داشتیم. زيرا خوراک مردم مناسب و به اندازه بود، تحرّک و فعاليّت فراوان هم داشتند، استرس و اضطراب نيز نداشتند. اينگونه بيماريها که پديد آمدن آن تقصير خود انسان است، در قيامت پاداش و درجه ندارد، در بعضي موارد مؤاخذه و عقاب هم دارد.
تلاش براي حفظ سلامتی و صحّت جسم، لازم است و راهکارهايي دارد[40]؛ از جملۀ راهکارها، پرهیز از پرخوری و بدخوری است. پيغمبر اكرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» ميفرمايند: «أَبْغَضُكُمْ إِلَي اللهِ تَعَالَي كُلُّ نَئُومٍ وَ أَكُولٍ وَ شَرُوب»؛ مبغوضترين شما نزد خداوند، کسي است که زياد ميخوابد، زياد ميخورد و زياد مينوشد.[41]
راهکار ديگر، اهميّت به ورزش و تحرّک است. ورزشی مانند پيادهروى، به خصوص اگر در كنار جوى يا نهر آب و در مکانی سرسبز و در هواى پاك صبحگاهى باشد، هم نوعی تفریح است که به روح انسان نشاط میبخشد و هم جسم را سالم نگاه میدارد. ارزش تحرّک و ورزش بهقدری است که امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» از قول نبیّگرامی«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» میفرمایند: به فرزندان خود شنا و تیراندازی بیاموزید.[42]
نوع دوّم بيماري، آن است که خود انسان عامل آن نيست و خداوند متعال، مثل فقر، براي آزمايش بنده مقدّر او کرده، يا به جهت ديگري، مصلحت او را در بيماري دانسته است. بعضي مريضيها ناگهان و بدون هيچ دليلي و بدون تقصيري از طرف شخص بيمار پيدا ميشود، اين بيماريها خدادادي و از الطاف خفيّۀ خداوند سبحان است.
نوع سوّم بيماري نيز تقصير اجتماع است، نظير آنچه در اثر آلودگي هوا عارض ميشود. عامل اينگونه بيماريها، عملکردهاي غلط اجتماعي است يا مقصّر آن ساير انسانها هستند و خود بيمار در آن دخالت نداشته است.
بيماريهاي نوع دوّم و سوّم، نزد خداوند متعال پاداش دارد و از سر لطف و مرحمتي که پروردگار به بندگان دارد، براي آنها جبران ميفرمايد.
اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» در روايتي، بيماري را کفّارۀ گناهان و پاک کنندۀ معاصي ميدانند.[43] امام کاظم«سلاماللهعلیه» نيز از قول پيامبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم»، فضيلتهايي براي شخص مريض ذکر کردهاند، از جمله اينکه گناهان او آمرزيده شده، چه زنده بماند و چه از دنيا برود، عاقبت بهخير خواهد شد: «فَيَسْتَخْرِجُ ذُنُوبَهُ مِنْهُ فَإِنْ مَاتَ مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ وَ إِنْ عَاشَ عَاشَ مَغْفُوراً لَهُ»[44]
در فراز سوّم روايت، اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» ميفرمايند: «وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْب»؛ يعني مرض قلب، از فقر و بيماري جسمي سختتر و خطرناکتر است.
مرض قلب، دو معنا دارد؛ يک معنا، دلهره و اضطراب خاطر است. غصه خوردن براي گذشته و نگراني از آينده، روح و دل انسان را کدر و پرتنش ميکند و ارمغاني جز ناامني رواني ندارد. قرآن کريم، اولياي الهي و مؤمنين را داراي امنيّت دل ميداند، براي اينکه غصّۀ گذشته را نميخورند و از آينده ترس و دلهره ندارند: «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»[45]؛ چرا؟ چون خدا را دارند. حتي ممکن است فقير باشند يا جايگاه اجتماعي والايي نداشته باشند، امّا خدا را دارند، از اينرو یک دنیا نشاط دارند و خوف، نگرانی، غم، غصّه، دلهره و اضطراب خاطر در وجود آنها راه نمييابد.
معناي مهمتر براي مرض قلب، صفات رذیله است. وقتي دل انسان به رذائل اخلاقي مبتلا گردد، اطمینان و ثبات خود را از کف میدهد و متزلزل میشود. قرآن شریف میفرماید: «وَ أَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ»[46].
امام باقر«سلاماللهعلیه» فرمودهاند: اینکه آیۀ شریفه میفرماید: «كسانی كه دلشان مریض است، پلیدی بر پلیدی آنها افزوده میشود»، یعنی شكّی بر شكّ آنها افزوده میشود.[47]
گناه روی گناه و رسوخ صفات زشت انساني، دل انسان را سیاه ميکند. قرآن کريم میفرمايد: وای به چنين دلي: «فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّه»[48].
اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» رسوخ صفات ناپسند و رذائل اخلاقي در دل را بسيار بدتر از فقر و مريضي برميشمرند. انصافاً هم چنين است. اگر قدري روابط اجتماعي را در نظر بگيريم، ميفهميم که صفات رذيلهاي مانند حسد، کبر، کينه، بخل، غرور و طمع، مضرتر و خطرناکتر از بلاي فقر يا بيماري دائمي است.
بيجهت نيست که پيامبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم»، دشمنترينِ دشمنان انسان را نفس او ميدانند: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَينَ جَنْبَيك»[49] و امام صادق«سلاماللهعلیه» میفرمایند: خوشا به حال آن بندهای كه در راه خدا با نفس و هوا و هوس خود مجاهدت كند: «طُوبَي لِعَبْدٍ جَاهَدَفِي اللَّهِ نَفْسَهُ وَ هَوَاهُ»[50]، جدّاً هم خوشا به حال آن دلی که نور خدا در آن جلوهگر است، یعنی صاحب آن توانسته است صفات رذیله را ريشهکن يا دست کم سرکوب کند.
بحث تهذيب نفس، شناخت صفات رذيله و راهکارهاي درمان آن صفات بيماريگونه، مفصّل است و در اين جلسه نميگنجد.[51]
[1]. نهج البلاغه، حکمت 388.
[2]. بحار الانوار، ج 69، ص 53.
[3]. تحف العقول، ص 203.
[4]. نهج البلاغه، حکمت 388.
[5]. كافي، ج2، ص 307.
[6]. بحار الأنوار، ج69، ص 30.
[7]. نهج البلاغه، حكمت 319.
[8]. عدّة الداعی، ص 123.
[9]. الكافي، ج2، ص265.
[10]. ر.ک: بحار الانوار، ج 69، ص 30 تا 35.
[11].قرب الاسناد، ص 115.
[12]. ر.ک: الكافي، ج5، صص86-84.
.[13]الكافي،ج5، ص85.
.[14]الكافي،ج5، ص84.
[15]. الکافی، ج 5، ص 75و ر.ک:همان ص84.
[16].مستدرک الوسائل، ج 11، ص 220.
[17]. الكافي، ج5، ص148.
[18]. الكافي، ج5، ص88.
[19]. الكافي، ج4، ص12.
[20]. الكافي، ج5، ص148.
[21].الكافي، ج5، ص148.
[22]. المحاسن، ج2، ص624.
. [23]الكافي، ج5، ص78.
[24]. ر.ک: الكافي، ج5، صص86-84؛ وسائل الشيعة، ج16، صص24-22و ...
[25]. توبه، 35-34؛ر.ک: الكافي، ج2، ص140-137؛الأمالي(للطوسي)، صص520-519و ...
[26]. ر.ک:الكافي، ج2، ص200-192؛وسائل الشيعة، ج16،صص390- 385 و ...
[27]. ر.ک: سیروسلوک؛ تقوا، ص 148.
.[28]وسائل الشيعة، ج17، ص32.
[29]. الكافي، ج2، ص261.
[30] . ر.ک: كافي، ج2، صص 94-87.
[31]. کافی، ج 2، ص 91.
[32]. الكافي، ج2، ص264.
[33]. الكافي، ج2، ص262.
[34]. تحف العقول، ص280.
[35]. الكافى، ج 2، صص 490 و 491.
[36]. طارق، 9:«آن روز كه رازها [همه] فاش شود.»
[37]. ق، 22: «[به او مىگويند:] واقعاً كه از اين[حال]سخت در غفلت بودى. ولى ما پردهات را [از جلوى چشمانت] برداشتيم و ديدهات امروز تيز است.»
[38]. مشکاة الانوار، ص 292.
[39].الكافي، ج2، ص264.
[40]. ر.ک: سيروسلوک؛ تقوا، صص 137-134.
[41]. مجموعةورّام، ج 1، ص 100.
[42]. الكافي، ج 6، ص 47.
[43]. الجعفريات، ص169.
[44]. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص193.
[45]. یونس، 62: «آگاه باشيد، كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مىشوند.»
[46]. التوبه، 125: «امّا كسانی كه در دلهایشان بیماری است، پلیدی بر پلیدیشان افزود.»
[47]. بحارالانوار، ج 72، ص 126.
[48]. زمر، 22: «پس واى بر آنان كه از سختدلى ياد خدا نمىكنند.»
[49]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 307.
[50]. مصباح الشریعه، ص 169.
[51]. ر.ک: سيروسلوک؛ تخليه.
منبع: حوزه
افزودن دیدگاه جدید