از دیدگاه قرآن راه‌های درمان رذایل اخلاقی چیست؟

کد خبر: 89196
ریشه رذایل اخلاقی چون خیالبافی، خودبزرگ‌بینی و تفاخر، همان توهم دارایی و غناست؛ زیرا وقتی نعمتی را در اختیار دارد گمان می‌کند که آن را خودش به دست آورده است، نه آنکه این‌ها را خداوند به امانت به او داده است.
وارث

رذایل اخلاقی به مجموعه‌ای از منش‌ها و کنش‌های شخصیتی و رفتاری انسان گفته می‌شود که او را از انسانیت دور می‌کند و به حیوانیت می‌کشاند. غرور، تکبر، تفاخر، حسادت، بخل، کینه، دشمنی، تهمت، دروغ، بی‌وفایی، ترس و مانند آنها از رذایل اخلاقی است که انسان‌ها به طور فطری و طبیعی از آن بیزار هستند، ولی با این همه به علل معرفتی و ارادی دچار آن هستند. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه‌های قرآنی بر آن است تا راه‌های درمان رذایل اخلاقی را تبیین کند.

نقش فقر هویتی انسان در رذایل

شاید کمتر کسی به علل اصلی پیدایش رذایل اخلاقی در انسان پرداخته باشد. از همین رو، شناسایی علل می‌تواند نقش تعیین‌کننده در درمان معلولی چون رذایل داشته باشد. در میان علل گوناگونی که می‌توان برای رذایل اخلاقی در نظر گرفت، می‌توان به نقش تعیین‌کننده فقر هویتی انسان به عنوان یک علت اصلی‌اشاره کرد.

بر اساس آموزه‌های قرآنی، انسان دارای فقر هویتی است. به این معنا که انسان همانند دیگر آفریده‌های الهی، خود دارای هیچ غنا و ثروت ذاتی و هویتی نیست، بلکه ذات به معنای هویت انسان، گرفتار فقر است، به طوری که هر آنچه از وجود و نعمت‌های وجودی دارد، دم به دم از منبع دیگری که غنی با لذات است به او داده می‌شود. آن منبع تامین‌کننده هستی و نعمت‌های وجودی جز خداوند غنی حمید نیست. خداوند به‌صراحت در آیه ۱۵ سوره فاطر می‌فرماید: یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى الله و الله هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛ اى مردم، شما به خدا فقیر و نیازمندید و خداست که بى‏نیازِ و ستوده است.

از آنجا ‌که انسان دارای فقر هویتی و ذاتی است، هیچ چیزی را نمی‌تواند داشته باشد که از آن خودش باشد، بلکه حتی وجودش همانند انرژی از منبع آن به بشر می‌رسد به‌طوری که اگر دمی قطع شود، انسان نابود می‌شود.

از سویی همه دارایی انسان نیز نعمت‌هایی است که خداوند غنی حمید بدون هیچ چشم‌داشتی به انسان بخشیده است. پس هر کمالی که انسان از علم، قدرت، ثروت، دانایی، شنوایی، بینایی، فهم و ادراک و مانند آن داراست، خدادادی است و هر آن ممکن است از او گرفته شود. خداوند انسان را به عنوان خلیفه خود انتخاب کرده و همه صفات کمالی خود را در انسان به ودیعت گذاشته و سرشته است. (بقره، آیات ۳۰ و31)

اما باید توجه داشت که این داده‌های الهی و دارایی‌های انسانی، هیچ استقلالی ندارد؛ بلکه همان طوری که در ایجاد، وابسته به فیض الهی است، در بقا نیز وابسته به فیض الهی است. پس این طور نیست که بتوان این صفات کمالی و دارایی‌ها را به خود انسان نسبت داد، بلکه حقیقت آن است که انسان همانند یک لامپ عمل می‌کند که روشنایی خود را از منبع تولید انرژی می‌گیرد، به طوری که اگر دمی این ارتباط قطع شود، دیگر نوری برای لامپ نیست، بلکه فراتر از آن دیگر لامپی هم نیست؛ زیرا بقای وجودی لامپ به آن منبع است‌، همان‌طوری که بقای روشنایی و نورش به آن منبع است. پس اگر دمی فیض الهی به موجودی نرسد، وجودش نیز از میان می‌رود و این‌گونه نیست که تنها آثار و برکاتش از میان برود.

بسیاری از انسان‌ها به این جنبه وجودی خود توجهی ندارند؛ بلکه تنها چیزی را که می‌بینند و ادراک می‌کنند همان جنبه نداری و فقر خود است. از همین روست که تلاش می‌کنند تا به هر شکلی شده خود را از نداری و فقر برهانند و به کمالات و صفات کمالی بیارآیند.

به سخن دیگر، انسان‌ها می‌دانند که دارایی ندارند، ولی نمی‌دانند که این فقر و نداری به سبب فقر هویتی آنان و نیاز دائم به خداوندی است که غنی حمید است و دائم به آنان افاضه وجود و نعمت‌های دیگر از جمله کمالات و دارایی‌های به ظاهر انسانی می‌کند.

اما آگاهی ناقص و ناتمام انسان نسبت به فقر خود موجب می‌شود تا تلاش کند آن را به گونه‌ای به دارایی تبدیل کند و خود را از فقر برهاند. از این روست، که روش‌ها و اهداف باطل و نادرستی را انتخاب می‌کند تا فقر خود را بپوشاند و به غنا و ثروت و دارایی تبدیل کند. اینجاست که رذایل اخلاقی پدیدار می‌شود؛ چرا که گمان می‌کند که بهره‌گیری از روش‌هایی چون بخل، خساست، طمع، حرص، حسادت، کینه‌توزی، دشمنی، خشونت، تفاخر، تکبر، غرور و مانند آنها می‌تواند او را به غنایی برساند که نیازمند دیگری نباشد.

توهم دارایی و غنا، عامل رذالت اخلاقی

پس معرفت ناقص و ناتمام انسان نسبت به خود و حقیقت هستی موجب می‌شود تا او گرفتار رذایل اخلاقی شود. بسیاری از انسان‌ها با آنکه مرگ و زوال نعمت‌ها را در زندگی خود و دیگران می‌بینند، ولی همیشه بر این باور رفتاری هستند که مرگ مال همسایه است.

خداوند برای اینکه انسان‌ها نسبت به حقایق هستی شناخت و معرفت دقیق و درست و کاملی به دست آورند، از همه ابزارها بهره گرفته است. از جمله این ابزارها سنت ابتلاء و آزمون است تا انسان‌ها بدانند که هیچ چیزی در جهان پایدار و ثابت نیست و همه چیزها در هستی به اراده و مشیت اوست. پس همان طوری که نعمتی را می‌گیرد اصل وجود و زندگی آن موجود را نیز می‌گیرد تا این مطلب در جان آدمی رسوخ کند، که هیچ چیز مال او نیست، بلکه همه چیز حتی وجود و زندگی‌اش امانتی الهی در دست اوست.(بقره، آیه ۱۵۵؛ عنکبوت، آیات ۲ و ۳)

خداوند می‌فرماید: هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفس‌های شما به شما نرسد، مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابى است. این کار بر خدا آسان است تا بر آنچه از دست شما رفت محزون نشوید و به آنچه به شما داد شادمان (مغرور) نشوید؛ و خدا هیچ خودبزرگ‏بین و فخرفروشى را دوست نمى‏دارد. (حدید، آیات ۲۱ و ۲۲)

از همین آیه به خوبی به دست می‌آید که سنت ابتلاء و آزمون بویژه آزمون نقص در اموال و انفس و مصیبت‌های دیگر، تنها به هدف آن است که انسان حقایق مهمی چون فقر هویتی و ذاتی خود را بشناسد و گمان نکند که آنچه در اختیار دارد، دارایی اوست، بلکه خود و تمام چیزهایی که در اختیار اوست، دارایی خداوند است که به امانت به او داده شده است. پس دیگر معنایی ندارد که خود بزرگ بینی داشته باشد و فخرفروشی کند.

از همین آیه همچنین فهمیده می‌شود که ریشه رذایل اخلاقی چون خیالبافی، خودبزرگ‌بینی و تفاخر، همان توهم دارایی و غناست؛ زیرا وقتی نعمتی را در اختیار دارد گمان می‌کند که آن را خودش به دست آورده است، نه آنکه این‌ها را خداوند به امانت به او داده است.

خداوند در آیات قرآن بیان می‌کند که علل تکبر و استکبار و غرور و تفاخر و تکاثر مردم، همین توهم باطل و غلطی است که در جان و دل مردمان رسوخ کرده است.

خداوند در تبیین علل و چرایی تفاخر و تکبر قارون می‌فرماید: قارون گفت: جز این نیست که این ثروت براساس علمی که نزد من است به من داده شده است. آیا به آنچه داشت مغرور بود و نمی‌دانست که خدا از نسل‌های پیش از او کسانی را هلاک کرده است که از او نیرومندتر و مال اندوزتر بودند؟ و مجرمان هنگام هلاکت از گناهانشان سؤال نمی‌شود.(قصص، آیه ۷۸)

در این آیه خداوند روشن می‌کند که توهم باطل و نادرست دانایی و دارایی و استقلال در تولید علم و ثروت موجب شده تا قارون به رذایل اخلاقی دچار شود. پس اعتقاد قارون به نقش تعیین‌کننده دانش و ابتکار در دستیابی انسان به مال و ثروت و نه لطف و احسان خداوند، عامل رفتارهای زشت و رذایل اخلاقی او بوده است.

البته بسیاری از مردم وقتی با مصیبت‌ها مواجه می‌شوند، خاستگاه آن را خداوند دانسته و می‌کوشند با دعا و نیایش آن را جبران کنند، اما وقتی به نعمتی می‌رسند خاستگاه آن را علم و دانش و دانایی و توانایی و زرنگی خود دانسته و خدا را که منشا و خاستگاه هر وجود و موجود و نعمتی است، فراموش می‌کنند. خداوند می‌فرماید: و چون انسان را آسیبى رسد، ما را فرامى‏خواند سپس چون نعمتى از جانب خود به او عطا کنیم مى‏گوید: «تنها آن را به دانش خود یافته‏ام». نه چنان است، بلکه آن آزمایشى است، ولى بیشترشان نمى‏دانند.(زمر، آیه ۴۹)

پس مهمترین عامل در ایجاد و بقای رذایل اخلاقی در انسان را می‌بایست در معرفت ناتمام و ناقص و توهماتی دانست که انسان نسبت به خود دارد. همین توهمات است که انسان را گرفتار رذایل اخلاقی می‌کند. بنابراین، بازسازی و ایجاد معرفت تمام و کامل از مهمترین عوامل و علل درمان بیماری رذایل اخلاقی خواهد بود.

براساس آموزه‌های قرآنی هر نعمت و مصیبتی که به انسان می‌رسد در چارچوب اراده و مشیت الهی در هستی انجام می‌شود اما مصیبت‌هایی که به انسان می‌رسد به سبب رفتار و اعمال باطل و غلط خود است که خداوند بر اساس سنت حاکم بر هستی شخص را گرفتار آن می‌کند. از این رو خداوند می‌فرماید: ما أَصابَکَ مِن حَسَنَهٍ فَمِنَ اللهِ وَما أَصابَکَ مِن سَیِّئَه فَمِن نَفسِکَ وَأَرسَلناکَ لِلنّاسِ رَسولًا وَکَفى بِالله شَهیدًا؛ (آری،) آنچه از نیکیها به تو می‌رسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدی به تو می‌رسد، از سوی خود توست. و ما تو را رسول برای مردم فرستادیم؛ و گواهی خدا در این‌باره، کافی است!(نساء، آیه ۷۹)

البته مصیبت‌هایی که به انسان می‌رسد یا بر اساس حکمت الهی است یا براساس مصلحت. این مصلحت می‌تواند آزمون و تنبیه و هشدار و مانند آنها باشد.

رهایی از رذایل با معرفت به فقر هویتی

اگر انسان نسبت به فقر هویتی خود آگاهی تمام و کاملی پیدا کند، از همه رذایل اخلاقی رهایی خواهد یافت؛ زیرا اگر انسان به حقیقت دریابد که هر چه دارد دارایی خداوند است که به امانت در نزد اوست، دیگر به دانایی، توانایی، دارایی، ثروت، قدرت و مانند آنها مغرور نمی‌شود و همه را امانتی الهی می‌داند که خداوند به عنایت و فیضی به او بخشیده است و او می‌بایست آن را چون امینی حفظ کند و در جایی که برای آن معین و مشخص کرده به کار برد.

خداوند در آیه ۵۳ سوره نحل می‌فرماید: آنچه از نعمت‌ها دارید، همه از خداست! و هنگامی که ناراحتی به شما رسد، فقط او را می‌خوانید!

پس آگاهی انسان از فقر هویتی و اینکه هر چه دارد از آن خداست و به امانت در دست اوست، موجب می‌شود که مغرور نشود و تفاخر نکند و بخل نورزد و حسادت نکند و ظلم به خود و دیگران روا ندارد، دروغ نگوید، بی‌وفایی نکند و عهد و پیمان نشکند و از همه رذایل اخلاقی رهایی یابد.

خداوند به ‌اشکال مختلف بر آن است تا این حقیقت را به گونه‌ای برای همگان تبیین کند که توده‌های مردم و دانشمند آن را درک کرده و به جان و دل باور کنند. از همین رو با روش‌های حکیمانه و برهانی و موعظه و جدال احسن و مانند آن این حقیقت را در آیات قرآن تبیین و روشن کرده است.

از جمله، خداوند می‌فرماید که همه هستی میراث خداوندی است، پس کسی چیزی به ارث نمی‌گذارد و ارث نمی‌برد، بلکه همه هستی همان طوری که از خداست به سوی او باز می‌گردد و او میراث می‌برد و کسی دیگر غیر از خداوند چیزی را به ارث نمی‌برد.(آل عمران، آیه ۱۸۰؛ حدید، آیه ۱۰) پس تلاش بیهوده معنا ندارد؛ چنانکه افراد پست و رذل با اخلاق پست خود تلاش می‌کنند تا آنچه که میراث خداوندی است را برای خود ثبت کنند.

البته معرفت به تنهایی برای اینکه انسان رذایل اخلاقی خود را از میان برد، کفایت نمی‌کند، بلکه باید باور و ایمان قوی باشد، یعنی آن معرفت و جزم در اندیشه به عزم در اراده تبدیل شود، تا انسان را از رذایل اخلاقی رهایی بخشد. بسیاری از مردم این حقیقت را ممکن است بدانند ولی در عمل خلاف آن رفتار کنند.(نمل، آیه ۱۴) از این رو لازم است تا با تقویت اراده و عزم و همت قوی، آن معرفت علمی را به رفتار عملی تبدیل کنیم تا بتوانیم از رذایل اخلاقی رهایی یابیم.

خداوند در آیه ۱۱۵ سوره طه می‌فرماید با آنکه حضرت آدم(ع) معرفت تمام و کاملی داشته است ولی فاقد عزم ارادی بود؛ از همین رو با علم به ممنوعیت خوردن از درخت، از آن درخت می‌خورد. پس برای اینکه این معرفت به فقر هویتی، در عمل و رفتار ما نیز ظهور کند باید اراده خود را تقویت کنیم و عزم جدی داشته باشیم. تکرار مطلب و تلقین آن می‌تواند ما را در ایجاد عزم یاری رساند. هر دم باید انسان این مطلب را به عنوان ذکر داشته باشد که: «وَ ما بِکُم مِن نِعمَهٍ فَمِنَ الله».(هر نعمتی که شما دارید از آن خداست.)

کسی که به این مرتبه برسد که هر چه دارایی است از آن خداست و او صرفا امانتدار است، وقتی مطلبی را می‌گوید که پسند مردم است آن را سخن خدا می‌داند و خود را تنها مجرای فیض الهی می‌بیند‌. وقتی کتاب و مقاله‌ای می‌نویسد آن را نوشته خدا می‌داند و خود را واسطه فیض. پس دیگر معنا ندارد که پز دهد و تفاخر کند و نام و نشان بخواهد؛ زیرا هر چه نوشته و گفته و سروده است، نعمت الهی است و او تنها واسطه فیض بوده است. در حقیقت کاری که او کرده تنها این بوده که رابط خوبی بوده است که آن نیز به سبب عنایت و فیض الهی بوده است. پس نه بر دانایی، توانایی، قدرت و ثروت خود تفاخر می‌کند و نه استکبار و تکبری می‌ورزد.

او اگر پست و مقام و منزلتی در خانه و خانواده و جامعه و جهان یافته است، عنایتی از خداوند بوده و اینکه او را مجرای مناسبی برای کارهایش دانسته و او را خلیفه اجرای آن قرار داده است. پس باید به این نعمت شکر کند و بیش از پیش خود را خدمتگزار مردم بداند تا بیشتر مجرای فیض الهی قرار گیرد.

منبع:ابناء


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.