شعر/مسیحای حیدر ، چرا نیمه جانی
نرگس غریبی
وارث:
مسیحای حیدر ، چرا نیمه جانی
چرا ، سوخته از زمین و زمانی
تو دار و ندار منی ، اندکی صبر
در این ، بی شکیبی ، تو باید بمانی
شب از فکر فردا که شاید نباشی
به چشمم شده خواب ، یک درد جانی
حبیبم ،شکیبم ، طبیبم ، تو تنها
به این مرد بی کس شده هم زبانی
به اجبار ، سر میکشی بغض خود را
و پر میکشی ، سخت از دار فانی
قراری به دل نیست ، زهرای حیدر
تو باید غم سینه ام را بدانی
چه شد پر کشیدی و رفتی تو از دست
تو افتادی از پا به قد کمانی
فدای تو که قبله گاهی به عالم
تو که خاک پایت شده ، آسمانی
تو که سجده گاه ، همه جن و انسی
چرا فاطمه ، یاس من بی نشانی؟
افزودن دیدگاه جدید