شعر/چشم انتظار مرگ من اهل مدینه اند
حسن لطفی
وارث:
دیر است ای اجل به نجاتم شتاب کن
جانم بگیر و خانه ی غم را خراب کن
چشم انتظار مرگ من اهل مدینه اند
یارب دعای شهر مرا مستجاب کن
با التماس گفت بمان خوب میشوی
ای زخم سینه ام تو علی را جواب کن
دست شکسته ام که تکانی نمیخورد
زینب بیا و ظرف حسینم پر آب کن
سر را نمیشود که گذاری به سینه ام
جایی برای خفتن خود انتخاب کن
سنگینی دری که مرا پشت خود شکست
از زخمهای سرخ و کبودم حساب کن
افزودن دیدگاه جدید