شعر/آقای سامرا که سلامم به محضرش
محمد فردوسی
وارث:
آقای سامرا که سلامم به محضرش
آتش زبانه می چکد از دیده ی ترش
یک عدّه نانجیب که توهین نموده اند
بر ساحت مقدّس و نام مطهّرش…
…آزار داده اند دل اهل بیت را
طوری که آه می چکد از قلب مادرش
در گوشه ای نشسته فقط گریه می کند
یعنی که نیست جز غم و اندوه، یاورش
از معجزات زهر بُوَد این که دم به دم
خونابه می چکد ز نفس های آخرش
پای پیاده … نیمه ی شب … کوچه … آه آه
با این حساب خورده زمین جسم لاغرش
او را اگر چه نیمه شب از خانه برده اند
امّا دگر خمیده نشد قدّ همسرش
تا این که دید در وسط بزم عیش و نوش
جام شراب چیده شده در برابرش
در ذهن خویش خاطره ای را عبور داد
افتاد یاد لعل لب جدّ اطهرش
بزم شراب … تشت طلا … چوب خیزران
می زد یزید بر لب او پیش دخترش
نزدیک بود تا که کنیز کسی شود
رنگش پرید و زد گره ای زیر معجرش
افزودن دیدگاه جدید