شعر/آقای سامرا که سلامم به محضرش

کد خبر: 90434
محمد فردوسی
وارث

 

آقای سامرا که سلامم به محضرش
آتش زبانه می چکد از دیده ی ترش

یک عدّه نانجیب که توهین نموده اند
بر ساحت مقدّس و نام مطهّرش…

…آزار داده اند دل اهل بیت را
طوری که آه می چکد از قلب مادرش

در گوشه ای نشسته فقط گریه می کند
یعنی که نیست جز غم و اندوه، یاورش

از معجزات زهر بُوَد این که دم به دم
خونابه می چکد ز نفس های آخرش

پای پیاده … نیمه ی شب … کوچه … آه آه
با این حساب خورده زمین جسم لاغرش

او را اگر چه نیمه شب از خانه برده اند
امّا دگر خمیده نشد قدّ همسرش

تا این که دید در وسط بزم عیش و نوش
جام شراب چیده شده در برابرش

در ذهن خویش خاطره ای را عبور داد
افتاد یاد لعل لب جدّ اطهرش

بزم شراب … تشت طلا … چوب خیزران
می زد یزید بر لب او پیش دخترش

نزدیک بود تا که کنیز کسی شود
رنگش پرید و زد گره ای زیر معجرش


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.