حدیث وداع پدر با پسر
«وقتی که فرستادۀ مامون برای بردن امام رضا (علیه السلام) از خراسان به مدینه آمد، من آنجا بودم. امام (ع) برای خداحافظی ، به مسجد النبی، کنار قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رفت و مکرّر با قبر پیامبر وداع می کرد و بیرون می آمد و نزد قبر باز میگشت و با صدای بلند میگریست. من به امام نزدیک شده، سلام کردم امام جواب سلام مرا داد، حضرت را در رفتن به سفر خراسان تهنیت و مبارکباد گفتم. امام فرمود: به دیدن من بیا زیرا از جوار جدّم بیرون رفته و در غربت از دنیا میروم و در کنار قبر هارون مدفون میشوم! من همراه حضرت به خراسان رفتم، تا این که از دنیا رفت و در کنار قبر هارون به خاک سپرده شد.
امیة بن علی می گوید: من در آن سالی که حضرت رضا علیه السلام در مراسم حج شرکت کرد و سپس به سوی خراسان حرکت نمود، در مکه با او بودم و فرزندش امام جواد (ع) -که پنج سال داشت- با او بود. امام با خانۀ خدا وداع میکرد و چون از طواف بیرون آمد، نزد «مَقام» رفت و در آنجا نماز خواند. امام جواد (علیه السلام) بر دوش موفّق، غلام حضرت بود که او را طواف می داد. نزدیک حِجر اسماعیل، امام جواد (ع) از دوش موفق پایین آمد و مدتی طولانی در آن جا نشست موفق گفت: فدایت شوم برخیز.
امام جواد (ع) فرمود: نمیخواهم. مگر خدا بخواهد. آثار غم و اندوه در چهره اش آشکار شد.
موفق نزد امام رضا (علیه السلام) آمد و گفت: فدایت شوم، جواد (ع) در کنار حجر اسماعیل نشسته و بلند نمی شود.
امام هشتم (ع) نزد فرزندش آمد و فرمود: بلند شو عزیزم.
حضرت جواد (ع) گفت: «چگونه برخیزم با این که خانۀ خدا را به گونه ای وداع کردی که دیگر نزد آن بر نمی گردی! »
امام رضا (ع) فرمود: «حبیب من! برخیز» آنگاه حضرت جواد (ع) برخاست و با پدرش به راه افتاد.
امامت حضرت جواد (علیه السلام):
«حسن بن علی وشاء» می گوید که امام رضا (ع) به من فرمود:
إِنّی حیثُ أرادُوا الخُرُوجَ مِنَ المَدینةِ، جَمعتُ عِیالی فَأمرتُهم أن یَبکُوا عَلَیّ حتی أَسمَعَ، ثم فَرّقتُ فِیهِم اِثنَی عَشَرَ ألفَ دینارٍ ثُمّ قلتُ: اَمَا أنی لا أَرجِعُ إلَی عِیالی أَبَداً.
«موقعی که می خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، خانواده ام را جمع کرده و به آن ها امر کردم که برایم گریه کنند تا صدای گریۀ آن ها را بشنوم. سپس در میانشان دوازده هزار دینار تقسیم کردم و به آنان گفتم: من دیگر به سوی شما بر نمیگردم ».
سپس دست پسرش جواد (ع) را گرفت و به مسجد برد و او را به قبر مطهر رسول خدا (ص) چسبانید و نگهداری او را به برکت روح مطهر پیامبر (ص) از خدا خواست.
حضرت جواد (ع) به پدرش نگاه کرد و گفت: به خدا سوگند به سوی خدا میروی.
سپس امام هشتم (ع) به خدمتکاران و نمایندگان خود دستور داد تا از حضرت جواد (ع) اطاعت کنند و با او مخالفت ننمایند و به آنان فهماند که فرزندش «جواد» جانشین اوست. [به نقل از شیخ صدوق (ره)]
منبع: حوزه
افزودن دیدگاه جدید