سه درس مهم زندگی از پدر امت

کد خبر: 90672
سیزده رجب سالروز میلاد امام عارفان حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام به درستی و خوش سلیقگی روز پدر نام گرفته است.  
وارث

  ضمن تبریک فرا رسیدن میلاد مولود کعبه شرح سه حکمت از آن امام همام که پیامبرعظیم الشان اسلام خود و حضرت علی علیه السلام را پدران امت نامید به قلم آیت الله مکارم شیرازی  منتشر می کنیم.

*درس اول / معامله خداوند با گنه كاران

حضرت على عليه السلام مى‌فرمايند:

«يَابْنَ آدَمَ، إذا رَأَيْتَ رَبَّكَ سُبحَانَهُ يُتابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ وَأَنْتَ تَعْصِيهِ فَاحْذَرْهُ‌/ نهج‌البلاغه، حكمت ۲۵

؛اى فرزند آدم، هنگامى كه ببينى پروردگارت پى در پى نعمت‌هايى را بر تو مى‌فرستد در حالى كه تو معصيت او را مى‌كنى بترس (كه مجازات سنگينى در انتظار توست)».[۱]

*شرح درس اول

در مقابل معاصى و گناهانى كه بندگان انجام مى‌دهند، خداوند با انسان سه نوع معامله مى‌كند:

گاهى فوراً او را مجازات مى‌كند كه اين يك نوع محبّت نسبت به بنده است كه او را بيدار مى‌كند؛ بسيارى از بلاها كفّاره معصيت است، گاهى خداوند مهلت مى‌دهد تا از اين مهلت استفاده كند و برگردد و توبه كند.

خداوند در مقابل معصيت بنده‌اش به او نعمت مى‌دهد چون قبلًا هشدار داده ولى اثر نكرد. و مستحق مجازات است؛ امّا خداوند به او نعمت مى‌دهد و اين نعمت دادن به دو علت است، يكى اينكه غافل و مغرور بشود و بيشتر گناه‌ كند و دوم اينكه بعد از دادن نعمت‌هاى فراوان، يك دفعه مجازات مى‌كند كه اين نوع مجازات خيلى دردناك است كه انسانى را كه غرق در نعمت است يك دفعه غرق در عذاب كنند، و در اصطلاح قرآن نام اين نعمت را عذاب استدراجى مى‌گذارند: «وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِأَياتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِّنْ حَيْثُ لَايَعْلَمُونَ»؛ و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند، ما آنان را از جايى كه نمى‌دانند، به تدريج به سوى عذاب پيش مى‌بريم».[۲]

براى كلمه استدراج دو معنا ذكر شده يكى اينكه چيزى را به تدريج بگيرند چرا كه اصل اين ريشه از «درجه» گرفته شده كه به معناى پلّه است كه هرگاه چيزى را به تدريج و مرحله به مرحله بگيرند يا گرفتار سازند به اين عمل استدراج گفته مى‌شود.

معناى ديگر استدراج «پيچيدن» است؛ همان گونه كه يك طومار را به هم مى‌پيچند.[۳]  هر دو معنى به يك مفهوم كلى كه همان انجام تدريجى باشد برمى‌گردد.

خداوند گناهكاران و افراد سركش را، فوراً گرفتار مجازات نمى‌كند، بلكه درهاى نعمت را به روى آنها مى‌گشايد كه يا اين نعمت‌ها باعث بيدارى آنها مى‌شود و يا اينكه به بى‌خبرى آنها مى‌افزايد كه در اين صورت مجازاتشان به هنگام رسيدن به آخرين مرحله از نعمت، دردناك است، چرا كه در حالى كه غرق در ناز و نعمت هستند خداوند همه نعمت را از آنها مى‌گيرد و طومار زندگى آنها را درهم مى‌پيچد.

امام صادق عليه السلام در حديثى مى‌فرمايند: موقعى كه خداوند خير بنده‌اى را بخواهد به هنگامى كه گناهى انجام مى‌دهد او را گوشمالى مى‌دهد تا به ياد توبه بيفتد، و هنگامى كه شر بنده‌اى را (بر اثر اعمالش) بخواهد موقعى كه گناهى‌ مى‌كند نعمتى به او مى‌بخشد تا استغفار را فراموش كند و به آن گناه ادامه دهد، اين همان است كه خداوند عزوجل فرموده: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِّنْ حَيْثُ لَايَعْلَمُونَ»؛ يعنى از طريق نعمت‌ها به هنگام معصيت‌ها آنها را به تدريج از راهى كه نمى‌دانند گرفتار مى‌سازيم».[۴]

يكى از ياران امام صادق عليه السلام عرض كرد: من از خداوند مالى طلب كردم به من روزى فرمود، فرزندى خواستم به من بخشيد، خانه‌اى طلب كردم به من مرحمت فرمود، من از اين مى‌ترسم نكند اين استدراج باشد، امام فرمود: اگر اينها توأم با حمد و شكر الهى است استدراج نيست (نعمت است).[۵]

*درس دوم / چگونه با مردم زندگى كنيم؟

حضرت على عليه السلام مى‌فرمايند:«خالِطُوا النَّاسَ مُخالَطَةً إِنْ مُتُّمْ مَعَها بَكَوْا عَلَيْكُمْ، وَإِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ /نهج‌البلاغه، حكمت ۱۰

با مردم آنچنان معاشرت كنيد كه اگر مرديد براى شما اشك بريزند و اگر زنده مانديد با اشتياق به سوى شما آيند».[6]

*شرح درس دوم

اساس تعليمات اسلامى بر اجتماع و جمعيّت است، يعنى اسلام اصل را جامعه مى‌داند و افراد در دل جامعه پرورش پيدا مى‌كنند و لذا مى‌بينيم كه عبادات در اسلام شكل جمعى دارد. اصل در نماز، جماعت است و نماز فرادى‌ غير رسمى است. تمام اذكار در نماز جنبه جمعى دارد حتى اذان و اقامه‌اش و سوره حمد جمعى است. سلام نماز هم بر محور جماعت است. روح حج هم جماعت است. لذا هر چه پيوند جامعه را محكم كند مورد تأييد اسلام است و هر چه آن را سست كند مبغوض است. سخن‌چينى، غيبت و تهمت، پيوندها را قطع مى‌كند، اصلاح ذات بين، تعاون و همكارى، برآوردن حوائج مردم، محبوب است چون باعث پيوند است.

با توجّه به اين بينش برويم سراغ كلام على عليه السلام كه مى‌فرمايد طورى زندگى‌ كن كه فقدان شما دردناك باشد و زندگى شما مورد محبّت مردم باشد.

معمولًا جامعه را به بدن تشبيه مى‌كنند كه بدن انسان داراى گوش، چشم، دست و پا و غيره است، در جامعه هم افرادش اين گونه‌اند كه يك عده چشم جامعه‌اند، و يك عده گوش جامعه هستند و يك عده زبان گوياى جامعه هستند و يك گروه مغزهاى متفكّر يك جامعه هستند و گروهى دست و پاى يك جامعه و آنچه مهم است اين است كه انسان بايد سعى كند كه يك عضو مفيد جامعه باشد نه زائد جامعه كه بايد كنارش زد، بعضى افراد در جامعه هستند كه عضو مضرّ جامعه هستند و مردنشان جشن و شادى‌آور است و افرادى هستند كه عضو مفيد جامعه هستند كه مرگشان موجب غم و غصّه است.

امام صادق عليه السلاممى‌فرمايند: مرد براى اداره خانه و خانواده‌اش بايد سه كار انجام دهد، هر چند بر خلاف طبع او باشد:

«مُعاشَرَةٍ جَميلَةٍ، وَسَعَةٍ بِتَقديرٍ، وَغِيْرَةٍ بِتَحَصُّنٍ‌ ؛ خوشرفتارى، گشاده‌دستى به اندازه و غيرت و ناموس‌دارى».[7]

امام على عليه السلام فرموده است:«ابذُلْ لِأخيكَ دَمَكَ وَمالَكَ، وَلِعَدُوِّكَ عَدْلَكَ وَانْصافَكَ، وَلِلعامَّةِ بِشرَكَ وَإحسانَكَ‌؛ جان و مالت را فداى برادرت كن و عدل و انصاف را نثار دشمنت ساز و خوشرويى و احسانت را به عموم مردم ببخش».[8]

امام حسن مجتبى عليه السلام فرموده‌اند:" صاحِبِ النَّاسَ مِثلَ ما تُحبُّ أن يُصاحِبوكَ بِهِ"‌؛ با مردم آن گونه رفتار كن كه دوست دارى با تو رفتار كنند».[9]

*درس سوم / عفو هنگام قدرت

حضرت على عليه السلام مى‌فرمايند:«إِذا قَدَرْتَ عَلى‌ عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْهِ‌ / نهج‌البلاغه، حكمت ۱۱

هنگامى كه بر دشمنت پيروز شدى عفو را شكرانه اين پيروزى قرار ده».[۱0]

*شرح درس سوم

بر خلاف آنچه كه دشمنان اسلام در تبليغات خود بيان مى‌كنند كه اسلام به وسيله نيروى نظامى و شمشير پيشرفت كرد، ولى همان طور كه از مستندات تاريخى برمى‌آيد اسلام فقط براى از بين بردن موانع سر راه به جنگ متوسّل مى‌شد و بهترين سند تاريخى براى مدّعاى ما، فتح مكّه است كه بدون درگيرى و خون‌ريزى فتح شد و بعد از پيروزى، پيامبر مردم را مجبور به گرويدن به اسلام نكرد، بلكه فرمود: سه جا نقطه امن است، اوّل كسانى كه وارد مسجد الحرام شوند، دوم كسانى كه وارد خانه ابوسفيان شوند و سوم كسانى كه در خانه خود بمانند و اسلحه را زمين بگذارند. پيامبر صلى الله عليه و آله فقط بت‌ها را شكست اما اجبار به ترك بت‌پرستى هم نكرد ولى در عين حال مى‌بينيم كه‌ «يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً»[11]مردم فوج فوج به طرف اسلام مى‌آمدند با اينكه زور نظامى نبود. ببينيم‌

چه عاملى باعث شد كه مردم عصر جاهلى كه فاقد سواد و تمدن و مردمى خشن و متعصّب بودند، به سوى اسلام گرايش پيدا كردند. با توجه به اين مقدّمه مى‌رويم سراغ حديث امام عليه السلام كه جواب در آن نهفته است. مردم انتظارشان اين بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى به مكّه مسلّط شد دستور قتل عام را صادر كند چرا كه سيره عرب در دوران جاهليّت همين بود.

امّا با اينكه قريش و مشركين، مسلمان‌هاى زيادى را به شهادت رسانده بودند، از جمله حمزه سيد الشّهدا، و آن همه جنگ‌ها بر عليه پيامبر صلى الله عليه و آله به راه انداختند، ولى رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلقاء؛ برويد، همه شما آزاديد» و بعد دست بر پرده كعبه كرد و فرمود: تمام خون‌هايى كه تا حال ريخته شده زير پاى من و فراموش شده است.

امام على عليه السلام هم در اين جمله مى‌فرمايد: وقتى بر دشمنت مسلّط شدى عفو از دشمن را شكرانه پيروزى خود قرار بده. (البتّه استثنا هم دارد ولى ما اصل و پايه را مى‌گيريم كه عفو و گذشت است).

بحث عفو و گذشت از مسائل مهمّ در آيات و روايات است كه به طور مختصر توضيح مى‌دهيم؛ خداوند به پيامبرش مى‌فرمايد: «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ»؛ پس، به نحو شايسته‌اى از آنها صرف نظر كن».[12]«صفح جميل» به معناى عفو بزرگوارانه است نه عفوى كه با بى‌اعتنايى و قهر كردن باشد، چرا كه كينه‌توزى و لجاجت، ويژه روح‌هاى حقير و همّت‌هاى پايين است، امّا آنها كه نظر بلند و روح بزرگ دارند، پوزش‌ها را مى‌پذيرند، از خطاهاى ديگران چشم مى‌پوشند و از حقّ شخصى خويش درمى‌گذرند. چون در عفو لذّتى است كه در انتقام نيست.

امام سجّاد عليه السلامدر دعاى مكارم الاخلاق از خدا مى‌خواهد:

«وَسَدِّدْني لِأنْ اعارِضَ مَنْ غَشَّنِي بالنُّصْحِ وأجْزِي مَنْ هَجَرَنِي بِالبِرِّ واثيبَ مَن حَرَمَني بِالبَذْلِ واكافِى‌ءُ مَنْ قَطَعَنِي بالصِّلَةِ وَاحالِفَ مَنِ اغْتابَنِي إلى‌ حُسْنِ الذِّكْرِ وأنْ أشكُرَ الحَسَنَةَ واغْضِيَ عَنِ السَّيِّئَةِ؛

خدايا مرا ثابت‌قدم و استوار بدار، تا با ناخالصان دغل‌كار، خيرخواهانه برخورد كنم، و هر كس از من دورى گزيد، من به او نيكى كنم، و به هر كس كه مرا محروم كرده، بذل و عطا كنم، و با آن كه با من قطع رابطه كرده، بپيوندم، و كسى را كه غيبت مرا كرده است، به خوبى ياد كنم، توفيقم بده كه نيكى را سپاسگزار باشم، و از بدى چشم بپوشم و درگذرم».[13]

حضرت على عليه السلام مى‌فرمايند:

«عاتِبْ أَخَاكَ بِالْإِحْسانِ إلَيْهِ وَارْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَيْهِ‌؛ برادرت را در برابر كار خلافى كه انجام داده است به وسيله نيكى سرزنش كن، و شر او را از طريق انعام و احسان به او برگردان».[14]

رسول خدا صلى الله عليه و آله در پاداش كسانى كه عفو مى‌كنند مى‌فرمايند:

«اذا كانَ يومُ القِيامَةِ نَادى‌ مُنادٍ: مَنْ كانَ أجْرُهُ عَلَى اللَّهِ فَلْيَدخُلِ الجنَّةَ، فَيُقال: مَن ذَا الَّذِي أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ؟ فَيُقال: العَافُونَ عَنِ النّاسِ، يَدخُلونَ الجنّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ؛

هنگامى كه روز قيامت مى‌شود كسى از سوى خداوند ندا مى‌دهد كه هر كس اجر او بر خداست وارد بهشت شود، گفته مى‌شود: چه كسى اجرش بر خداست؟ در جواب به آنها مى‌گويند: كسانى كه مردم را عفو كردند، آنها بدون حساب داخل بهشت مى‌شوند».[15]

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است:«عَلَيْكُمْ بالعَفْوِ، فإنَّ العَفْوَ لايَزِيدُ العَبْدَ إلّاعِزّاً، فَتَعافُوا يُعِزِّكُمُ اللَّهُ؛

بر شما باد به گذشت، زيرا كه گذشت جز بر عزّت بنده نمى‌افزايد. پس يكديگر را گذشت كنيد، تا خداوند شما را عزّت بخشد».[16]

و همان حضرت فرموده است:«مَن كَثُرَ عَفُوهُ مُدَّ فى‌ عُمرِهِ‌؛ هر كس پرگذشت باشد، عمرش دراز شود».[17]

خداوند نيز بخشنده است، در حديثى آمده كه عربى باديه‌نشين نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: «يا رسولَ اللَّه، مَن يُحاسِبُ الخَلْقَ يومَ القِيامَةِ؟ قالَ: اللَّهُ عزّوجلّ. قالَ: نَجَوْنا وَ رَبِّ الكَعْبَةِ. قالَ: وكيفَ ذلكَ يا أعْرَابيُّ؟ قالَ: لأنَّ الكريمَ إذا قَدَرَ عَفا؛ عرب گفت: اى رسول خدا در روز قيامت چه كسى به حساب خلايق مى‌رسد؟ فرمود: خداوند عزوجل. باديه‌نشين گفت: به خداوندگار كعبه سوگند كه نجات يافته‌ايم. حضرت فرمود: چگونه، اى باديه‌نشين؟ عرض كرد: زيرا كريم هرگاه قدرت يابد، ببخشايد».[18]

[۱]. نهج‌البلاغه، حكمت ۲۵

[۲]. سوره اعراف، آيه ۱۸۲

[۳]مفردات راغب، ريشه« استدراج»

[۴] تفسير نمونه، ج ۷، ذيل آيات ۱۸۲ و ۱۸۳ سوره اعراف

[۵] تفسير نمونه، ج ۲۴، ذيل آيات ۴۲-/ ۴۵ سوره قلم

[6] نهج‌البلاغه، حكمت ۱۰

[7] بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۲۳۶

[8] همان مدرك، ص ۵۰

[9] أعلام الدين، ص

 [۱0] نهج‌البلاغه، حكمت ۱۱

[11] سوره نصر، آيه ۲

[12] سوره حجر، آيه ۸۵

[13]. صحيفه سجّاديه، دعاى ۲۰( دعاى مكارم الاخلاق)

[14] نهج‌البلاغه، حكمت ۱۵۸

[15] تفسير نمونه، ج ۲۰، ذيل آيات ۳۷-/ ۴۰ سوره شورى‌

[16] اصول كافى، ج ۲، ص ۱۰۸

[17] أعلام الدين، ص ۳۱۵

[18] تنبيه الخواطر، ج ۱، ص9

منبع: حوزه


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.